۱۳۹۷ بهمن ۲۰, شنبه

فشرده ای از خاطرات من از روزهای انقلاب ۵۷

 آخرین روزهای انقلاب سال ۵۷ بسیار پر حادثه بود. در گیری ها در نقاط مختلف تهران فضای شهر را پر از آتش و دود و گلوله کرده بود. درگیری پرسنل نیروی هوایی با گارد شاهنشاهی در پادگان دشان تپه تهران که از بیست بهمن حوالی 9 شب آغاز شد و تا بیست یکم بهمن ادامه داشت، سرآغاز تسخیر پادگان ها و سقوط کامل رژیم شاه در تهران بود.

من مقابل پادگان دوشان تپه در آن لحظات حضور داشتم که در خاطراتم بصورت مفصل منعکس شده است. پادگان تشکیلات شاهپور از پادگان هایی بود که روز ۲۲ بهمن با سازماندهی بچه های محل تسخیر شد.
بیست بهمن حوالی شب، به همراه عارف و تعدادی از دوستان از درگیری دوشان تپه باخبر شدیم و به سرعت خودمان را به آنجا رساندیم. بسیاری در حال ساختن سنگرهای شنی بودند. من نیزمشغول پر کردن گونی ها از شن شدم. سنگر سازی در آن وضعیت برای حفظ جان تک تک افراد از اهمیت ویژه ای برخوردار بود. آتش و دود همه جا را فرا گرفته بود. دسته دسته جوانان از راه می رسیدند تا از افسران نیروی هوایی حمایت کنند. صدای شعار بگوش می رسید : مردم چرا نشستید - همافرا رو کشتند. در همین جا شهادت می دهم که حتی یک آخوند را در میان این جمعیت ندیدم. آخوندها به خانه شان خزیده بودند تا به فرمان امام شان منع عبور و مرور حکومت نظامی را رعایت کنند. و ما این فرمان را عملا با گذراندن آن شب در خیابان شکستیم. پادگان دوشان تپه در محاصره نیروهای گارد شاهنشاهی بود تا همافران را خلع سلاح کنند. صدای درگیری از داخل مقر شنیده میشد. آنشب تا صبح روز ۲۱ بهمن آنجا تبدیل به یک منطقه جنگی تمام عیار شده بود. چند تانک به دست مردم افتاده و جوانان سعی میکردد آنها را به حرکت بیندازند. تمام کوچه های اطراف ، پشت بام ها با گونی های شن سنگر بندی شده بود. تا این لحظه تعداد زیادی مجروح و دستگیر شده بودند. از شب گذشته مرتبا به تجمع مردم حمله میکردند و ما به کوچه های اطراف پناه می بردیم ولی دوباره باز میگشتیم. سعی میکردند با گاز اشک آور مردم را متفرق کنند اما آنها با روشن کردن آتش با آن مقابله می کردند.
صبح روز ۲۱ بهمن همافران درب اسلحه خانه پادگان را بروی مردم باز کرده و اسلحه ها را پخش کردند. از این لحظه به بعد بود که مردم مسلح شدند و جوانان اسلحه بدوش به مناطق دیگر تهران شتافتند. در اسناد انقلاب اسلامی آمده که " آخوند غفاری در پیشاپیش مردم به سمت اسلحه خانه شتافت و آنجا را باز کرد"! درحالیکه این دروغی بزرگ می باشد. غفاری اساسا آنجا حضور نداشت و روز بیست و یک بهمن حوالی ظهر او را مقابل دانشگاه تهران دیدم.
من نیز بعد از پراکنده شدن مردم، پیاده به سمت محله خودمان بازگشتم و پدر را اسلحه بدوش سرکوچه در موضع نگهبانی یافتم. تازه متوجه شدم که در محله نیز شب گذشته همه با شکستن حکومت نظامی برای حفاظت محل در خیابانها مانده بودند.
شبی هیجان انگیز را گذرانده بودم. چشمهایم از بیخوابی وگاز اشک آور سرخ بود. در بین راه در خیابانها وضعیت جنگی حاکم بود. همه جا سنگر بندی شده بود و وسط خیابانها جا به جا لاستیک ماشین برای مقابله با گاز اشک آور آتش زده بودند. صدای آژیر آمبولانس قطع نمیشد. شور و خروش عجیبی بین مردم بچشم میخورد. محله ها و خیابانها توسط جوانان حفاظت میشد. مردم کار پلیس راهنمایی را در خیابانها به عهده گرفته و ماشین ها را راهنمایی می کردند. همانروز حکومت نظامی را از ساعت 12 شب به چهار و نیم بعد از ظهر تغییر دادند تا خیابانها از مردم خالی شود. بوی کودتا می آمد. تعدادی آخوند نیز در مناطق مختلف، مردم را به ترک خیابان و رفتن به خانه ها تشویق می کردند و مرتبا می گفتند که امام خمینی فرمان جهاد نداده است! اما هیچ کس به حرفشان گوش نمیکرد. گویی مردم بخودی خود تصمیم گرفته بودند در خیابانها بمانند تا حکومت نظامی و توطئه های آنرا بشکنند. شایعه بود که نظامی ها در صددند با حکومت نظامی همه را در خانه ها نگه دارند و آنگاه به دستگیری های گسترده دست بزنند. برای همین از شب بیست بهمن که درگیری در پادگان دوشان تپه نیروی هوایی آغاز شد، همه بصورت خودجوش در خیابانها ماندیم و عملا حکومت نظامی را شکستیم.
خمینی در واقع بعد از ماندن مردم در خیابانها و برای عقب نماندن بود که اطلاعیه داد و از مردم خواست خیابانها را ترک نکنند. ولی بعدها در اسناد انقلاب اسلامی ماندن مردم در خیابانها را به دروغ به اطلاعیه خمینی ربط داده اند. خمینی در واقع با استناد به همین اطلاعیه هرگز فرمان جهاد نداد و طبق قراردادهای پشت صحنه در نوفل لوشاتو اساسا مایل نبود کار به مبارزه مسلحانه بکشد که میدانست آخوندها در آن هیچ کاره خواهند بود. در اطلاعیه خمینی آمده بود : " من با آنکه هنوز دستور جهاد مقدس نداده ام و نیز مایلم تا مسالمت حفظ و قضایا موافق آرای ملت و موازین قانون عمل شود.... اعلامیه امروز حکومت نظامی خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند. "
خمینی تا به انتها بقول خودش دستور جهاد یعنی همان مبارزه مسلحانه را نداد. و این مردم بودند که بدون اینکه به پیام او اساسا ذره ای ارزش قائل باشند. به پادگانها و مراکز رژیم شاه حمله کرده و انقلاب را به ثمر رساندند. بعد از آن بود که خمینی با آخوندهایی که در مدرسه رفاه دور هم آمده بودند بر موج آن نشست و آنرا به غارت برد.
عاطفه اقبال - ۹ فوریه ۲۰۱۹
این مطلب خلاصه ای از خاطرات من از روزهای انقلاب است.




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر