۱۳۹۹ خرداد ۲۴, شنبه

گزارش من از زندان در سال ۱۳۶۱ - آنزمان با مجاهدین بودم-

این گزارش را به محض بیرون آمدن از زندان برای مجاهدین نوشتم و توسط دو نفر از اعضای خانواده به دو کانال مختلف آنها رساندم.- اسناد آن موجود است- قسمت هایی از این گزارش در نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان خارج از کشور شماره ۵۷ در تاریخ ۱۶ مهر ۶۱ منتشر شد. این اولین گزارش کاملی بود که از زندان بیرون می آمد. مجاهدین آنرا تحت عنوان گزارشی که از داخل زندان به دست آنها رسیده منتشر کردند. یکی از دلایلش این بود که من هنوز آنزمان در ایران بودم. البته که من قبل از اینکه از زندان بیرون بیایم، از داخل زندان با شیوه های مختلف گزارشات متعددی به مجاهدین فرستاده بودم که شرحی جداگانه دارد. گزارش چاپ شده چهار صفحه می باشد که قسمت هایی از آنرا تایپ کرده ام. مجاهدین در انتشار تغییرات اندکی در مقایسه با گزارش اصلی انجام داده اند که چندان مهم نیست.
"مشاهدات عینی یکی از خواهران مجاهد اسیر در رابطه با جنایات خمینی در زندانها"
نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان خارج از کشور - شماره ۵۷
جمعه ۱۶ مهر ۶۱ برابر با ۸ اکتبر ۸۲
گزارش زیر، مشاهدات عینی خواهر مجاهدی است که از قبل از ۳۰ خرداد در زندان های مختلف خمینی بوده و جنایاتی را که هر روز توسط دژخیمان در زندان ها بر علیه رشید ترین فرزندان خلق اعمال می شود، بعینه دیده است. این خواهر مجاهد خود در قبل از سی خرداد تحت شکنجه بوده و افراد بی شماری نیز در جلو چشم وی شکنجه و اعدام شده اند. اخیرا توانسته است به ترتیبی گزارش زیر را به خارج از زندان بفرستد. لازم به تذکر است که گزارش اصلی بسیار مفصل تر از گزارش حاضر بوده که به دلایل امنیتی چه در رابطه با خود این خواهر و چه به خاطر سایر زندانیان قسمت هایی از آن حذف شده است.
ذیلا متن قسمت هایی از این گزارش را ملاحظه می کنید:
تیترها: شعبه های دادستان ---- شیوه های بازجویی---- انواع شکنجه ------شکنجه های پس از دوره بازجویی.... اطلاعاتی در مورد برخی از بندهای اوین..... تعداد زندانیان برخی از زندانها....نحوه محافظت مسئولین.....
... در بند بهداری یک آپارتمان کاملا مجزا به بچه های شدیدا شکنجه شده تعلق دارد. بچه هایی که در این بخش محبوسند. در اثر شکنجه های بسیار وحشیانه دچار عوارضی نظیر فلج یا استفراغ خونی، ادرار خارج از کنترل و لمس شدن تمامی بدن شده اند. همچنین افرادی که گلوله در بدنشان مانده و به خاطر شکنجه دادن آنها گلوله را خارج نکرده اند.
.... لازم به توضیح است که شکنجه های رژیم بعد از ۳۰ خرداد کیفا تغییر کرد. تا قبل از ۳۰ خرداد شکنجه ها عمدتا بدین قرار بود: کتک زدن با مشت و پوتین بسیار رایج بود و شلاق زدن به پشت هم گاهی صورت میگرفت. بچه ها را گاهی نیمه شب به تپه برده و برای آنها صحنه ی اعدام درست می کردند و یا هفته ای یکی دو بار یا بیشتر به وسیله ی گروه ضربت اوین که اکبر جلاد و مجتبی حلوائی و یکی به نام مجید که در این گروه بودند، به بند حمله می کردند. یا مثلا نمونه داشتیم که یکی از خواهرها را ده روز در اطاقی پشت دفتر مرکزی به حالت دست و پا زنجیر نگه داشته بودند. و روزی چند نوبت توسط هاشم ( آن موقع معاون کچوئی بود و حالا هم در دفتر مرکزی است. ) کتک می خورده به طوری که بعد از ده روز که دیدمش بدنش کبود و وزنش نصف شده بود. یا یکی دیگر که انفرادی بود و هر شب مجتبی حلوائی برایش صحنه ی اعدام درست میکرد و کتکش می زد. هم چنین شکنجه هایی نظیر بودن اطاق بر روی تنور نانوایی و کشیدن تیغه بر روی پنجره ها که در اطاق ها حتی هوای کافی برای تنفس وجود نداشت...ندادن آب و غذا، تهدید به تجاوز، نبردن بچه ها به دستشویی ( گاه حتی به مدت یک هفته ) به طوری که آنها مجبور می شدند پس از تحمل فشار و ناراحتی زیاد، در سلولی که شبانه روز در آن محبوس بودند. قضای حاجت کنند و طبیعی است که در آن فضای محدود چقدر آزار دهنده است. علاوه بر این دچار درد شدید کلیه می شدند.
از دیگر شکنجه های قبل از ۳۰ خرداد، نگهداشتن در سلول انفرادی به مدت زیاد، بودن یک بلندگوی استریو در هر سالن که دو اطاق در آن هست و باز کردن صدای آن تا آخر و پخش نوارهای مبتذل ( حتی شب تا صبح ) به طوری که بچه ها برای صحبت با هم باید فریاد می زدند...اما بعد از ۳۰ خرداد سطح شکنجه ها و وحشی گری های رژیم خمینی واقعا ارتقاء ! پیدا کرد...
شکنجه های پس از دوران بازجویی
*شلاق زدن های ممتد بچه ها در صورت بروز هر مسئله ای.. ایستاده نگه داشتن به صورت مداوم و چند روز پی در پی به طوری که اکثر آنها بیهوش شده یا حالشان بهم می خورد. ( بصورت دستها بالا و پاها کاملا باز. ضمنا در خلال روز هم مرتبا به وسیله ی هر مزدوری که رد میشد، کتک خوردن ) . بردن کلاغ پر یا سینه خیز به عنوان تنبیه ... به تعداد زیاد در یک سلول جمع کردن . مثلا یکبار حدود ۳۰۰ نفر را در دو سلول به گنجایش هر سلول ۱۸ نفر جای دادند. و سپس در سلول را هم بستند و فقط روزی دو بار برای دستشویی باز میکردند. بعد هم که در باز شد حدود یک ماه تعداد زیاد ( ۴۰ – ۵۰ ) نفر را در یک سلول نگهداشتند. گرچه در این اواخر همین تعداد به علت زیاد شدن زندانی به طور عادی در یک سلول هستند...
یکبار لاجوردی بچه ها را جمع کرد و گفت : " به نظرم همه ی شما باید اعدام شوید. از آزادی خبری نیست. قصد داریم جزیره ای مثل جزیره ی معتادها درست کنیم و همه ی شما را انتقال دهیم به آنجا و ...)
... روحیه بچه ها در زندان خیلی بالاست و ترس و ناامیدی در آنها دیده نمی شود. غیر از بریده ها که حسابی منزوی شده اند. مثلا بچه های اعدامی را که از داخل بند می برند همه از روحیه های بالائی برخوردارند و می خندند.
...لاجوردی یا موسوی تبریزی با چند محافظ حرکت میکنند مثلا اینها وقتی قزل حصار برای بازدید می آیند، حدود ۱۰– ۱۵ نفر پاسدار با لباس شخصی همراهشان است و در داخل زندان اوین هم لاجوردی همیشه با یک محافظ در کنارش و چند محافظ به دنبالش حرکت می کند. مسئولین بندها یک روز در میان به خانه می روند و دو سری هستند- یکی از مسئولین بند ۲۴۰ خواهران ( به نام محمدی ) که قد متوسطی دارد مسئولیت برخورد با خائنین را که آزاد شده اند دارد. ( تا اگر خبری از فردی یا خانه ای داشتند بگیرد) با آنها در نماز جمعه جلوی دانشکده پزشکی ضلع شمال غربی آن قرار می گذارد و یا در خیابانها های دور دانشکده مثلا خیابان ایتالیا.
فرزانه نوربخش که مسئول بند خواهران در فاز سیاسی و مدنی هم در فاز نظامی بود بعد از استعفا در فستیوال کوهنوردی و قسمت فرهنگی سپاه فعالیت می کند- شوهرش اصفهانی یکی از دژخیمان بخش 209 بود که الان از وضعیتش اطلاعی ندارم.
حاج داوود رحمانی مسئول قزل حصار خانه اش در داخل قزل حصار است و زن و بچه اش هم همانجا هستند.
...بچه ها در ماه خرداد در راهرو به حالت تنبیه و در زیر کتک مداوم و وحشیانه بودند. اکثر بچه ها خون استفراغ می کردند. بهانه ی دژخیمان این بود که شما تشکیلات دارید.
...حسنی رئیس زندان گفته بود که تمام بچه های قزل حصار دوباره تجدید محاکمه شوند و حکم آزادی بچه های قزل حصار معلق مانده... در زمستان ۶۰ هم ۹ تن از برادران به اتهام ایجاد تشکیلات در داخل زندان تیرباران شدند.
تعداد مادرها در اوین خیلی زیاد است و هیچ نمودی دال بر کوتاه آمدن مادرها هم نداشته ایم- **مادر مجاهد ذاکری برخوردهای خیلی قاطع با دژخیمان داشت و میگفت : من پسرم را می شناسم که چگونه بود . چطور به این ها منافق می گویند. بعد هم در لحظه ی اعدام گفته بود، "چشم هایم را باز کنید تا حقانیت سازمان را ببینم" ...
به یکی از خواهران نوجوان به نام ***زهرا ... گفته بودند: "مصاحبه یا اعدام؟" جواب داده بود: " مصاحبه هرگز، آخر درد گلوله یک لحظه است ولی درد سازش، پایان ناپذیر است" و چنین بود که دژخیمان پست خمینی خون آشام این خواهر مجاهد را به جرم پایداری و وفاداریش به راه خدا و خلق اعدام کردند
عاطفه اقبال - ۱۳ ژوئن ۲۰۲۰
*- در مورد این شکنجه ها در نوشته ام بنام " شکنجه گر زندان قزل حصار" توضیح داده ام.
**- آخرین فریادهای مادر قهرمان ذاکری در لحظه اعدام را من برای اولین بار از زندان بیرون آوردم.
***- زهرا منظور زهرا المیر هست که در مورد او خاطراتم را در سال ۱۳۸۴ برابر با ۲۰۰۶ منتشر کردم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر