سه سال دارم. درست روز تولدم مقابل عکاس ایستاده ام و چشم در چشم او دوخته ام. عروسکی که هدیه پدر و مادر است در آغوشم به من خیره شده. عروسکم هنوز لباس ندارد. گاه دلم می خواهد این کوچولو را بغل کنم و از او بپرسم به چه فکر میکند؟ چرا نگران است؟ چرا مثل اینکه می خواهد یک لحظه بزرگ تاریخی را ثبت کند به چشمان عکاس خیره گشته است؟ این عکس مرا در خود فرو می برد. خودم را در او باز نمیشناسم. من خیلی زود بزرگ شدم. بیشتر و زودتر از سنم وارد دنیایی شدم که کودکیم در آن نبود. دنیایی پر از هیاهو. هنوز گاه دلم می خواهد فرصت بیشتری برای کودکیم داشتم.
عاطفه اقبال - ۲۰ فوریه ۲۰۲۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر