۱۳۹۹ خرداد ۲۴, شنبه

گزارش من از زندان در سال ۱۳۶۱ - آنزمان با مجاهدین بودم-

این گزارش را به محض بیرون آمدن از زندان برای مجاهدین نوشتم و توسط دو نفر از اعضای خانواده به دو کانال مختلف آنها رساندم.- اسناد آن موجود است- قسمت هایی از این گزارش در نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان خارج از کشور شماره ۵۷ در تاریخ ۱۶ مهر ۶۱ منتشر شد. این اولین گزارش کاملی بود که از زندان بیرون می آمد. مجاهدین آنرا تحت عنوان گزارشی که از داخل زندان به دست آنها رسیده منتشر کردند. یکی از دلایلش این بود که من هنوز آنزمان در ایران بودم. البته که من قبل از اینکه از زندان بیرون بیایم، از داخل زندان با شیوه های مختلف گزارشات متعددی به مجاهدین فرستاده بودم که شرحی جداگانه دارد. گزارش چاپ شده چهار صفحه می باشد که قسمت هایی از آنرا تایپ کرده ام. مجاهدین در انتشار تغییرات اندکی در مقایسه با گزارش اصلی انجام داده اند که چندان مهم نیست.
"مشاهدات عینی یکی از خواهران مجاهد اسیر در رابطه با جنایات خمینی در زندانها"
نشریه اتحادیه انجمن های دانشجویان مسلمان خارج از کشور - شماره ۵۷
جمعه ۱۶ مهر ۶۱ برابر با ۸ اکتبر ۸۲
گزارش زیر، مشاهدات عینی خواهر مجاهدی است که از قبل از ۳۰ خرداد در زندان های مختلف خمینی بوده و جنایاتی را که هر روز توسط دژخیمان در زندان ها بر علیه رشید ترین فرزندان خلق اعمال می شود، بعینه دیده است. این خواهر مجاهد خود در قبل از سی خرداد تحت شکنجه بوده و افراد بی شماری نیز در جلو چشم وی شکنجه و اعدام شده اند. اخیرا توانسته است به ترتیبی گزارش زیر را به خارج از زندان بفرستد. لازم به تذکر است که گزارش اصلی بسیار مفصل تر از گزارش حاضر بوده که به دلایل امنیتی چه در رابطه با خود این خواهر و چه به خاطر سایر زندانیان قسمت هایی از آن حذف شده است.
ذیلا متن قسمت هایی از این گزارش را ملاحظه می کنید:
تیترها: شعبه های دادستان ---- شیوه های بازجویی---- انواع شکنجه ------شکنجه های پس از دوره بازجویی.... اطلاعاتی در مورد برخی از بندهای اوین..... تعداد زندانیان برخی از زندانها....نحوه محافظت مسئولین.....
... در بند بهداری یک آپارتمان کاملا مجزا به بچه های شدیدا شکنجه شده تعلق دارد. بچه هایی که در این بخش محبوسند. در اثر شکنجه های بسیار وحشیانه دچار عوارضی نظیر فلج یا استفراغ خونی، ادرار خارج از کنترل و لمس شدن تمامی بدن شده اند. همچنین افرادی که گلوله در بدنشان مانده و به خاطر شکنجه دادن آنها گلوله را خارج نکرده اند.
.... لازم به توضیح است که شکنجه های رژیم بعد از ۳۰ خرداد کیفا تغییر کرد. تا قبل از ۳۰ خرداد شکنجه ها عمدتا بدین قرار بود: کتک زدن با مشت و پوتین بسیار رایج بود و شلاق زدن به پشت هم گاهی صورت میگرفت. بچه ها را گاهی نیمه شب به تپه برده و برای آنها صحنه ی اعدام درست می کردند و یا هفته ای یکی دو بار یا بیشتر به وسیله ی گروه ضربت اوین که اکبر جلاد و مجتبی حلوائی و یکی به نام مجید که در این گروه بودند، به بند حمله می کردند. یا مثلا نمونه داشتیم که یکی از خواهرها را ده روز در اطاقی پشت دفتر مرکزی به حالت دست و پا زنجیر نگه داشته بودند. و روزی چند نوبت توسط هاشم ( آن موقع معاون کچوئی بود و حالا هم در دفتر مرکزی است. ) کتک می خورده به طوری که بعد از ده روز که دیدمش بدنش کبود و وزنش نصف شده بود. یا یکی دیگر که انفرادی بود و هر شب مجتبی حلوائی برایش صحنه ی اعدام درست میکرد و کتکش می زد. هم چنین شکنجه هایی نظیر بودن اطاق بر روی تنور نانوایی و کشیدن تیغه بر روی پنجره ها که در اطاق ها حتی هوای کافی برای تنفس وجود نداشت...ندادن آب و غذا، تهدید به تجاوز، نبردن بچه ها به دستشویی ( گاه حتی به مدت یک هفته ) به طوری که آنها مجبور می شدند پس از تحمل فشار و ناراحتی زیاد، در سلولی که شبانه روز در آن محبوس بودند. قضای حاجت کنند و طبیعی است که در آن فضای محدود چقدر آزار دهنده است. علاوه بر این دچار درد شدید کلیه می شدند.
از دیگر شکنجه های قبل از ۳۰ خرداد، نگهداشتن در سلول انفرادی به مدت زیاد، بودن یک بلندگوی استریو در هر سالن که دو اطاق در آن هست و باز کردن صدای آن تا آخر و پخش نوارهای مبتذل ( حتی شب تا صبح ) به طوری که بچه ها برای صحبت با هم باید فریاد می زدند...اما بعد از ۳۰ خرداد سطح شکنجه ها و وحشی گری های رژیم خمینی واقعا ارتقاء ! پیدا کرد...
شکنجه های پس از دوران بازجویی
*شلاق زدن های ممتد بچه ها در صورت بروز هر مسئله ای.. ایستاده نگه داشتن به صورت مداوم و چند روز پی در پی به طوری که اکثر آنها بیهوش شده یا حالشان بهم می خورد. ( بصورت دستها بالا و پاها کاملا باز. ضمنا در خلال روز هم مرتبا به وسیله ی هر مزدوری که رد میشد، کتک خوردن ) . بردن کلاغ پر یا سینه خیز به عنوان تنبیه ... به تعداد زیاد در یک سلول جمع کردن . مثلا یکبار حدود ۳۰۰ نفر را در دو سلول به گنجایش هر سلول ۱۸ نفر جای دادند. و سپس در سلول را هم بستند و فقط روزی دو بار برای دستشویی باز میکردند. بعد هم که در باز شد حدود یک ماه تعداد زیاد ( ۴۰ – ۵۰ ) نفر را در یک سلول نگهداشتند. گرچه در این اواخر همین تعداد به علت زیاد شدن زندانی به طور عادی در یک سلول هستند...
یکبار لاجوردی بچه ها را جمع کرد و گفت : " به نظرم همه ی شما باید اعدام شوید. از آزادی خبری نیست. قصد داریم جزیره ای مثل جزیره ی معتادها درست کنیم و همه ی شما را انتقال دهیم به آنجا و ...)
... روحیه بچه ها در زندان خیلی بالاست و ترس و ناامیدی در آنها دیده نمی شود. غیر از بریده ها که حسابی منزوی شده اند. مثلا بچه های اعدامی را که از داخل بند می برند همه از روحیه های بالائی برخوردارند و می خندند.
...لاجوردی یا موسوی تبریزی با چند محافظ حرکت میکنند مثلا اینها وقتی قزل حصار برای بازدید می آیند، حدود ۱۰– ۱۵ نفر پاسدار با لباس شخصی همراهشان است و در داخل زندان اوین هم لاجوردی همیشه با یک محافظ در کنارش و چند محافظ به دنبالش حرکت می کند. مسئولین بندها یک روز در میان به خانه می روند و دو سری هستند- یکی از مسئولین بند ۲۴۰ خواهران ( به نام محمدی ) که قد متوسطی دارد مسئولیت برخورد با خائنین را که آزاد شده اند دارد. ( تا اگر خبری از فردی یا خانه ای داشتند بگیرد) با آنها در نماز جمعه جلوی دانشکده پزشکی ضلع شمال غربی آن قرار می گذارد و یا در خیابانها های دور دانشکده مثلا خیابان ایتالیا.
فرزانه نوربخش که مسئول بند خواهران در فاز سیاسی و مدنی هم در فاز نظامی بود بعد از استعفا در فستیوال کوهنوردی و قسمت فرهنگی سپاه فعالیت می کند- شوهرش اصفهانی یکی از دژخیمان بخش 209 بود که الان از وضعیتش اطلاعی ندارم.
حاج داوود رحمانی مسئول قزل حصار خانه اش در داخل قزل حصار است و زن و بچه اش هم همانجا هستند.
...بچه ها در ماه خرداد در راهرو به حالت تنبیه و در زیر کتک مداوم و وحشیانه بودند. اکثر بچه ها خون استفراغ می کردند. بهانه ی دژخیمان این بود که شما تشکیلات دارید.
...حسنی رئیس زندان گفته بود که تمام بچه های قزل حصار دوباره تجدید محاکمه شوند و حکم آزادی بچه های قزل حصار معلق مانده... در زمستان ۶۰ هم ۹ تن از برادران به اتهام ایجاد تشکیلات در داخل زندان تیرباران شدند.
تعداد مادرها در اوین خیلی زیاد است و هیچ نمودی دال بر کوتاه آمدن مادرها هم نداشته ایم- **مادر مجاهد ذاکری برخوردهای خیلی قاطع با دژخیمان داشت و میگفت : من پسرم را می شناسم که چگونه بود . چطور به این ها منافق می گویند. بعد هم در لحظه ی اعدام گفته بود، "چشم هایم را باز کنید تا حقانیت سازمان را ببینم" ...
به یکی از خواهران نوجوان به نام ***زهرا ... گفته بودند: "مصاحبه یا اعدام؟" جواب داده بود: " مصاحبه هرگز، آخر درد گلوله یک لحظه است ولی درد سازش، پایان ناپذیر است" و چنین بود که دژخیمان پست خمینی خون آشام این خواهر مجاهد را به جرم پایداری و وفاداریش به راه خدا و خلق اعدام کردند
عاطفه اقبال - ۱۳ ژوئن ۲۰۲۰
*- در مورد این شکنجه ها در نوشته ام بنام " شکنجه گر زندان قزل حصار" توضیح داده ام.
**- آخرین فریادهای مادر قهرمان ذاکری در لحظه اعدام را من برای اولین بار از زندان بیرون آوردم.
***- زهرا منظور زهرا المیر هست که در مورد او خاطراتم را در سال ۱۳۸۴ برابر با ۲۰۰۶ منتشر کردم. 

کامنت ها: 
Behranggramian
لاجوردی : ما برای این برادران منافق‌مان در اوین ، سونا و جکوزی هم درست کرده‌ایم
فقط یک نکته در این طنز تلخ تاریخی درست بود ، اینکه لاجوردی ناخواسته خودش را منافق و دروغگو دانست.

Atefeh Eghbal
بله بهرنگ عزیز، سونا و جکوزی شان را دیدیم. شکنجه هایی مافوق طاقت انسان. بواقع حتی یک درصد از آنچه در زندانها گذاشته هست هنوز بیرون نیامده. برای اینکه بیشترین آن متعلق به کسانی بود که در زیر شکنجه کشته شدند و هرگز نتوانستند آنچه را که بر آنها گذشته بود را بیان کنند. تاریخ خونباری است.

Masoud MeymanatJavid
این گفته لاجوردیست؟
من اصطلاح سو نا و جکوزی رو تو جریان انتخابات ۸۸ تو ویدئو سخنرانی یکی از پاسدار ها شنفتم

Behranggramian
بله ، از شبکه من‌‌وتو در مستندی دیدم در یک مصاحبه که جلوی در زندان اوین آن موقع که رئیسش بود گفت.

Moses Hatamian
درود و سپاس از روشنگری های شما . پاینده باشید 

Zarali Nikrawesh
دست مریضاد، پویا و قلمتان پرتوان.

Hassan Mohamadi
سلام دوست عزیز من تمامی این مواردی که نوشتی با چشمهای خودم دیدم وشاهد بودم .واقعا روزهای سختی بود .به امید سرنگونی جمهوری اسلامی

Atefeh Eghbal
بله روزهای سختی بود. و هنوز هم برای زندانیان بسیار سخت است. اما آنچه در دهه ی شصت گذشت قتل عام یک نسل بود.

Forogh Afshar
عاطفه جون وقتی این شرح حال زندانیان سال 60 را می خوانم به قدری حالم بد میشه که آون شب حتما کابوس می بینم!

Atefeh Eghbal
متاسفم فروغ جانم. واقعا متاسفم نازنین. باور کن من خودم هم بهم می ریزم وقتی می نویسم.

Forogh Afshar
کابوس های با جیغ بنفش! وبا این نوشتن ها مطمئن آن خودت هم اروم می شی! من شخصا با تجربه ای که کردم ،نوشتن برآیم حکم تراپی رو پیدا کرده به نوعی آروم می کنه والی می شم!

Mohammad Abbasi
اخ که شما چقدر قهرمان و بزرگوار بودید و شرم پدر و مادر منو برای من گذاشتید که موقعی که شما در زندان بودید اون ها مشغول چه چیز بودند؟

Atefeh Eghbal
هر کس به نوعی زندگی میکند. همه انسانها شبیه به هم نیستند دوست گرامی

Mehrdad Tajik
انقلاب فرهنگی در دانشگاه اوین

Atefeh Eghbal
دقیقا یکی از بانیانش هم همین جناب سروش بود که مرتب به زندان رفت و آمد میکرد. میخواست تواب سازی کند.

Forogh Afshar
من فقط با چشم هام ندیدم ،باهاشو.ن. زندگی کردم!

Mahsa Feyzi
درود بر شما و ایستادگیتون . خانم اقبال شما از محمد کچویی چیزی دیده بودین؟ اینکه شخصا خودش کتک بزنه یا شکنجه کنه و... ؟

Atefeh Eghbal
بله مهسای عزیز، کچویی یکی از دژخیمانی بود که اگر میماند شاید بدتر از لاجوردی به جان زندانیان می افتاد. با کینه ای غیرقابل باور از ما زندانیان سیاسی در آن زمان. خاطراتم را از او منتشر خواهم کرد. در تمامی آزارها و شکنجه تک تک ما به همراه لاجوردی در قبل از سال شصت که کشته شود، حضور فعال داشت. در موردش بیشتر خواهم نوشت.

Mahsa Feyzi
حتما این کار را بکنید خانم اقبال عزیز. والا اینجا کتاب منتشر کردن درباره مهربانی های شهید کچویی!! با زندانیان بقول خودشون منافقین. اینقدر درباره ش تو سایتاشون نوشتن که چقدر مظلوم و ماه تشریف داشت!!!! واقعا خیلی خوبه که خاطرات شما پرده از چهره واقعیشون برداره

Atefeh Eghbal
 واقعا؟ ندیده بودم. اگر میتوانید لطفا برایم بفرستید. ممنون می شوم.

Mahsa Feyzi
البته میدونید که این کتابهاو حرفهاشون دیگه واقعا خریداری نداره اما بهتره درباره این شخصیتها واقعیتها گفته بشه

Atefeh Eghbal
بله همینطور است اما همانطور که شما هم گفتید باید پرده از مظلوم نمایی اینها برکشید. و آن چهره ی دژخیم را نشان داد.

Masoud MeymanatJavid
اشتباه نکنم پسرشم مصاحبه کرده گفته پاپا جون پاپا نوئل بوده برای همه
در هیچ سیستمی هیچ زندانبانی با محبت نیست. دنبال این شغل انسان معمولی نمیره. چه برسه تو ج.ا. باشی و زندان بان اوین

Mahsa Feyzi
دقیقا همینه، این کتاب هم بر اساس گفته های محسن پسرشه! به روباه میگن شاهدت کیه میگه دمم حکایت ایناست


Masoud MeymanatJavid
پسرش اون‌مقعه قنداقی بوده. مادرش پرش کرده. من ده سال پیش دیدم...فک و فامیل عزت شاهی حزب الههی هم هستن...تو عروسیش عزت شاهی هست

Mahsa Feyzi
عزت شاهی تعریف میکرد: منافقین خیلی آقای لاجوردی رو دوست داشتن چون براشون مثل پدر بود و خیلی بهشون محبت میکرد! اینو کامل ببینید رسما هذیون میگه

Atefeh Eghbal
بله مادرش همیشه در اوین همان زمان پرسه میزد و خودش هم به شکلی شغل شریف زندانبانی را داشت.
از عزت شاهی بیش از این انتظاری نمی توان داشت.

Majid Bidar
 همانطور که عاطفه عزیز گفت، کچوئی در رذالت و خونخواری دست کمی از لاجوردی نداشت. بویژه در برخورد با زنان در بند ۳۱۱ اونموقع

Mahsa Feyzi
 بله شنیدم . یه گزارشی خونده بودم از کتک خوردن یه مادر از کچویی که این مادر شرح حالش و برای موسی خیابانی تعریف میکرد. همون خانمی که پرده گوشش پاره شد. فکر کنم این هم در اثر ضربه کچویی بود. موسی خیابانی با تاکید ازش پرسید: خود کچویی شمارو میزد؟! و او هم به صراحت داستان کتک خوردنش از کچویی رو تعریف کرد.
https://www.facebook.com/mousakhiabani/photos/a.336152563730422/366216414057370/?type=3&locale=fr_FR
Atena Akhavan
درآمد:
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم.
چها که می‌بینم و باور ندارم.
چها، چها، چها، که می‌بینم و باور ندارم.
مویه:
حذر نجویم از هر چه مرا بر سر آید.
گو در آید، در آید
که بگذر ندارد و من‌هم که بگذر ندارم.
برگشت به فرود:
اگرچه باور ندارم که یاور ندارم.
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم.
مخالف:
سپیده سر زد و من خوابم نبُرده باز.
نه خوابم که سیر ستاره و مهتابم نبُرده باز.
چه آرزوها که داشتیم و دیگر نداریم،
خبر نداریم.
خوشا کزین بستر، دیگر، سر برنداریم.
برگشت:
در این غم، چون شمع ماتم،
عجب که از گریه آبم نبُرده باز.
چها، چها، چها که می‌بینم و باور ندارم.
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم.
اسفند ۱۳۳۷
از مجموعهٔ «آخر شاهنامه»
مهدی اخوان ثالث

Atefeh Eghbal
چه غمناک اما من هنوز آن آرزوها و آرمان هایم را دارم و با آنها زندگی میکنم. آرزوی آزادی و عدالت برای همه

Atena Akhavan
منظورم آرمانهایی که در مجاهدین میدیدی در رابطه با گزارش نوجوانیت به مجاهدین

Atefeh Eghbal
 بله می فهمم آتنای عزیز. واقعا آن امیدی که به مجاهدین داشتیم دود شد و بر هوا رفت. باورتان می شود که همین مجاهدین که آنزمان گزارش زندان مرا با آب و تاب بعنوان زندانی شکنجه شده منتشر کرده اند. امروز ما بخاطراینکه دیگر قبولشان ندارم و حرفم را با صراحت می زنم متهم به همکاری با همین جلادان می کنند و سعی می کنند پروسه زندان مرا نیز تخریب کنند. البته که خیالشان خام است و دهها اینگونه گزارش خودشان از من منتشر کرده اند. راست میگوئید. چه امیدها به مجاهدین داشتم و دیگر ندارم.

Atena Akhavan
 مسعود رجوی گند زد به همه سازمان مجاهدین. واقعا حیف بود این سازمان. شاید اگه این بمیره دوباره احیا بشه

Atefeh Eghbal
 بله واقعا این سازمان را به قهقرا برد. اما مسئله یک فرد نیست. مسعود رجوی زنده باشد یا نباشد. سازمانی که از سال 64 بعد از انقلاب یا انحراف ایدئولوژیک به یغما رفت و ویران شد را دیگر نمیتوان احیا کرد. کسانی که الان بالای سر این سازمان هستند مثل مریم رجوی همان راه را دنبال میکنند. این سازمان دیگر قابل احیا شدن نیست.

Masoud MeymanatJavid
سازمانی که در موردش میخوندی در مورد حنیف...سعید محسن، بدیع زدگان....
همین مهدی رضایی ۱۷ ساله بره به پاسبان بگه در رو من اینجا مواد گذاشتم ......رجوی گند زدی

Mohammad Rajavi
گزارش بسيار تكان دهنده اي بود. واقعاٌ توان و طاقت آن را نداشتم كه تا به آخر بخوانم
Atefeh Eghbal
تازه من قسمت های کوتاهی از گزارش چهارصفحه ای را که منتشر شده بود را تایپ کرده ام. گزارش اصلی بسیار مفصل تر است. این واقعیت زندان در زمان ما بود. می فهمم که بسیار دردآور باشد. اما من تک به تک این نوشته ها را زندگی کرده ام. 
Masoud Azarnoush
من یادم است که دو تا از توابین که به جان زندانیان در قزل حصار افتاده بودند را که یکی مجتبی حلوایی و دیگری که معروف به بهزاد بود که فامیلی او یادم نیست و این دو نفر خیلی مورد اعتماد حاج داوود رحمانی بودند .

Atefeh Eghbal
مسعود عزیز، مجتبی حلوایی تواب نبود از شکنجه گران زندان اوین از همان اوایل فاز سیاسی بود.

Masoud Azarnoush
شاید من اشتباه میکنم که ایشان یک نفر در قزل حصار معروف به مجتبی که تواب بود و شکنجه گر بی شرفی شده بود که هیچ رحمی به کسی نداشت

Atefeh Eghbal
بله من هم نام مجتبی را در قزل حصار جزو توابان شنیده ام اما دو فرد کاملا جدا هستند.

Majid Bidar
مسعود عزیز فکر می کنم منظور شما از بهزاد در قزلحصار، باید همان باشد که به بهزاد نظامی معروف شده بود.

Masoud Azarnoush
درست است همان است که شما گفتید حالا یادم امد

Sona Kazemi
واقعاً اين نوشته هاي شما چراغ راه پژوهشهاي ماست. من راجع به معلول يا روانپريش شدن بچه ها بر اثر شكنجه در زندان هاي دهه ي ٦٠ تحقيق ميكنم. اين نوشته ها واقعاً منابع ارزشمندي هستن. دست مريزاد
Atefeh Eghbal
این تحقیق ها از طرف پژوهشگران بی طرف بسیار ارزنده است. امیدوارم که روزی بتوانم وضعیت کودکان در زندان چه کودکان زندانیان سیاسی و چه کودکان زندانیان عادی که در زندان قصر با آنها همراه بوده ام را بنویسم و منتشر کنم. وضعیت اسفناکی بود. یک تراژدی کامل در حق این کودکان.

Sona Kazemi
دقيقاً همينطوره. كار پژوهشي هنوز خيلي كم انجام شده در اين زمينه. من كنشگر حقوق معلولين هستم برا همين وضعيت سلامت جسمي و روحي زندانيا برام خيلي مهم و جالبه. اتفاقاً اثرات زندگي در زندان روي وضعيت روحي كودكان در آينده و يزرگسالي شون و يا حتي مستند كردن اتفاقاتي كه براشون افتاده خيلي جاي كار داره.

Arysa Ch
اگه بخواید منم میتونم کمکتون کنم

Sona Kazemi
 خيلي ممنون. شما زنداني بودين در دهه ي ٦٠؟

Arysa Ch
بله خواهش میکنم

Marzieh Marzieh
لاجوردی را که حقش را کف دستش گذاشتند. دستشان درد نکنه.....
در هر دو نظام شکنجه گر بوده. چه هیولایی بوده رفت تو بهشت با حوریهای اسلامی همخوابه بشه
Masoud Azarnoush
خیلی خوب می بود که همه زندانیان سیاسی سابق اگر توانایی شان را دارند و میتوانند در پشت دوربین حرف بزنند برای ۳۰ خرداد یا ۲۰ جون رو به بیرون صحبتی داشته باشند .

Atefeh Eghbal
بله ایده ی خوبی است.

Marzieh Marzieh
جاکوزی ؟

Atefeh Eghbal
دقیقا این شکنجه ها همان جکوزی بود که لاجوردی میگفت در اوین برای ما فراهم کرده بود.

Masoud Azarnoush
به نظر من سیستم شکنجه در هر دوره ای کچویی ها و لاجوردی ها را باز تولید میکند و ما دیده ایم که چطور خودشان را در هر دوره نشان داده اند

Faezeh Sojodi
عاطفه جان من كهً بِه اندازه يك شهر غمگين بودم الان شد بِه اندازه يك مملكت

Atefeh Eghbal
فائزه جان نمیخواهم تو را غمگین ببینم.

Forogh Afshar
ما تو سلول های در بسته وقتی بچه ها اضطراری می شدند از قوطی شیر خشک استفاده می کردیم!
همسر حاج داوود خواهرزاده لاجوردی بود!
عاطفه جون تو در تنبیه های شبها.ی.بی نهایت نبودی!

Atefeh Eghbal
شبهای بی نهایت چه بود فروغ جان؟ و در چه سالی؟

Forogh Afshar
اواخر 61 یا 62 قبل از تا بوت ها ،از بعد از اذان مغرب شروع می شد تا اذان صبح برم گشتیم تو بند!
تابوت دقیقا از دهم مهر 62 شروع شد تا مرداد 63

Atefeh Eghbal
فروغ جان من قبل از شروع جریان تابوت ها به اوین منتقل شده بودم و بعد بیرون آمدم. نبودم اما شنیدم آنچه که در تابوت ها گذشت. تو بودی؟

Forogh Afshar
بله بودم. البته حاج داوود به تابوت ها می گفت :قیامت


Atefeh Eghbal
 فروغ جان باید بنویسی خاطراتت را از آن روزهای جهنمی .

Forogh Afshar
منیر .ه برادران خسروشاهی کتابی تحت عنوان "حقیقت ساده "نوشته وه 4 زبان هم ترجمه شده !

Atefeh Eghbal
بله میدانم اما آنچه که هر کس خود زندگی کرده متفاوت است.

Forogh Afshar
شاید به وقتی دیگر!!

پیروز محبی
من شاگردی در دانشکده پردیس رشته تانر داشتم او دختر بود آنزمان همین ابراهیم نبوی در زندان اصفهان بازجوئی میکرد داستانهائیکه این دختر خوزستانی برای من تعریف کرد جرئت نوشتن آنر ندارم او مجبور به خواسته های ابراهیم نبوی میشود تا بادست شکسته آزادش میکنندآنقدر ترسیده بود که مر تب به من میگفت شما نمیدانید زندان یعنی چه کاری به این رژیم نداشته باش التماس میکرد

آنچه بر زندانیان سیاسی گذشت در سال‌های قدرت گیری بنیادگرایان اسلامی در روند تحکیم کمربند سبز ، اجرای برخی پروژهای ، پولپوت در کمبوج ، تا مدرن ترین شگردهای سرکوب توسط محافلی در دستگاه امنیتی غرب هدایت می شد . صرفاً برای نابودی انقلاب مردمی که برای عدالت اجتماعی و دمکراسی قیام کرده بودند ، حضور فرزندان و جانیان حکومت در کشورهای انگلیس و امریکا و کانادا و استرالیا نوعی پاداش اجرای پروژه هاست به این جانیان ، سرکوب نسل جوان و کشتار برخی در جنگ هشت ساله ، حکومت اشرافیت هزار فامیل روحانیت شیعه را شکل داده است که نقش حفاظت از منافع دولت فخیمه را در خاورمیانه را بازی می کنند ، سرکار آوردن حکومت عراق از جاسوس های قدیمی دولت فخیمه ، تا هماهنگی بین ترکیه تا پاکستان ، در هماهنگی با حکومت ایران در پولشوی ، مواد مخدر ، اخلال در نظم جهانی ، عملی است که دولت فخیمه در جنگ با جهانی شدن سرمایه داری به راه انداخته است .یاد تمام جوانان و نوجوانان کشور که قربانی شدند گرامی باد و باید به یاد داشت که نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم جنایت اشرافیت حاکم بر کشور

بهمن نجفی
لعنت به شکنجه گر

Firouzeh Qahremani
لعنت به خمینی دجال

Mammad Aidani
با درود ها و سپاس عاطفه گرامی . تاریخ ، تجربیات و مشاهدات رفتار و اعمال این وحشیها و دژخیما ن را نبا ید هر گز فراموش کرد .

Atefeh Eghbal
بله تجربیات ما خود تاریخ است. یک تاریخ زنده که نباید گذاشت فراموش شود. درود بر شما

Mahyar Mahyar Mahyar
لعنت بر ایدولوژی چپ

Atefeh Eghbal
حالا چه ربطی به ایدئولوژی چپ داره

Mahyar Mahyar Mahyar
لعنت بر خمینی حرامزاده ،مجاهد هم یک نوع افکار چپ خانم اقبال عزیز

Atefeh Eghbal
لعنت به خمینی که حتما. اما ایدئولوژی مذهبی در هر شکل آن اصلا چپ نیست بلکه ارتجاعی و عقب مانده است. بخصوص ایدئولوژی خمینی و مجاهدین

Victoria Archad
 چه خوب بود چپ را تعریف میکردیم. ولی اگر راست کار نکنه اجبارا باید چپ رفت. بالا و پایین که از مدار میره بیرون.

Mahyar Mahyar Mahyar
70سال چپها دنیا داشتن به پوچی رسیدن بانو ویکتوریا عزیز

Victoria Archad
به پایان آمد این دفتر
حکایت هم چنان باقی است
سلامت و موفق باشید

Amir Zahedi
رفقا کلمه لعنت هم مذهبی و اسلامی ست. ننگ بر قوانین ارتجاعی اسلام و م رگ بر ج جلا آن اسلامی

Atefeh Eghbal
امیر عزیز کاش بجای حساسیت روی کلمه لعنت از محتوای نوشته ی من می نوشتید.

Mostafa Pourahmad
سلام عاطفه عزیز
این گزارش را نخوانده بودم
باتشکر ازت که منو برد تو اون سالها بعد از ۳۰ خرداد ۶۰ ، اگرچه خودم هیچوقت دستگیر نشدم ولی با خواهران و برادرانی در آن سالها روبرو بودم که دل شیر داشتند . چه خواهران و برادرانی که در خونه ام یک شب دوشب بودند و رفتند و دیگه هر هرگز برنگشتند بی نام
نشان ، گوشه ای از آن دوران سیاه را یاد آوری کردی ومنو به اون سالها بردی وافسوس و صد افسوس که که از اون خون های به ناحق ریخته شده ، عده ای با نام و خون آنان ارتزاق می کنند . بهتراست که بگذاریم که تاریخ خودش قضاوت کند

Atefeh Eghbal
 واقعا چه روزهایی بود دهه شصت مصطفی عزیز. یاد هر کدام از آن یاران دل را آتش می زند.

Hashem Saeedy
یک سئوال برای خودم مطرح شده واون هم اینه تیتر این نوشته در ادبیات مجاهدین جنایات خمینی است ،به نظر خودت چه اون زمان چه این زمان تیتر خوبیه ؟

Atefeh Eghbal
بنظر من تیتر اشکالی ندارد. اما بهتر بود جنایات جمهوری اسلامی بیان میشد ولی خوب چون مجاهدین در رابطه با جمهوری اسلامی مشکلی ندارند هیچوقت آنرا مطرح نمیکنند.

Eli Jam
واقعا تکان دهنده بود

Atefeh Eghbal
گزارشات زندان همه تکان دهنده است. چه دهه شصت و چه امروز که می بینیم چه بلاهایی سر زندانیان می آورند.

Ebrahim Mohajer
منظور از نوارهای مبتذل چی بود؟

Atefeh Eghbal
 ترانه های آهنگران را که در جبهه ها پخش میکردند از بلندگو میگذاشتند و بیست چهار ساعت باید نوحه های جبهه را گوش می کردیم.

Sa Ra
خانم اقبال از این افراد مسئول زندان، بازجوها و شکنجه گران و.. خبری دارید؟ الان کجا هستند؟ قطعا پست گرفتند یا از سیستم خارج شدند.. برای من همیشه یه للاپت سوال بزرگ هست بازجویان ساواک کجا رفتند.. چرا از هیچ کدوم از این افراد بعد از انقلاب نه توسط انقلاببون نه مخالفین خبری نشده. از برخی دوستان شنیدم بعضی از ابن افراد در سیستم خود ج ا استخدام شدند. چقدر صحت داره نمی دونم..

Atefeh Eghbal
سارای عزیز بسیاری از ساواکی ها در سیستم ساواما از همان اول استخدام شدند تا ساختار امنیتی رژیم را تکمیل کنند و به شکنجه گران آموزش دهند. بدون آنها امکان پذیر نبود. بعضی از شکنجه گران فعلی مانند کچوئی و لاجوردی که به درک واصل شدند. اما تعدادی در کارهای دیگر هستند.

Shapoor Saeedi
درود بر دوستان ، من ضمن گرامیداشت خاطره همه عزیزانی که در طی این چهل و اندی سال مورد شدیدترین شکنجه ها قرار گرفته و به شهادت رسیدن وزبان و قلم از توصیف رشادتها ، شهامت و از خود گذشتگی انها عاجز است ، واگاهم که اکثریت این عزیزان از سازمان مجاهدین بودند انتقادی به دوستانی که در نظراتشان علیه مجاهدین سخن میگویند وارد می بینم ، از قبل اعلام کنم که من مجاهد نبودم و نیستم ولی مجاهدین را یکی از بزرگترین نیروی بالنده در جنبش کنونی میدانم و هر گونه دشمنی کور با این سازمان را خلاف منافع جنبش زن ، زندگی ، ازادی که میرود طومار جمهوری اسلامی را در هم بپیچد می بینم و به همه عزیزان توصیه میکنم از این دشمنی پرهیز کنند و اب به اسیاب جمهوری اسلامی نریزند ، مجاهدین همانند دیگر جریانات بی نقص و ایراد نیست و ایراد و نقص باید در یک شرایط مناسب بدور از حب و بغض و درون خلقی مطرح و بر طرف شود ، اینکه مجاهدین دیگه ان مجاهدین نیست و افراد تغییر کردند کلی گویی مخرب است ، اگر نظر سازنده ای دارید تحلیل کنید ، ایراد ها را برشمرید و برای اصلاح ان راهکار ارائه کنید ، در هر صورت متهم کردن عناصر رهبری این سازمان بدون دلیل روشن میتواند و قطعا در خدمت جمهوری اسلامی و حامیان استعماری انهاست .

Atefeh Eghbal
دوست گرامی، مشخص است که شما در مجاهدین سال های اول انقلاب در جا می زنید و شناخت بیشتری از تحولات آنها ندارید. در ثانی من هم مثل شما دشمنی کور را درست نمیدانم اما انتقادات واقعی را در رابطه با جنبش مردم بسیار سازنده می بینم. اما مجاهدین هر گونه انتقادی را تا بحال با فحاشی و تهمت و چسباندن منتقد به رژیم جمهوری اسلامی پاسخ داده اند. شما حتی یک نمونه نمی توانید پیدا کنید که آنها به یک منتقد پاسخ درست داده باشند. ضمن اینکه آنها جنبش زن زندگی آزادی را آنطور که شما میگوئید، قبول ندارند بلکه آنرا با زن مقاومت آزادی رسما جایگزین کرده اند. متاسفانه در شرایط کنونی من به شخصه هیچ برون رفتی از این وضعیت نمی بینم مگر اینکه مجاهدین یک تحلیل و انتقاد اساسی به آنچه تا کنون انجام داده اند ارائه بدهند و از مزدور نامیدن منتقدینشان عذر خواهی کنند. متاسفانه اینرا هم دیگر ممکن نمیبینم. چون مجاهدین متاسفانه در عمل بسیار شبیه همان دشمنی که با ن می جنگند شده اند. موفق باشید


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر