۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه

پیشنهاد ازدواج دوم از طرف مجاهدین

 از کوه و دشت و بیابان با تن و جان زخمی به فرانسه رسیده بودم. اوسط سال 61 بود. با توجه به اینکه در آن زمان یکی از اولین زندانیان سیاسی با دو سال سابقه زندان بودم که پایم به خارج کشور رسیده بود، مجاهدین برایم مصاحبه های مختلفی در رابطه با آنچه در زندانها می گذشت، با روزنامه ها، رادیو - تلویزیون های انگلیسی و فرانسوی زبان ترتیب داده بودند که بخش عمده ای از برنامه هفتگی ام به آن اختصاص داشت. این مصاحبه ها در آرشیو مجاهدین موجود است و من نیز تعدادی از آنها را در آرشیو دارم. مجاهدین هر بار برای مصاحبه ها یک مترجم همراه من می فرستادند.
در این میان، برای چندین مصاحبه در پاریس، منصور زاهدی یکی از مسئولین قدیمی مجاهدین و از زندانیان سیاسی زمان شاه که زبان انگلیسی اش خوب بود بعنوان مترجم همراه من میشد. آن زمان هر کدام از مجاهدین یک اسم مستعار داشتند. او را برادر خلیل صدا می زدیم. منصور زاهدی مسئول دفتر مطبوعاتی و روابط عمومی مجاهدین در پاریس بود. برای همین من همیشه تعجب میکردم که چرا خودش برای این مصاحبه ها همراه من می آید، چون سطح مسئولیت او در کادر مترجمی نبود. اولین دیدار ما زمانی بود که تازه به فرانسه آمده بودم و او در اور سوراوآز محل اقامت مسعود رجوی مرا نزد مسعود برده بود.
برای مصاحبه ها هر بار قرار میگذاشتیم و با قطار به محل مورد نظر می رفتیم. در این میان چند ساعتی فرصت داشتیم تا با هم گفتگو کنیم. منصور بسیار دوست داشتنی و صمیمی بود. برای همین خیلی زود با هم چفت شدیم. در مترو و ترن های شهری با هم از آنچه در ایران گذشت، حرف میزدیم. از من در مورد همسرم محمود که اعدام شده بود، می پرسید و من با تمام احساساتم از محمود برایش می گفتم. گاه نمی توانستم اشکهایم را پنهان کنم و او نیز چشمانش پر از اشک میشد. منصور نیز از همسرش که در درگیری ها کشته شده بود، حرف میزد و آشفته میشد. حرفهایمان تمامی نداشت. با تبادل احساساتمان، رابطه ای زیبا و صمیمی بینمان شکل گرفته بود. با او احساس سبکی خاصی داشتم. در راه با هم شوخی میکردیم و می خندیدیم. بعد از آن روزهای سخت دوباره خنده به لب هایمان نشسته بود. برای سوار شدن به قطارهای میان شهری او بلیط می خرید و به دستگاه می زد و من بنا به این اصل که سازمان پول ندارد از روی دستگاه ها می پریدم و بلیط نمیخریدم. او میخندید و با آن ته لهجه اصفهانی اش بشوخی میگفت، ببین عاطفه، من یک دیپلمات هستم و تو یک چریک تمام عیار هستی. و با هم از ته دل میخندیدیم.
یکروز در راه بازگشت از آخرین مصاحبه ای که او همراهی ام میکرد، منصور گفت، عاطفه باید هردوی ما آنچه که از دست داده ایم را پشت سر بگذاریم و به مقابل خود بنگریم. بعد از آن منصور گاه به گاه به من به بهانه تنظیم مصاحبه هایم زنگ میزد و احوالم را می پرسید و باز کلی در تلفن با هم گفتگو می کردیم.
آن زمان مسعود در جمع بندی یکساله، از کسانی که همسرانشان را از دست داده بودند، خواسته بود دوباره ازدواج کنند. مجاهدین در همه بخش ها شروع کرده بودند به ترتیب دادن ازدواج ها که از بچه های قدیمی و بالای سازمان شروع میشد. مسئله ازدواج در مجاهدین به این شکل بود که مسئولین، دو نفر را بنا به منافع تشکیلاتی برای هم در نظر می گرفتند و اول موضوع را با برادر مجاهد مورد بحث در میان می گذاشتند. در مرحله دوم بود که خواهر مجاهد در جریان قرار میگرفت و از او میخواستند با فلانی ازدواج کند. مسئله پیشنهاد در میان نبود و جواب منفی دادن بسیار غیرتشکیلاتی محسوب می شد. بعد از ازدواج هم بصورت سیستماتیک چون خواهران غالبا از برادران به لحاظ رده پایین تر بودند، آنها را به بخشی که همسرانشان کار میکردند، منتقل می کردند تا مسائلشان در کادر یک بخش حل و فصل شود.
در آن زمان من مسئول انجمن پاریس بودم. مسئول مستقیمم سعیده شاهرخی یکی از مسئولین مجاهدین و همسر محسن رضایی از مسئولین بالای مجاهدین بود. سعیده تحت تاثیر پروسه زندانم با من برخوردی صمیمی و دوستانه داشت. من هم رابطه ام با او خوب بود و دوستش داشتم. یکروز سعیده با من تماس گرفت و قرار گذاشت تا در محل دیگری با هم گفتگو کنیم. او در این ملاقات با اشاره به بیانیه مسعود به من پیشنهاد ازدواج مجدد با یکی از برادران مجاهد را داد. برای من پذیرش این درخواست بعد از کشته شدن محمود بسیار سخت بود. به او گفتم به شرطی که محمود دیگری برایم پیدا کنید که آنهم غیرممکن است. سعیده که حال مرا دید از من خواست در مورد آن فکر کنم. بار دوم مجددا صدایم زد و دوباره پیشنهاد سازمان را تکرار کرد و گفت، ازدواج مجدد الان در دستور کار سازمان است و یک عمل تشکیلاتی است. از سعیده پرسیدم، اسم طرف چیست و اینکه آیا او را می شناسم؟ گفت: به اسمش و اینکه چه کسی است، کاری نداشته باش. تو به سازمان جواب می دهی نه به او! با تعجب گفتم: من قبل از هر پاسخی باید با طرف مقابل صحبت کنم و ببینم کیست؟ بدون دیدن طرف مقابل که شما حتی اسمش را به من نمی گوئید، نمی توانم جواب مثبت یا منفی بدهم؟ سعیده مکثی کرد و چیزی نگفت. میدانستم که او در این رابطه تصمیم گیرنده نیست.
بعد از آن دیگر هیچ صحبتی در رابطه با این ازدواج به عمل نیامد و موضوع کاملا مسکوت ماند. بعد از مدتی مسئولیت های تشکیلاتی ام یکی بعد از دیگری گرفته شد و من به بخش تلفن اتحادیه منتقل شدم تا در اطاقی به تلفن ها جواب دهم. معمولا چنین برخوردهایی تنبیه تشکیلاتی محسوب میشد. یکروز بعد از مدتها منصور زاهدی به من زنگ زد و بعد از گفتگویی کوتاه در مورد یک مصاحبه، در انتها از من پرسید: عاطفه چرا جواب منفی دادی؟ پرسیدم: جواب منفی به چی؟ گفت: همان که خواهر سعیده پیشنهاد داد. به من گفتند که تو موافقت نکردی! تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده است. گفتم، به من نگفتند از طرف چه کسی است! منصور از این برخورد بسیار عصبانی شد. تازه آنجا بود که فهمیدم فرستادن او بعنوان مترجم، برای آشنایی اش با من بوده. اما بعد سازمان مرا که چشم بسته به پیشنهاد ازدواج بله نگفته بودم، لایق ازدواج با مسئول بالای سازمانش ندانسته بود. این آخرین تماس من با منصور بود و من دیگر او را ندیدم. منصور در همان زمان بنا به دستور سازمانی با خواهر مجاهدی ازدواج کرد. و سال 67 در عملیات فروغ جاویدان کشته شد. مطمئنا با توجه به علاقه و صمیمیتی که بین ما در جریان دیدارهایمان شکل گرفته بود اگر می دانستم که او را به من پیشنهاد میکنند، قبول میکردم. میدانستم که رابطه مان می توانست بسیار زیبا باشد. اما بعدها همیشه فکر میکردم که شاید خوب شد با هم ازدواج نکردیم، چون من دیگر تحمل از دست دادن یکی دیگر را نداشتم. جالب بود که منصور نیز مثل محمود متولد سال 1329 بود.
در واقع بنا به سنت های سازمانی آن زمان پیشنهاد ازدواج اول به آقایان داده میشد. بعد زن مورد نظر بدون اینکه نام طرفش را بداند باید چشم بسته با ازدواج موافقت می کرد. تازه مسئولین مرد بالای سازمان معمولا دست بازتری داشتند. اما در رابطه با بچه های پایین تر مسئله کلا فرق داشت. چند زوجی که آنزمان با ما بودند، می گفتند، تا زمان خرید حلقه حتی همدیگر را ندیده بودند. ازدواج های بچه های پایین تر کیلویی و در گروه های پنج یا ده نفره انجام میشد که حالت بسیار بدی داشت. دیدگاهی بسیار عقب افتاده و ارتجاعی در مورد روابط زن و مرد در مجاهدین جاری بود. مرا که خود در ایران سنت شکنانه به همسرم درخواست ازدواج داده و با او ازدواج کرده بودم را میخواستند در چنین کادری محدود کنند.
یکسال گذشت، بعد از تحمل تنبیهات تشکیلاتی که برای سرکوب هرگونه استقلال تصمیم فردی اعمال میشد، به پیشنهاد ازدواج دیگری از طرف سازمان بعد از مدتها "نه" گفتن پاسخ مثبت دادم. در آن زمان برای من جنگیدن و ادامه مبارزه با ماندن در سازمان امکان داشت و به هیچوجه نمیخواستم آنرا از دست بدهم. این ازدواج را پذیرفتم که از تنبیه تشکیلاتی بیرون بیایم و بتوانم در مسیر مبارزه گام های جدی تر بردارم. من که حاضر بودم جانم را در این مسیر بدهم، ازدواج تشکیلاتی برایم جنبه فرعی پیدا میکرد و آنرا برای خودم به هزار شکل توجیه می کردم. ازدواجی تشکیلاتی و بدون ذره ای عشق و دوست داشتن که نهایتا با طلاق از طرف من به آن پایان داده شد. طلاقی که به گفته عباس داوری از مسئولان بالای مجاهدین اولین طلاق در سازمان بود.
در قسمت بعدی از ازدواج مجدد و طلاقم در مجاهدین خواهم نوشت.
عاطفه اقبال – 5 می 2021


کامنت ها :

مهران مصطفوی
تنها فردی از مجاهدین که در اورسوراواز گاهی لبخند می زد خلیل بود بقیه بیشتر اخم به چهره داشتند اما او خندان بود با او چند با صحبت کرده بودم. نمیدانستم سال 67 کشته شده است.

Atefeh Eghbal
خلیل با همه صمیمی بود. نمیدانستم که شما آنزمان به اور می آمدید.

مهران مصطفوی
زمانی که آقای بنی صدر در اوور بودند

Mehrdad Saberi
افسوس، که این گونه عاطفه و عشق را به مسلخ سیاست و‌ تشکیلات چریکی بردن هم جنایت است و هم مهر تایید به «هدف وسیله را توجیه می کند» می باشد.

Masoud MeymanatJavid
این زدواج ها در خارج دقیقن مشخصه یک فرقه ست. من می توانم ازدواج های تشکیلاتی را در خانه های تیمی و زندگی مخفی برای موشش و استتار درک کنم. اما در پاریس؟
یکبار یکی از فامیلهای دور یکی از زنان مجاهدین، او را در پاریس می بیند. این خانم مجاهد برادرش از سران مجاهدین بود، و در ایران خانواده بسیار مذهبی بودند. فامیل دورش که خود زنی بی حجاب و بقول آنها غرب زده بود ازش می پرسد این روسری قرمز در پاریس چیست؟
خانم مجاهد پاسخ می دهد : این تنها یک یو تیفرم‌ست و مسئله ما حجاب نیست!
این درست بر عکس روابط بود که حقیقتن در میان مجاهدین ترویج داشت.

Mahru Ghashghaei
 : خدعه گرند عین ج- اسلامی

Atefe Banki
من یادمه موهای صاف و لختی داشتم و یکی از مشکلاتم این بود موهام از روسری میریخت بیرون بارها و بارها بهم تذکر داده بودن آخرش مجبور شدم موهامو کوتاه کنم که دیگه از دست تذکر دادنشون خلاص بشم اینها در بیرون خودشون رو برایت روشنفکر و دمکرات میدونن در صورتی خشک مذهبهایی بیش نیستن

Majid Ajang
عاطفه جان شهامت تو در کالبدشکافی گذشته و زودن غبار نشسته بر آن ستودنی است . پایدار باشی !

Atefeh Eghbal
متشکرم مجید عزیز، امیدوارم که بتوانم کارم را در این کالبدشکافی به پایان ببرم. سلامت باشید.

Mostafa Pourahmad
بسیارزیبا بودنوشته ات عاطفه عزیز
درضمن ازدواج های تشکیلاتی که بعدها به طلاق های تشکیلاتی هم منجر شد خوب افشاکردی
منتظرم ببینم ازدواج تشکیلاتی ات با کی بوده ؟

Javad Tehrani
این روشهای روبات گونه با انسانها در واقع حق ابتدائی لذت از زندگی را از فرد میگیرد. کسی که در چنین چهارچوبی قرار میگیرد نمیتواند یک انسان نرمال بار آید, لذا نسبت به دیگران نیز رفتار نرمال نخواهد داشت و از آن چهارچوب, افرادی همانند اس اس های آلمان هیتلری برون خواهد آمد که فرآیندش را در تاریخ تجربه کرده ایم.

Iraj Javadi
اگر این صحبتها واقعیت باشه مقایسه اون با اس اس های نازی توهین به نازی هست. الان روح هیتلر داره در جهنم از این مقایسه ابراز ناراحتی میکنه.

Atefeh Eghbal
 حرفها حتما واقعیت میباشد چون مشاهدات خودم است. اما این بیان خاطرات نوعی کالبد شکافی یک جریان سیاسی است. جریان سیاسی که من با آن زندگی کرده ام. اما مقایسه با جنایات هیتلر هیج ربطی به این مطلب ندارد. هر مسئله ای را باید در کادر و موقعیت خودش تحلیل کرد. 

Iraj Javadi
عزیزم من در پاسخ آقای جواد تهرانی نوشتم که او به ای اس و نازیها اشاره کرده بود نه به شما. در ضمن منصفانه ست که اگر خودمون شاهد جریانی نبودیم ذکر کنیم که اگر واقعیت باشه. ولی من تلویحا فرمایشات شما رو تابید کردم.

Yeprem Lucaber
یکی از برنامه‌های حزب نازی برای پرورش انسان‌های پاک و برتر نژاد ژرمن آریایی، ازدواج زنان و مردان اس‌اس بود. قرار بود رایش سوم هزار ساله یا جاویدان تاسیس شود.


فرداد راستین
چه هولناک!.... چه روابط فرقه ای بسته ای!....

Amir Dehghan
با منصور در اوین با هم بودیم . بعداز ازادی ، جلوی دانشگاه تهران همدیگر را می دیدیم . منصور مجاهد بود . اما با هم صمیمی بوده ایم . یادش گرامی .هم قدم من ، ورزیده . مقاوم .

Atefeh Eghbal
چه انسان نازنین و آزاده ای بود منصور. و چقدر صمیمیت داشت.

Amir Dehghan
منصور ، خیلی متین و کم حرف بود . با هم صمیمی بودیم . سا ل اخر مرا بردند قصر .امد پشت میله همدیگر را بوسیدیم . بعد از ازادی ، جلو دانشگاه تهران همدیگر را می دیدیم . با انتخاب بازرگان راضی به نظر می می امد . ...

Hoshang Asadi
خواندش برای من که مسیر دیگری را طی کردم سخت بود ‌، بیاد پدر خودم افتادم که عملا ازدواج خواهرانم را تصمیم گیری کرده بود که البته خواهرانم این شانس را داشتند از قبل بدانند نام فرد مقابل چیست

Atefe Banki
عاطفه جان چقدر این داستان ازدواج آشناست برام ازدواج‌هایی که خودت تصمیم گیرنده نبودی و انتخاب میشدی خودم قربانی یکی از این فرقه بودم

Farzaneh Kosari
وای درست مثل روستاهای زمان بربریت

Aghdass Shabani
سوالی که همیشه برای من پیش می آید اینه که مجاهدین با چه چیز حکومت اسلامی مخالف بودند که با آن میجنگیده اند و یا می جنگند؟!

Atefeh Eghbal
سئوال خوبی است. در واقع مجاهدین تفاوت اسلام خود و جمهوری اسلامی را با ارتجاعی و انقلابی بودن معنی میکردند. میگفتند که ما پرچمدار اسلام انقلابی هستیم. این مسئله برای ما بچه مذهبی هایی که نسل اندر نسل مذهبی بودیم جذابیت زیادی داشت و وقتی وارد مبارزه شدیم مجاهدین را نیروهایی می دیدیم که با آخوندها در ظاهر متفاوت هستند. بعدها در همکاری شبانه روزی با آنها بود که بسیاری از شباهت ها را دیدیم. شباهت های پنهان شده ای که شاید خود مجاهدین متوجه نبودند اما ناشی از ایدئولوژی مشترک مذهبی بوئ. مجاهدین قبل از انقلاب هم واقعا در بسیاری از موارد تفاوت های کیفی داشتند مثلا در زندان بجای همدست شدن با آخوندها علیه مارکسیست ها و نجس دادن آنها با مارکسیست ها همراه شدند و مورد خشم آخوندهایی از جمله رفسنجانی قرار گرفتند. اینکه این مسیر کجا جدا شد و چگونه نیاز به مطلب تحلیلی جداگانه ای دارد که در این کامنت نمیگنجد. من حتما در نوشته هایم به آن خواهم پرداخت.

Aghdass Shabani
با بخش بزرگی از نوشته ی شما موافقم. این که مجاهدین با مارکسیست ها متحد میشدند، می‌توانست دلیل آن در اندیشه و رفتار بسیاری از مارکسیست های ایران باشد که در واقع آنها هم شیعه اثنی عشری بودند. یادم می آید سال پنجاه و هشت یکی از بحث های چپ خط،سه با مجاهدین سر این موضع بود که چرا مجاهدین شوروی را سوسیال امپریالیسم ارزیابی نمی کند، این دیگر طنز تاریخ بود.

Atefeh Eghbal
 بله به نکته خوبی اشاره کردید.

M Reza Hosseini
آیا نگفتن اسم طرف، به دلیل مخفی‌کاری و سیاست سازمان مجاهدین بوده و یا حسادت فرد واسطه؟
این را پرسیدم بدلیل اینکه گرچه من با سازمان محاهدین نبودم ولی به تجربه میدانم که در اکثر تشکیلات‌ها، خصلتهای منفی بعضی از افراد باعث تغییر سرنوشت خیلی‌ها شده‌اند.

Atefeh Eghbal
 نه اینگونه نبود. مسئله اساسا از حسادت فردی ناشی نمیشد.سعیده شاهرخی هم اینگونه نبود. و در ثانی فکر میکنم حتی در جریان اینکه من منصور را می شناسم و با هم برای مصاحبه ها رفته ایم نبود چون مصاحبه های من از بخش مطبوعات تنظیم می شد. سیاست مجاهدین در ازدواج های تشکیلاتی اینگونه بود که نفرات به سازمان آری میگویند و نه به همسرانشان. یعنی باید انقدر تشکیلاتی باشند که به سازمان در انتخابش اعتماد کنند. اما دیده بودم که این مسئله در رابطه با برادران مسئول قدیمی تفاوت داشت و آنها با دست بازتری عمل میکردند و در انتخاب همسر نقش داشتند. یعنی در واقع آن زمان آن برادران بالاتر سازمان خودشان جزئی از سیستم رهبری سازمان بودند و هنوز مسعود رهبر عقیدتی نشده بود. در نوشته های بعدی از ازدواج های سازمانی در شرایط مختلف بیشتر خواهم نوشت.

M Reza Hosseini
نکته جالبی را اشاره کردی که از وجود مردسالاری و تفکر ولایت‌فقیه در این سیستم تشکیلاتی میگوید.

Atefeh Eghbal
دقیقا ساختار سازمان و روابطش شدیدا مرد سالار بود. تغییرات بعدی در رابطه با مسئولیت مریم رجوی و زنان شورای رهبری هم فقط شکل بود. در مورد همه حتما خواهم نوشت.

Reza Yavarian
چقدر این تفکر اشتباه و زور گویانه بوده .ازدواج بدون عشق و علاقه حتی کم معنی نداره .

Atefeh Eghbal
بله متاسفانه دیدگاه مجاهدین در این رابطه بسیار ارتجاعی و عقب مانده بود. من اینرا بعدها فهمیدم. یعنی تا آن زمان بواقع فکر نمیکردم چنین دیدگاهی در سازمان جریان داشته باشد.

قدح آینه کردار
یعنی چی ؟ شما مجاهدین؟

Atefeh Eghbal
قدح عزیز من از اعضای مجاهدین بودم اما مدت زیادی است که از آنها جدا شده ام.

قدح آینه کردار
ممنون عزیزم

Mehrnoush Mousawi
واووو. از تفکر جمهوری اسلامی دست کمی نداشتند. روزی صد هزار مرتبه خوشحالیم که از چشم مردم افتادند. شکست خوردند. وگرنه اینها اگر جایی بیان سر کار داعش دوم میشن

Atefeh Eghbal
 مهرنوش عزیز، من اتفاقا اصلا از این وضعیت خوشحال نیستم. بلکه وضعیت مجاهدین مرا غمگین و آشفته میکند. دلم می خواست، آنگونه عمل کرده بودند که از چشم مردم نمی افتادند و شکست نمی خوردند و یک نیروی انقلابی بودند. همچنان که از هزار پاره شدن سازمان چریک های فدایی خوشحال نیستم و آرزو داشتم که آنها هم تمامیت خود را حفظ می کردند و ما دو نیروی سیاسی مهم در صحنه سیاست داخلی و بین المللی داشتیم و مردم می توانستند به آنها در مبارزات و مطالباتشان تکیه کنند.

Mahru Ghashghaei
عاطفه جان ممنون که مینویسید و ما را از این بخش تاریخ وحشتناک با خبر میکنی . ،اما عجیب است برای من که هنوز به مجاهدین امید دارید که اگر درست عمل میکردند ....بقول خودتان :{ دیدگاهی بسیار عقب افتاده و ارتجاعی در مورد روابط زن و مرد در مجاهدین جاری بود. "

Atefeh Eghbal
 دوست گرامی اشتباه میکنید هنوز امید ندارم. بارها نوشته ام که مجاهدین تا جایی پیش رفته اند که دیگر نمی توانند عقبگرد کنند. برای همین همه کار می کنند که همین ساختار را حفظ کنند. منظور من این بود که دلم می خواست مجاهدین و هیچ کدام از گروه های سیاسی به مرحله فعلی نمی رسیدند که ما هیچ سازمان سیاسی قابل اتکا نداشته باشیم. من از این وضعیت خوشحال نیستم و جشن نمیگیرم.

Mehrnoush Mousawi
 والا عاطفه جان من یکی جشن میگیرم. از اینکه یک جریان مرتجع اسلامی شکست خورده من جشن میگیرم شکست مجاهدین برای من مثل شکست جبهه اصلاحات است. من از این تعجب میکنم که شما خوشحال نیستی و هنوز بعده اینهمه سال فکر میکنی ای کاش اینجوری نمیشد. هنوز فکر میکنی فلان عملکردشان باعث شکستشان شد. شکست دادن مجاهدین یک اتفاق الکی از اسمان امده نبود. یک افق سیاسی باعث شکست مجاهدین شد. شکست مجاهدین پیروزی ان افق سیاسی است. مجاهدین شکست خوردند چون سیاست و افق اسلامی و ضد زن دیگر در ایران جا ندارد. چرا که یک جنبش قوی انتقاد مذهبی و طرفدار حقوق زن جا باز کرده است. اینکه الان ما احزاب قوی سیاسی نداریم ربطی به شکست مجاهدین ندارد. ربط به نقطه ضعفهای امروز محیط سیاسی ما دارد.

Soroor Sahranavard
 اگر شکست مجاهدین به دلیل افق اسلامی است شکست فدائیان و گروه های چپ چه دلیلی دارد؟ برای شکست آنها هم جشن می گیرید؟

Atefeh Eghbal
 شکست چریکهای فدایی و هزار پاره شدنشان چگونه بود؟ شکست صدها سازمان کوچک که از دل آن بیرون آمد و به این طرف و آن طرف پرت شد چطور؟ آیا در مورد آن نیز تحلیل داری؟ آیا برای آنها هم باید جشن بگیریم؟ کوچکتر یا بزرگتر از جشنی که برای مجاهدین می گیریم؟ این طرز تفکر بنظر من بسیار جای تاسف دارد. احتمالا تو با این دیدگاه کودتای ایدئولوژیک توسط تقی شهرام را هم تائید میکنی و به مناسبت آن جشن هم میگیری. با توجه به اینکه هرگز ندیده ام در مورد آن نقدی نوشته باشی.

Mehrnoush Mousawi
عاطفه جان به اعتقاد من هیچ سازمانی با مجاهدین قابل قیاس نیست. مجاهدین یک سکت مذهبی بود. مذهبی که در ایران نظام سیاسی است. نمیشود شکست افق سیاسی اونها را با هیچ جریانی مقایسه کرد. مگه شما مثلن از شعار دیگه تمومه ماجرای اصلاح طلبان ناراحتی؟ مجاهدین نسخه دیگری از حکومت اسلامی بود.

Atefeh Eghbal
مهرنوش جان با این طرز تفکر برام جالبه که نظرت را راجع به کودتای تقی شهرام در سازمان مجاهدین بدانم؟ ضمن اینکه خوب مگر سازمانهای کمونیستی ما نسخه دیگری از حکومت استالینیستی نبودند! تفاوت چندانی ندارد.

Mehrnoush Mousawi
 عاطفه جان من بر خلاف تو روی هیچ سازمانی تعصب ندارم. پست تو در باره مجاهدین هست. من حالا چه حوصله ایی دارم بحث را ببرم طرف تقی شهرام بعدش هم استالین و لابد انقلاب فرانسه و بناپارت و جنگ جهانی دوم هم دنبالش میاد. دوست عزیزم مجاهدین شکست خورد و خوب شد عاطفه جان. اخه چه امیدی به سازمانی میرفت که به حکومت نرسیده زن را درون خودش به زور شوهر میداد. از شکست چنین جریان مرتجعی من خوشحالم. اگه میموند و به قدرت می رسید لابد همه ماها را در بازار برده فروشی می فروخت

Atefeh Eghbal
مهرنوش عزیز، مسئله حوصله نیست. چون با این حساب تو باید از کودتای تقی شهرام خوشحال باشی و از آن حمایت کنی. چون به هر حال یک سازمان مذهبی را نابود کرده است. این موضع گیری تو دقیقا همان موضع گیری تقی شهرام است نه یکذره کمتر نه یکذره بیشتر یعنی با توجیهات تو می توان شریف واقفی را کشت و آتش زد چون از یک سازمان مذهبی دفاع میکرده. طفره نرو . در این رابطه ها باید تا ته موضع گیری و اندیشه رفت. میگویی مجاهدین سازمان مذهبی و داعشی بودند. برای همین برای تو نابودیشان خوشحالی دارد. من میگویم پس بیاییم سازمان های کمونیستی را هم به استالین بچسبانیم و از نابودی آنها که بسیار زودتر از مجاهدین در تهران رو داد خوشحال باشیم. از اینکه چریکهای فدایی با این اندیشه حتی چند ماه بعد از انقلاب نتوانستند دوام بیاورند. اما من بر عکس تو خوشحال نیستم. آنرا تحلیل و نقد میکنم. اینگونه خوشحال بودن را بسیار سطح پایین میدانم.

Mehrnoush Mousawi
 عاطفه تو هنوز روی مجاهدین تعصب داری، اگر خوشحال نیستی چرا توشون نموندی؟ کمک میکردی شکست نخورند.

Atefeh Eghbal
مهرنوش اینگونه پاسخ دادن تو نشانه این است که خودت هم تحلیل درست نداری و یا اگر داری و واقعا افکارت تقی شهرامی است، آنرا نمیخواهی صریح بیان کنی. ببین من از افکار تو در این زمینه ها گاهی وحشت میکنم. چون دقیقا همان افکاری است که پایه های استالنیسم یا فاشیسم را پایه گذاری میکند. منظورم اصلا توهین به تو نیست . بلکه یک تحلیل از یک اندیشه است. که فقط متعلق به خود تو هم نیست. به نظر من جا دارد که بیشتر در مورد آن فکر کنی. چون این پاسخ تو با ادعای روشنفکری که داری نمیخواند و بسیار بچه گانه و عامیانه است.

Dariush Moradi
خطاب به مهرنوش موسوی: نیروهای سیاسی را در کادر و محدوده ی زمانی خود دیدن شاید درست‌تر و منطقی تر باشد ، تقریبا هیچ نیروهای سیاسی جدی و قابل اتکایی را نداریم که دچار خطاهایی جدی و راهبردی نشده باشد ، اصلا همین که جنبش دموکراسی و عدالت خواهی ما امروز همچنان در چنین وضیعتی قرار دارد ، بخشا محصول همین خطاهاست ، کاش مجاهدین خلق و فدائیان خلق با اتخاذ سیاست ها و تغییرات جدی در خود و ایجاد ساختارهای مدرن و نقد جدی در وضعیت بهتری قرار داشتند ، امید که جنبش دموکراسی و عدالت خواهانه مردم ایران بتواند ازدرون خود نیروهای سیاسی مدرنی را به جامعه ی ایران ارائه کند .

Soroor Sahranavard
آخه این مسائل فقط در مورد مجاهدین نیست فدائیان پنجه شاهی رو به خاطر رابطه با ادنا ثابت بیابان کش کردند آنها چی احترامی برای ان زن یا مرد قائل شدند.
به خاطر اینکه خارج از قوانین تشکیلاتی با هم زندگی می کردند

Atefeh Eghbal
سرور جان مشکل این است که مهرنوش نمیخواهد روی مسائل فدائیان برود. توجیه آن هم حوصله نداشتن است. اینکه فدائیان در رابطه با زن و مرد چه افکار عقب افتاده ای داشتند مسئله اش نیست. برای نابودی مجاهدینی که بزرگترین سازمان و تشکیلات در مقابله با این رژیم بوده اند جشن گرفته است. این یک طرز تفکر است. یک نوع اندیشه است که من بشدت آنرا محکوم میکنم.

Soroor Sahranavard
به قول آقای هم نشین بهار ضدیت کور با مذهب دشنه ارتجاع را غلاف نمیکند.

Ahad Nemonehkhah
به نظر می اید خلیل (منصور زاهدی ) عاشق شده بود که چنین بی پروا و جسورانه عرف و ضوابط سخت تشکیلات در امر روابط زن مرد را نادیده می گرفت و دل به دلدار می داد در این مسیر حتما پیش خود می گفت آرپی چی کیلویی چند

Atefeh Eghbal
احد عزیز من فکر نمیکنم مسئله عشق و عاشقی در آن مرحله مطرح بوده باشد. هر دوی ما همسرانمان را از دست داده بودیم. با حرف زدن با هم بهم، نزدیک شدیم و صمیمیتی بینمان شکل گرفت که شاید اگر با هم ازدواج میکردیم بعدها تبدیل به عشق میشد. اما در رابطه با نادیده گرفتن روابط زن و مرد. قبل از انقلاب ایدئولوژیک بخصوص زمانی که تازه بچه ها از آن طرف آمده بودند و در اروپا زندگی میکردیم هنوز آن ضوابط سخت تشکیلاتی در بیرون وقتی با هم برخورد میکردیم ،نبود. بخصوص همانطور که در یکی از کامنت ها نوشتم دست برادران بالای تشکیلات در این زمینه باز بود و چون هنوز مسعود رهبر بلامنازع نشده بود آنها هم بشکلی در ساختار رهبری شریک بودند. البته که بعدها در عراق اساسا چنین صمیمیتی با کسی امکان نداشت و آر پی جی به قول شما حتمی بود. در نوشته های بعدی بیشتر توضیح خواهم داد.

Ahad Nemonehkhah
بهتر بود به جای واژه عاشقی از دلبستگی استفاده می کردم به هر حال روح خلیل و خلیل ها شاد شما هم تندرست پایدار باشید

Manochehr Maghssudnia
خانم اقبالی گرامی, نقد شما از جریانی که این همه برایش فداکاری کرده و هزینه دادید, باید سرمشق همه قرار گیرد. تا با دانستن این بخش از تاریخ کشورمان امید برای پرورش انسان های مستقل و مطلع به حقوق فردی شان بیشتر و بیشتر شود. به این کار پر ارزش تان ادامه دهید. دیگران نه وقت اعضای مجاهدین بلکه همه سازمان های شکل گرفته در قبل از انقلاب اسلامی باید شما را سرمشق قرار داده و به نقد خود بپردازند.

Atefeh Eghbal
بله همینطور که گفتید اینها بخشی از تاریخ ما است و باید مکتوب شود تا بتوان این جریانها و آنچه گذشت است را مورد نقد و بررسی منصفانه و واقعی قرار داد. من گاهی می بینم عده ای از مجاهدین آن مطالبی را منتشر میکنند که رژیم با هدف مشخص انتشار داده است و اصلا حقیقت ندارد. در حالیکه حقایقی در آنچه گذشت وجود دارد با شاهدان عینی که می تواند بسیار به بازسازی تاریخ و کالبد شکافی آن کمک کند.

Ali Koohi
اين تفكر طالباني در همه سازمانها و تشكلهاي اسلامي وجود دارد. فرقي ندارد عضو مجاهدين باشند يا طالبان يا داعش و جمهوري اسلامي
متاسفانه چند قرن از بشريت فاصله دارند.

Atefeh Eghbal
 علی عزیز متاسفانه در نیروهای مارکسیستی کمونیستی هم روابط زن و مرد و ازدواج ها خیلی بهتر از تشکیلات مجاهدین نبوده است. مواردی بود که در نیروهای مارکسیست به اتهام اینکه زن و مردی عاشق شده بودند توسط تشکیلات به اعدام محکوم شده بودند. دگماتیست های تشکیلاتی شامل همه ی گروه ها میشد. 

Ali Koohi
كاملا موافقم عاطفه خانم.
متاسفانه گروههاي ماركسيستي ما در دهه هاي قبل از انقلاب درمورد روابط زن و مرد همان تفكرات مذهبي را داشتند.
خود من قبل از انقلاب دانشجو بودم و دوست دختر داشتم ولي موضوع را از همه رفقاي چپ و مذهبي پنهان ميكرديم وگرنه انگ هاي مختلفي به ما ميزدند.

Faramarz Jalali
استاد یعنی درمقایسه باید گفت صد رحمت به جمهوری اسلامی جنایتکار ...رجوی یک بیمار روانی است

Ali Koohi
فرق چنداني ندارند فرامرز جان. يكي در قدرت است و ديگري در ضعف.
تفاوت خاص و قابل توجهي ندارند.
بن مايه تفكر از يك ايدئولوژي پوسيده نشئت ميگيرد.

Mahru Ghashghaei
 : مجاهدین اگر بقدرت می رسیدند مطمعنن هیچ تفاوتی با این جانیان نداشتند

Atefeh Eghbal
فرامرز عزیز من هرگز در رابطه با هیچ گروه و نیرویی نخواهم گفت صد رحمت به جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی از جنایتکارترین و فاسد ترین و مرتجع ترین حکومت هایی است که تاریخ معاصر به خود دیده است.

Mohammad Ahmadpour
حزب و سازمانهای اسلامی دیگە همینند باید قانون اسلامی رعایت کنید بیخود نمیگویم دین ضد زن است در مورد این ازدواج اجباری باید بگویم زن فقط یک بردە است و در این مورد فرق مجاهدین و جمهور اسلامی چیست فرقش فقط این است کە کدامیک در قدرت باشند متاسفانە در قرن ٢١ ملت اگا نمیشوند

Maziar Dawkins
این تفکر شبیه چیزی که اکنون هم در کره شمالی وجود دارد


Simin Oskouei
عاطفه جان!!
شما یک زن شجاع هستید و ممنون از اینکه خاطراتتان را با ما به اشتراک گذاشتید

Mahsa Feyzi
خیلی ناراحت کننده بود خیلی ... واقعا چرا از اینکه اون شخص کیه به شما چیزی نگفتن با اینکه قطعا از صمیمیت شما با منصور باخبر بودن و میدونستن اگه شما بدونید اون کیه جواب مثبت میدید! فقط برای اینکه سلسله مراتب قوانین ارتجاعیشون خدشه دار نشه؟! برای رجوی هرگز "آدمها" مهم نبودن

Atefeh Eghbal
 مهسای عزیز من فکر نمیکنم مسئله فردی بوده باشد. چنین روشی یک خط و یک شیوه تشکیلاتی بود که در سطح تشکیلاتی جاری میشد. به شکلی نوعی تست هم بود که ارزیابی کنند که نفر چقدر به سازمان اعتماد دارد. بله متاسفانه انسانها مورد بازی قرار میگرفتند و احساساتشان مهم نبود.

Soroor Sahranavard
چه قلم زیبایی منتظر بقیه اش هستم.

Hami Mori
سازمان مجاهدین که از حالا زن رو پایین تر از مرد میدونه و ازدواج اجباری هم داره... ..خدا اونروز رو نیاره که مجاهدین سر کار بیان ...گروهی جنایتکار که خیانت به مردم ایران کرد...سردسته شون مسعود رجوی یک خیانتکار جنایتکار روانی است که دختران رو مانند قذافی یا صدام حسین تجاوز میکرده و یا به عقد خودش در میاورده سالهاست که مرده ولی هنوز به هیچکس نگفتن ...اونوقت این جنایتکاران بیان ایران رو در دست بگیرن؟ از حالا دارن دروغ بخورد همه میدن و مرگ رهبرشون رو نمیگن اینا واقعا چه موجوداتی هستن...اونطرف هم زنش هر روز با پولهای فراوان لباسهای گرون قیمت میپوشه ولی طرفدارانشون مخصوصا خانمها با لباسهای اونیفورم قدیمی و از مد افتاده میگردن....هیچوقت از این گروه خاين خوشم نمیومد.... البته منظورم شما دوست گرامی نیستین من کلا نظرمو در مورد مجاهدین خیانتکار گفتم...همه ما باید آزادی بیان داشته باشیم

Atefeh Eghbal
 من با این شیوه نوشتار در رابطه با هر کسی که باشد مشکل دارم. یک سازمان و یا یک فرد را باید در عملکردشان بصورت درست نقد کرد. البته که از نظر من آنکه به مردم ایران و به تک تک ما خیانت کرد و جنایت های بسیاری انجام داد رژیم جمهوری اسلامی است که در حال حاضر بر جان و مال مردم حکومت می کند. این مسئله تجاوز و اینها که شما مطرح میکنید در مجاهدین وجود نداشته است. نقد درست را یاد بگیریم.

Hami Mori
درسته ج.ا. به مردم ایران جنایت میکنه شکی درش نیست ولی مجاهدین از ج. ا. خیلی بدتره یک گروهک که هنوز روی کار نیومدن خودشونو نشون دادن...شیون نوشتار من توهین به کسی نبوده...همه میدونن این گروهک چکاره س...اگه ناراحتین دوست عزیز میتونین منو بلاک کنین یا از دوستی حذفم کنین ولی همه حق دارن نظرشونو بگن..نمیدونم چرا وقتی انتقاد میشه همه رو میچسبونن به ج.ا.....

Atefeh Eghbal
اولا دوست گرامی چه کسی شما را به جمهوری اسلامی چسباند؟ دوما من اهل حذف و بلاک بخاطر ابراز نظر نیستم. شما وارد یک بحث شده اید من پاسخ تان را دادم . من بشدت با اینکه مجاهدین یا هر نیروی دیگری از جمهوری اسلامی بدتر هستند مخالف هستم. این یعنی بله اکی پس حالا بهترش سر کار هست بذاریم بمونه. این یک اندیشه است و من با این اندیشه مخالفم. نخیر جمهوری اسلامی با صدها هزار اعدامی و سربدار جنایتکار و دژخیم ضد بشر است. با فرستادن کودکان بر روی مین ها در جنگ ایران و عراق و در ویرانی مردم ایران. هرگز هیچ گروه و سازمان ایرانی دیگری از این حکومت بدتر نیست. با نظر شما بشدت مخالفم.

Jafar Bakhtiar Pour
صداقت ناب در مطالبت ، آفرین دارد .

Saber Ahmadi
درود بر شما خانم اقبالى گرامى ! ايا اين روش همچنان در سازمان مجاهدين وجود دارد و يا فقط مربوط به گذشته است واگر تغير كرده از چه سالى ؟ سپاس

Atefeh Eghbal
صابر عزیز، از سال 68 دیگر هیچ ازدواجی در سازمان وجود نداشت و همه زن و شوهرها ناچارا طلاق گرفتند. آنهمه به بدتری شکل ممکن. یعنی اینکه یکدیگر را در نشست های بزرگ ناچار شدند به فحش و ناسزا ببندند تا بنا به گفته مسعود هرگز دیگر امکان علاقه و بازگشتشان به هم وجود نداشته باشد.

Saber Ahmadi
ممنون از جوابت ، واقعاً باور نكردنى و تاسفبار است ، آخر چطور مى توانستند چنين رفتارى را با دوستان و همرزمان خودشان داشته باشند ؟

Mehran Tehrani
bavar kardani nist, mardom bayad az daroon in ha bishtar bedannad

Vida Nematiyan
البته من در ضمینه روابط درون تشکیلاتی مجاهدین خیلی چیزها شنیده بودم وبرایم اصلا دور از انتظار نیست اعمال انها نسبت به تو فقط برایم تعجب است که چگونه حالا هم زنان در مجاهدین این روابط را قبول دارن و به نام و تحت روابط تشکیلاتی همه چیر را قبول میکنن.خیلی تعجب میکنم در دهات دور افتاده ایران این رسم نیست

Atefeh Eghbal
ویدای عزیز شرایط آن زمان تفاوت میکرد. بحث مبارزه بود. بسیاری از ما از زندانهای رژیم بیرون آمده و عزیزی را از دست داده بودیم و میخواستیم مبارزه کنیم. ازدواج هایمان را هم آن زمان در این کادر می دیدیم. خیلی ها اصلا دچار مسئله و مشکل نمیشدند. خیلی از زوج هایی که برای هم انتخاب میشدند با هم بدون مشکل ازدواج می کردند و بچه دار میشدند مثل جامعه عادی و مسئله ای هم برایشان نبود. البته الان دیگر ازدواجی وجود ندارد. از سال 68 به بعد همه زوج ها ناچار به طلاق شدند در مجاهدین. شرایط آن روزها باید تحلیل شود که چگونه آدمهای مبارز در کادر مبارزه همه چیز را بخود تحمیل میکردند و با اعتماد کامل به رهبران عمل میکردند.

Kazem Esmaeili
جالب بود قلم شیوایی داری

Arsalan Afrakhteh
شما واقعا یک تاریخ زنده و شنیدنی هستید ممنون که اینها را شر میکنید حدس میزنم یاد آوریهای دردناکی باشه!واقعا ممنون!

Mansur Ravandi
منصور زاهدی (خلیل) یکی از شریفترین و اصیلترین نفراتی بود که در من در فاز سیاسی و سپس در فرانسه, مدتی توفیق آنرا داشتم که با وی کار کنم. دریغ و درد که ماجراجوئی و به قول زنده یاد کمال رفعت صفائی, قمار رهبر با خون بهترین فرزندان خلق, چه استعدادهای ارزشمندی را به هدر داد و چه ویرانه ای از تشکیلات باقی گذاشت!

Navid Korang
خسته نباشی که برای ثبت در تاریخ حقایقی را نوشتی که انسان انگشت به دهن می ماند‌!

مازیار ایزدپناه
منصور زاهدی همسر سهیلا وزیری بود. خانواده وزیری از دوستان قدیمی خانوادگی ما بودند. از سهیلا بچه چند ماهه ای بجا ماند که از طریق خانواده اش به نزدمنصور زاهدی درفرانسه فرستاده شد.

Mehrnoush Mousawi
با اجازه ات میخواستم نکته ایی را در آخر نوشته ات بگویم. اینکه چطور به خاطر یک هدف والاتری تصمیم گرفتی به ازدواج اجباری تن بدهی. راستش به اعتقاد من این تصمیم همان موقع غلط بود. نه چون ازدواج اجباری بود که این فبهی المراد است. به خاطر اینکه همیشه وقتی حقوق زن زیر پا گذاشته میشود، بخصوص در ایدئولوژی های مردسالارانه مثل ایدئولوژی اسلامی، اهداف والاتر و بالاتر و چه و چه اهدافی هستند متمایز از حق و حرمت زن. من یادم هست وقتی محمد علی نجفی میترا استاد را کشت، اصلاح طلبها هر صدایی را که منتقدشان بود با همین ادله خاموش کردند که الان منفعت کل اصلاح طلبان ایجاب میکند در باره کشتن این زن چیزی نگویند، حتی علیه میترا استاد حرف بزنند. میخواهم بگویم والاترین کاری که تو آن لحظه باید میکردی این بود که بگویی این انقلاب ایدئولوژیک و این ازدواج های اجباری مخالف و مغایر شان انسان و حق و حرمت زن است. جمعش کنید کپک زده ها. اینکه فلان استراتژی و فلان سیاست و فلان تاکتیک و فلان عملیات چقدر ایراد و اشتباه داشته و باید برای اصلاحش مبارزه کرد به هیچ عنوان در صدر جدول نبود. برای زنی که محکومش میکنند ازدواج اجباری کند، اول از همه حق و حرمت خودش به عنوان زن زیر سوال رفته و باید اولویتش این باشد. من همیشه تعجب کرده ام که مجاهدین با وجودیکه یک سازمان محجبه اسلامی بود که یک مثقال حقوق زن در ان رعایت نمیشد و بعد از ازدواج مسعود رجوی با مریم رجوی یک بالماسکه ازدواج اجباری و گریه و زاری و غش و ضعف راه انداخته بودند، بالماسکه ایی که بخصوص حقوق زن زیر نعلین برادران مجاهد له میشد، اما چهار تا زن بلند نشدند دقیقن در همین رابطه جدا بشوند،اعتراض کنند. انشعاب کنند و غیره. اغلب ادمهایی که از مجاهدین جدا شدند مثلن انتقاد به عملیات فروغ جاویدان یا سکتاریسم سازمانی یا چه و چه و چه را مهمتر میدانند. الان من شخصن چهار نفر را نمیشناسم که به این معروف شده باشند که به خاطر دشمنی مجاهدین و ایدئولوژی شان با حق و حرمت زن جدا شدند. اگر برویم بپرسیم میگویند اولویت ما نبود.

Atefeh Eghbal
مهرنوش عزیز، منهم با اجازه ات می خواهم صریح پاسخ بدهم. بنظر من قبل از هر چیز اینگونه تحلیل ها هوچی گرانه است تا نقد روشنگرانه. چون بحث جدی است اجازه بده که تعارف نداشته باشیم و دوستی مان مانع گفتگوی جدی نشود. اینکه شما میآیید میترا استاد و اینها را وارد این بحث میکنید ناشی از همین های و هوی بی منطق است. اولا من و ما تن به ازدواج اجباری آنطور که شما می گوئید ندادیم. تن به ازدواج تشکیلاتی دادیم. ازدواج تشکیلاتی هم تعریف و خاستگاهش کاملا با ازدواج اجباری مورد نظر شما متفاوت است و ریشه در مبارزات چریکی مجاهدین و فدایی ها دارد. بحث آن طولانی است و در نوشته های بعدی ام که منتشر خواهم کرد، توضیح داده ام. در ثانی شما از دیدگاه امروز می خواهید آنچه را که در سی سال پیش اتفاق افتاده تحلیل کنی. من میگویم برو در کوه های کردستان نزد کومله در جایگاه سی سال پیش بایست و آن زمان بگو که این مسئله را چگونه تحلیل میکردی. اینکه ازدواج اجباری بد و اخ است را هم من و هم شما میدانیم و میدانستیم. من کسی بودم که خودم در ازدواج اولم با پشت پا زدن به همه ی سنت های جامعه درخواست ازدواج داده بودم- در ضمن منتظر کامنت تو زیر آن مطلب بودم و برایم جالب بود که بدانم راجع به آن سنت شکنی چه فکر میکنی و تعجب کردم که چرا وارد آن بحث نشدی!-
در رابطه با این تحلیل، اشتباه تو اینجا است که تاریخ ها و حوادث اتفاق افتاده در مجاهدین را نه تجربه کرده ای و نه میدانی. از دور یک چیزهایی شنیده ای و روی آنها های و هوی میکنی. می گویم های و هوی چون محتوا ندارد. چنان می گویی که باید آن لحظه از سازمان جدا میشدی مثل اینکه خودت اینکار را کرده ای و در رابطه با مردسالاری که در کومله در کردستان بنا به نوشته های خودت وجود داشت از کومله در جا جدا شده ای. بحث مرد سالاری اصلا متعلق به مجاهدین نیست متعلق به تمام گروه های سیاسی ما میباشد. خاستگاه آن هم اصلا مذهبی نیست بلکه از جامعه ای مرد سالار برمیخیزد. خودت میگویی که در کومله هر زنی باید در بخشی که مردش کار میکرد باشد. دقیقا مثل مجاهدین. این یعنی چی؟ چرا بیرون نیومدی و اعتراض نکردی؟ یا سلاح ندادن به زنان در کومله!منظورم در همان حد کلاشینکف است. در حالیکه ما زنان در مجاهدین از همان روز اول نه تنها سلاح بر دوش داشتیم بلکه تمام مدارهای آموزش های تانک و زرهی را هم میدیدیم. ضمن اینکه باز اشتباه میکنی وقتی میگویی کسی را نمی شناسی که بخاطر حرمت زن جدا شده باشد! بسیاری از جدا شدگان مجاهدین در این رابطه نوشته اند تو معلوم است هیچ کدام را نخوانده ای. نعلین آنطور که تو می گویی فقط بپای برادران مجاهد نبود در پای برادران کمونیست هم از قرار محکم تر بوده است. مهرنوش گرامی در این مطلب من بخوبی تاکید کرده ام که به این پیشنهاد ازدواج چون نمیشناختم "نه" گفته ام! لطفا در این رابطه بنویس. در رابطه با سنت شکنی و تقاضای ازدواجم بنویس. در رابطه با ازدواج بعدی که در انتها به آن اشاره کرده ام نیز صبر کن وقتی آنرا نوشتم بیا نقدت را درست بیان کن. ولی اول آنرا بخوان. بیان این خاطرات در واقع کالبد شکافی یک جریان است. و فقط خاطرات ساده نیست که بدنبال خطای فردی درونش بگردیم. من دارم یک جریان را با فاکت های مشخص کالبد شکافی میکنم و تو آمده ای و حق بجانب و از موضع برتر می گویی اصلا چرا جدا نشدی! چرا قبول کردی؟ مرا با این کامنت بیاد بحث " چپ روی کودکانه" لنین انداختی.

Minoo Askary
چه خاطرات تلخی را نوشتی حتما خیلی دردناک یاد آوری این همه رنج من شخصآ هرگز جایی که فردیت من را زیر سوال قرار میداده را تحمل نکردم چون گروه وسازمانی که فردیت انسانها را لگد مال کند وبا شستشوی مغزی از آنها برده بسازه قابل احترام نیست شما جزو شجاعان هستید که تونستین از این سازمان مخوف خودت را نجات دهی درود برشما وهمه مبارزان واقعی راه آزادی

Moses Hatamian
با سپاس از اینکه مرا و ما را در خاطراتت شریک می کنی، که البته برای همه و بخصوص نسل جوان میهنمان بسیار آموزنده هستنند!؛ همه ما شاهد این تنظیم و رابطه قرون وسطایی در نظرگاه عمیقا ارتجاعی که شاخصش فاطمه السیده النسا العالمین است و در زرورق زن در مسیر رهایی و ...پیچانده شده است بوده ایم؛ و من نیز در مواردی مستقیما در جریان قرار گرفته ام؛ مثلاً ازدواج خواهر کوچکترم فرح را اصلا به من نگفته بودند؛ و بعد از برگشت از ماموریتی، زنده یاد مسلم گفت که خواهر افسانه با تو کار دارد، و حمیده شاهرخی تلفنی به من گفت که فرح ازدواج کرده است؛ اما چون شما در مانور ماموریت بودید؛ به صلاح ندیدیم که ذهنت مشغول شود و...!؛ اما موقع ازدواج ملکه نیز که در رادیو مجاهد بودند؛ ظاهرا ملکه به آنها گفته بود که در سنت لری ما درست نیست که موسا اطلاع نداشته باشد...و خلاصه آنها گفته بودند که ما خودمان با موسا صحبت می کنیم؛ و همان قضیه تکرار شد؛ باز هم عازم ماموریتی بودم که سی درصد و در خوشبینانه ترین وضعیت پنجاه درصد امکان برگشت بود؛ به همین دلیل اینبار منت گذاشتند! و سه نفری موضوع را به من اطلاع دادند(چون آن موقع هنوز جعبه مار شیادی بلوغ انقلاب ایدئولوژیک و درآوردن نمره صفر های برند اروانی ها توسط رجوی رونمایی نشده بود، و هنوز سابقه ای مطرح بود و...)، افسانه (حمیده شاهرخی) و آذر و ثریا شهری گفتند که فردا شب ازدواج ملکه است, با فکر کنم مهندس رضا یا...در رادیو بود؛ و خودت خوب می دانی با مأموریتی که در پیش داری، بلحاظ اطلاعاتی درست نبود که به ستاد رادیو مجاهد بیایی، و همه تو را در اینجا ببینند و بالعکس؛ اما چون خواهرت اصرار داشت، ما گفتیم که خودمان با موسا صحبت می کنیم... بعد‌ها ملکه تعریف کرد، وقتی به آنها گفتم که باید با او در این رابطه صحبت کنم و ... آنها گفتند این حرف‌ها و درخواست ها در سازمان نشانه‌های حل نشده بودن و لنگ زدن در انقلاب ایدئولوژیک است، اینجا اندیمشک و لرستان و هندوانه به شرط چاقو نیست، اینجا سازمان مجاهدین است، و هر چه رهبری عقیدتی بگویند ما چشم بسته قبول داریم... همسر ملکه در فروغ جاویدان به همراه محسن تدینی و افراد ستاد رادیو مجاهد بودند که اکثراً کشته شدند؛ فرشته و ملکه و زهره و ... هم که همراه آنها بودند از تنگه چهارزبر زنده برگشتند، تا فرشته در اردیبهشت هفتاد و چهار در بغداد و ملکه هم در تیرماه همان سال در اشرف کشته شوند...روزگار غریبی ست نازنین...به امید سرنگونی حکومت اسلامی اشغالگران و نابودی این اندیشه ی قرون وسطایی برای امکان تحقق آزادی و برابری پایدار زنان و مردان میهنمان؛ با درود و سپاس مجدد


Atefeh Eghbal
ممنون از اینکه در این رابطه نوشتید. فاکت های مختلف در واقع این پازل را تکمیل میکند. آیا فرشته و ملکه و زهره و فرح هر چهار تا خواهران شما بودند؟

Moses Hatamian
 اختیار دارید، از قدیم گفته اند:
درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را
فرح از من کوچکتر و متأسفانه هنوز در جزیره شیطان هزار کهکشان مثل بقیه اسیر است،
ملکه خواهر بزرگتر از من بود (متولد۱۳۴۰)،
فرشته خواهر منصور و محمدرضا و علیرضا اسفندیاری بود، که قبل از او منصور در چهارزبر کشته شد، فرشته و... ۷۴ در بغداد ترور شدند، محمدرضا را به مأموریت های بی بازگشتی فرستادند که بعداً در فیلم ملاقات رجوی و هبوش مشخص شد، تمامی آن مأموریت ها توسط هبوش و استخبارات عراق مشخص و در ازای پول های دریافتی رجوی ابلاغ می شده، و برادر کوچکتر آنها علیرضا نیز که پس از آزادی با فریب مرسوم مجاهدین در سال ۷۶ به عراق منتقل شده بود، در قرارگاه همایون مسأله دار شد، و پس از به اصطلاح نشست های حمله و شکنجه های جمعی برایش و متهم کردن وی به شاگرد شاهسوندی جلاد اوین و نفوذی خاتمی و...زندانی و سپس یکی از ناپدید شدگان قهری رهبری عقیدتی شد...یکی نه دو تا نه ده تا نه معلوم نیست چند تا داستانست پر آب و چشم..

Reza Dehghan
عاطفه جان بسیارسپاسگزارم ازنشرخاطراتت وشهامت ستودنیت چراکه بسیارآدمهاهستندکه باوجودبریدن ازاین فرقه ولی حاضربه لب گشودن نیستنددرهرصورت برایت بهترینهاراآرزومندم ومشتاقانه درانتظارخواندن خاطرات توعزیز

Jamal Azimi
عاطفه خانوم گرامی، همانطور که خودتان گفته اید، کلا دیدگاه کالایی و استثماری مجاهدین نسبت به مقوله زن ، تفاوت چندانی با دیدگاه ارتجاع غالب ، نداشته و ندارد ما همه ، زن و مرد وسیله ای بودیم در جهت اهداف پلید رجوی، یادم می آید که مهدی ابریشمی در بحثهای کشافی که بعد از هدیه کردن زنش ، قجر سلطان عضدانلو به رجوی، میگفت ، زن چیه ! اگر بخواهد هزار تا بهش میدهیم !؟ مگر زن کم داریم توی سازمان؟ این لب و خلاصه دیدگاه رجوی و سازمان نسبت به زن بود که در آن شرایط خود مهدی ابریشمی ، با صراحت و افتخار اعلام میکرد و به کار خودش هم مفتخر بود و میبالید و......

Mahen Moosavi
عاطفه نازنینم تو عشق، شور ،شجاعت، جسارت، صداقت،پایداری، مقاومت،آزادیخواهی وووو همه را یکجا داری ، مبارزینی مانند تو ستودنی هستند ، حقیقت را دیدن دانایی و آگاهی میخواهد که تو سمبل آنی

Jafar Askari
هنوز قوی نیستم چون ‌طاقت خواندن این دست مطالب ندارم..فقط گاهی ادای آدمای قوی در میارم. یک پاراف که بخوانم دلشوره میگیرم .. .

Atefeh Eghbal
 جعفر عزیز نوشته ام فقط در رابطه با شیوه پیشنهاد دادن ازدواج بود زمانی که با مجاهدین بودم. ولی دوست من سلامتی شما از هر چیز دیگر مهمتر است. دلشوره خودش یک علامت حفاظت شما است . خیلی خوب میکنید که آنرا جدی می گیرید. سلامت باشید نازنین

Hamed Aslani
لعنت به هر چه مجاهده ، كثافتهاى بى آبرو و لجن كه باعث ويرانى ايران و ايرانى شدن . اميدوارم تا اون نطفه شون بدنيا نياد و ريشه اين مجاهدين تروريست براى هميشه نابود بشه. لطفا نياىى منو نصبحت كنيد !

Atefeh Eghbal
نخیر من اصلا قصد نصیحت کردن ندارم. قصد پاسخ دادن دارم. این چه طرز نظر نوشتن است. آنکه باعث نابودی ایران و ایرانی شده رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی است و ریشه آنها باید نابود شود. شما هم می خواهی نظر بنویسی در رابطه با مطلب من بنویس و به کوچه علی چپ نزن.

Ebrahim Tadayyon
عالی بود

Bahmanyar Eslami
با درود جالب بود عاطفه خانم از اینکه صریح و روشن مینویسید و اینها هم ورقهایی از تاریخ نانوشته ما و مبارزان ماست .سرافراز باشید

Ahmad Panahandeh
درود بر شما خاطره ای اینچنینی به باور من خاطره شیرینی نیست و هرگاه به یاد آدم می آید فقط آزردگی را سبب می شود. من منصور را می شناسم و در پایگاه منبری در پاریس او را می دیدم و با او و همراه محمد علی تشید فوتبال بازی می کردیم. در مورد پیشنهاد ازدواج باید بگویم که به من هم چنین پیشنهادی از طرف مجید معینی که به او آقا می گفتیم داده شد. اما به من دو عکس سه در چهار از دو خانم را دادند که یکی از آنها را بعد از دو الی سه روز انتخاب کنم. که من جا خوردم. می دانستم که نمی توانم از این فرمان تشکیلاتی فرار کنم. ابتدا بهانه آوردم که می خواهم فقط مبارزه کنم نه ازدواج و مثال زدم که ابو عمار در پاسخ خبرنگاری که به اوگفته بود که چرا ازدواج نمی کنی، پاسخ داده بود که با خلقم ازدواج کردم. من هم همین پاسخ را به آقا دادم که او گفت این گنده گویی به تو نیامده است. او یاسر عرفات است. بعد بهانه دیگری آوردم و گفتم که نامزد دارم. آقا گفت پس تو در ذهنت یک سازمان دیگر داری. چون نامزد داشتی و به سازمان اطلاع ندادی. گفتم نامزد به معنی رسمی نه اما دختر خانمی مرا دوست دارد و من هم او را دوست دارم. پرسید کجاست که محلش را گفتم. آقا گفت ما با یک تیم عملیاتی می رویم و او را می آوریم که من گفتم نیازی نیست چون او سیاسی نیست. بعد تلفن در اختیار من گذاشتند و من از سلیماتیه به لندن همین به همین صدیقه حسینی که آن زمان فقط هوادار سازمان بود وصل می شدم و او تلفن مرا از سلیماتیه به ایران وصل می کرد . که بعد از یک الی دو ماه تلاش همین همسر م را از ایران خارج کردم و با هم ازدواج کردیم. از این پس بود که رده و تمامی مسئولیت ها از من گرفته شد با اینکه توانایی های من زیاد بود. این خاطره را نوشتم تا در فرصتی بطور مفصل به آن بپردازم. سپاس از شما

Atefeh Eghbal
ممنون احمد عزیز از اشتراک خاطره تان. این تلاشی که برای آوردن همسر شما از ایران گذاشتند را برای بعضی دیگر نیز انجام دادند چون گفته بودند که در سازمان دختر به اندازه پسران کم است و باید وارد کنیم! از بعضی از بچه ها خواسته بودند که خواهرانشان را از ایران به خارج بیاورند و به سازمان وصل کنند. یکی از بچه ها سر این مسئله کلی بحث و دعوا کرده بود.

Morteza Soltani
این دیگه چه مدل ازدواجیه!! شاخ در میاره آدم که یک باور اجازه مداخله تا این حد بخودش بده. آخوندها هم دیگه نمیگن آدما باید با کی ازدواج کنن! قصدم قیاس نیست اما این حد از جزم اندیشی شگفت آوره
بنظرم کل مناسبات مجاهدین رو از سر تا ذیل باید به طرز جدی و بی تعارفی نقد کرد. نقدی مهیب و در حد ذرات زیر اتمی. البته معتقد نیستم با این پیشفرض که بخایم محکومشون کنیم حتما بلکه با این پیشفرض که بتونیم حقیقت و بافتار و معتقدات این جریان رو صرف نظر از هر چیزی بشناسیم. دردناک میزان رنجی ست که امثال شما و همه کسانی که عضو این تشکیلات هستند بهرحال در مبارزه یا همین موارد متحمل شدند.

Amir Dehghan
به یاد منصور ....آدم بود. دوست ام بود . با اینکه از دو جریان مختلف بودیم . اوین با هم بودیم . بعد از انقلاب چند بار خیابان انقلاب هم دیگر می دیدیم .بختیار رفت ، بازرگان انتصاب شد . من و منصور با نا باوری ، فکر نکنم می گفتیم .....بگیر بگیر شد ، همدیگر را گم کردیم ...رتم اوین ، گفتند منصور رفت ...

Victoria Archad
سپاسگزار عاطفه جان. ممنون که می نویسی. نه تنها اول با مردان در مورد انتخاب صحبت می کردند بلکه اسم و نشانی خانم را هم به او می دادند ولی در مورد زنان هم بعد از موافقت اقا می گفتند و هم نشانی از اقا نمیدادند. بخشکی شانس . واقعا که مصیبت بود!

Mojgan Amouzgar
سپاس از شما و قلمتان
بیماری جامعه مریض ایران در جریانات سیاسی آن زمان طبیعتاً رخنه داشت و چندان عجیب نیست که انقلاب ایران منجر به یک حکومت دینی اسلامی شد
چون همه اقشار مردم مذهبی بودند
و جریان های چپ مارکسیستی هم مرد سالار بودند
کلا هیچ یک از جریان های سیاسی برای مقام زن ارزش قائل نبود
این بیماری باعث نابودی انقلاب شد چون نمیتوان نیمی از جمعیت یک جامعه رو نادیده گرفت و انتظار جامعه ای سالم داشت
نوشته های شما و انتقادشجاعانه از جنبشی که در آن فعال بودید کمک می‌کند به بهبودی جامعه و مبارزه سیاسی
مسلما مردم ایران بهای بسیار گزافی را پرداخت کردند
امیدوارم که نسل جوان امروز به خصوص کسانی که در ایران زندگی و مبارزه می‌کنند بتوانند از این تجربه و بهای سنگینی که همه ما ایرانیان پرداختیم درس گرفته باشند و بتوانند تشکیلات سالم تری را برای ادامه مبارزه و رسیدن به یک جامعه بهتر
ایجاد کنند
به امید آن روز 

Victoria Archad
کاملا درست گفتید ولی از اینکه حتی در خارج با وجود سالهای بسیار زیاد اقامت هنوز قادر به ایجاد یک هم بستگی فکری بر پایه ارتباط سالم و هدف دار نیستیم انسان متاسف میشود

Atefeh Eghbal
ویکتوریای عزیز البته این شیوه رفتار بر اکثر گروه های دیگر نیز اعم از مذهبی و غیرمذهبی حاکم است. حالا کمتر و بیشتر دارد اما همانطور که مژگان عزیز هم گفت از عمق جامعه مذهبی و سنتی ما بر می آید.

Victoria Archad
بله. همه درست. من فقط متاسفم چرا ما قادر به ایجاد اتحاد فکری بر حول محور ایران و حق شهروندی ایرانی نیستیم؟ محور گروه ها یا فرد است یامذهب است و یا حق فرهنگی و زبانی گروه خاصی. ایا ما ایرانیان نقطه مشترک نداریم که بتواند این مملکت را با درک انسانی اداره کند؟

Atefeh Eghbal
خوب همه ی مشکل همین جا است. تشکیلات و گروه و سازمان برای اینها مهم تر است تا سرنگونی وگرنه می شد با اندک نقاط مشترک یک جبهه سرنگونی تشکیل داد. اما متاسفانه هر کدام از احزاب و گروهها ساز خودشان را می زنند.

Victoria Archad
تشکیلات و گروه و سازمان به چه درد میخورند وقتی هدف در ان قرار دادن خود در راس باشد؟ تفکر بر محور استفاده ابزاری از دیگران دور میزند نه در حول و حوش بالا بردن کیفیت زیست انسانها. تا به این درجه برسیم شاید وقت!!!! لازم داریم.

نیما استادسرای
ازدواج علی رغم اهمیتش در یک مبارزه خونین با شیادان چه جایگاهی دارد ؟

Atefeh Eghbal
نیمای عزیز بحث این مسئله مفصل است. بنظر خود من دوست داشتن و عشق و نه ازدواج شکلی و تشکیلاتی در بحبحوحه مبارزه ای خونین هم زیبا است. اگر لینکی را که من پایین نوشته گذاشته ام از ازدواج اول من در ایران بخوانید می بینید که دنیایی عشق و دوست داشتن در آن موج می زند. چون واقعی است چون انسانی است. اما اینکه ازدواج به دلیل حل مسائل غریزی و تولید نسل مجاهد بحث دیگری است.

نیما استادسرای
عاطفه عزیز من در حدی نیستم بخواهم شما را قضاوت کنم و بی شک حرف شما را می پذیرم 

Atefeh Eghbal
نیمای عزیز، هر کس نگاهی به این موارد دارد که الزاما مشترک نیست. نگاه من با تجربه عشق و ازدواجی که درست قبل از دستگیری و زندانم داشتم نگاهی است که از تجاربم برخاسته. بی شک شما نیز از نقطه نظر خودتان به این مسئله می نگرید. سلامت باشید دوست من

نیما استادسرای
البته من حرف میزنم ولی شما وسط حادثه بوديد ولی حاضرم برای سرنگونی حتی با سگ هم ازدواج کنم

Atefeh Eghbal
بله اما مسئله این است که ما هم که آنزمان اینگونه ازدواج های تشکیلاتی را قبول میکردیم توجیه مان فقط این بود که در جهت سرنگونی باید ضوابط سازمانی را قبول کنیم. مسئله دوست داشتن و نداشتن برایمان زیاد مطرح نبود. اما اشتباه میکردیم. این مسائل هیچ ربطی به سرنگونی نداشت و ناشی از یک دیدگاه غلط بود که در سازمان جریان داشت. حالا من اگر ادامه ازدواج های تشکیلاتی و ازدواج و طلاق بعدی ام در سازمان را منتشر کنم بیشتر متوجه منظور من خواهید شد.

نیما استادسرای
منتظر نوشته های ارزشمند شما هستم

Farzad Yazdan-panah
خیلی جالب بود. ممنونم که می‌نویسید.

Saber Ahmadi
خانم اقبالى گرامى !
خبر داريد كه اين شيوه ازدواج در بين مجاهين همچنان ادامه دارد ويا منسوخ شده است ؟

Atefeh Eghbal
 صابر عزیز اساسا ازدواج کردن و بچه دار شدن در مجاهدین منسوخ شد. در سال 68 بعد از فروغ جاویدان همه زوج ها از هم جدا شدند. دیگر کسی که ازدواج کرده باشد در مجاهدین نیست.

Saber Ahmadi
 واقعاً باور نكردنى است ! مگر ممكن است كسى كه خود و خانواده اش را دوست ندارد ، ديگران را دوست داشته و براى آنها كار كند ؟ تاكى وتا كجا مى شود با شعار و بدور از آنچه كه در واقعيت جريان دارد ، زندگى كرد و چنين زندگى اى را نيز به ديگران تحميل كرد ؟ آرزويم اين است كه اين تشكيلات راه خودش را بر اعتقاد واقعى به انسان و ارزش هاى انسانى قرار داده و به وظيفه خود يعنى تشكيلاتى در خدمت بهروزى ايرانيان ، بدون توجه به جنسيت ، مذهب ، نژاد و غيره قرار دهد !
عاطفه عزيز ! ممنون از توضيحت

Forog Afshar
عاطفه جان ،من هر بار که این عکس رو می بینم ناخودآگاه اشکم سرازیر می شه!

Mohammad Babaee
چقدر شیرین … چقدر تلخ،
زنده باشید

Ali Reza Jahanbin
بسیار ممنون بابت نشر خاطره هاتون، ای کاش در مورد تجربیات و خاطراتتون از طلاق های اجباری، انقلاب ایدئولوژیک و فضای بعد از عملیات فروغ جاویدان هم بنویسید؛ روایت های متعددی از هر طرف شنیده و خوانده ایم، مطمئنا نوشته های شما جالب خواهد بود!

Ali Omeedi
چقدر صمیمی و دوست داشتنی می نویسید! متاسفانه عقب ماندگی سیاسی- اجتماعی جامعه ما، در شکل و مناسبات سازمانی ما اثرات خود را بر جای گذاشته و متاسفانه این مائده شوم در مجاهدین با گذشت زمان و در غلتیدن آن به عمق ارتجاعی ضخامت زشت تری هم پیدا کرده. اگر برای تحقق و پیشبرد یک برنامه سیاسی- اجتماعی در حزبی متحد شدیم، چرا باید فردیت ما هم در خصوصی ترین و عاطفی ترین جنبه ها ذوب و ناپدید شود؟
اون از حکومت مان و این هم از احزاب سیاسی مان؟؟؟
شکست انقلاب بورژوایی مشروطیت و عدم تحقق و جاری شدن و مادیت یافتن لیبرالیسم ، به بمن ناتوانی بورژوازی طفیلی و نان دولت خوری بورژوازی، مابه ازایش، بروز و رواج چنین توحشهایی در سازمانهای سیاسی که بالقوه برای رهبری جامعه پا به حیات گذاشتند، میگردد.
رفیق عاطفه شیرین سخن، بیشتر و بیشتر بنویس. نوشته شما نه تنها برای کسانی که مجاهد نیستند خیلی آگاه گرانه است، احتمالا برای مجاهدین که روزگاری من آنها را مثل رفقای خودمان دوست داشتم و بسیار با هم همکاری و مراوده و رفاقت های مبارزاتی داشتیم، مفید و موثر باشد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر