۱۴۰۳ مرداد ۱۰, چهارشنبه

هنیه و به هوا رفتن دستغیب

با خبر هنیه باز رفتم به زندانهای دهه شصت و خبر به هوا رفتن دستغیب که موجی از شادی در میان بچه ها ایجاد کرده بود. زندان قزل حصار بند عمومی بودم و زندانبانان کلافه مان کرده بودند آنقدر که از بلندگو مرثیه " دستغیب صد پاره شد" را می گذاشتند. فرزانه و طیبه زندانبان هم که از زندانیان عادی زمان شاه بودند و برای زندانبان شدن بکارشان گرفته بودند، نیز هر بار با آن عشوه های شتری شان همراه جلاد رحمانی وارد بند می شدند و به ما چشم غره می رفتند که پدرتان را در می آوریم. آنشب صدای بلندگو را قطع کرده بودند و برقها هم رفته بود. ما هم شیطنتمان گرفت و بقول ترکها سَس سَسه وردوخ – یعنی صدا به صدا دادیم و دم گرفتیم. سلول ما میخواند: " دستغیب صد پاره شد" و بچه های سلول مقابل جواب میدادند: " دیگر نمی آی ی ی د" آن نمی آی ی ی د را هم بد مصب چنان می کشیدیم که هر بیلمزی می فهمید که قند در دلمان از خوشحالی صد پاره شدن دستغیب آب شده. انگار نه انگار که اسیر دست دژخیم هستیم. ناگهان چشمتان روز و شب بد نبیند. در بند با سر و صدا باز شد و صدای چکمه های رحمانی و پاسدارانش در بند پیچید. طیبه و فرزانه هم جلو جلو خودشیرینی کرده و می دویدند. نگو که چراغها را خاموش کرده اند و آمده اند یواشکی گوش ایستاده اند و رحمانی را خبر کرده اند. خلاصه ما را از سلولها بیرون کشیدند و در راهروی بند با شلاق و پوتین به جانمان افتادند. هر چه بچه ها می گفتند بابا ترانه خودتان هست که از بلندگو پخش می کنید. رحمانی میگفت: خر خودتونید. حالا بهتون نشون میدم که دستغیب دیگر نمی آی ی ی د یعنی چی... خلاصه آنشب" بعد از اینکه حسابی از خجالت همه ی ما در آمدند، تعدادی را هم همینجوری چشمی انتخاب کردند و برای شلاق یا بقول خودشان تعذیر بردند. در انتها هم در سلولها را برای حدود دو هفته بستند و فقط یک تا دو بار برای دستشویی باز میکردند. هواخوری هم ممنوع شد. اما آن شور و شوق برای " دستغیب صد پاره شد " را نتوانستند از ما بگیرند. الان به این فکر میکنم که بچه های زندان با این همه خبر " رئیسی صد پاره شد" و " هنیه صد پاره شد" و ... چجوری سر می کنند.
عاطفه اقبال – 31 ژوئیه 2024
- این خاطره را در صد پاره شدن سلیمانی به شکلی دیگر نوشته بودم. اما خوب حیف بود برای حاج هنیه تکرار نکنم. حالا منم قول میدم که هر بار یکی دیگه شون رو هوا کنند من این خاطره رو به شکل دیگه ای به خورد شما بدم.
- ضمنا مرحوم حدس زده بوده. میگویند روی قبر سلیمانی نوشته: لحظه دیدار نزدیک است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر