۱۳۹۸ آذر ۹, شنبه

تجربه ی آنروزهای قیام

آنچه این روزها در جریان قیام جوانان در ایران می گذرد را من در سال ۵۷ تجربه کرده ام. شباهتی که در جنایت وجود دارد، انکار کردنی نیست. میخواهم بنویسم تا فراموش نشود که این جنایت ادامه همان جنایت است. امروز بیشتر، دیروز کمتر، تفاوتی در اصل جنایت ایجاد نمیکند.

گویا چهل یا پنجاه سال بعد، به جوانانی که هیچ گونه خاطره ای از دوران امروز ندارند، بگویند فراموش کنید که در آبان ۹۸ عده ای را با گلوله در خیابانها کشتند. هزاران نفر را دستگیر کردند. زخمی ها را از بیمارستان ها بیرون کشیدند. اجساد را از پزشک قانونی دزدیدند و پدر و مادر ها در بهشت زهرا در بدر بدنبال جسد عزیزانشان می گشتند. اینها همان کاری است که در سال ۵۷ ارتشیان شاه در شهرهای مختلف ایران انجام دادند. آنروزها که هر روز خبر کشتار در تبریز، مشهد، شیراز و ...می رسید و هر شهری که در بزرگداشت کشته شدگان شهرهای دیگر برمیخاست، برویش گلوله می بستند. هرگز آن روزهای وحشت یادم نمی رود. اوج آن ۱۷ شهریور بود. روزی که مردم آرام روی زمین نشسته و بعضی در لوله های تفنگی که بروی ما نشانه رفته بود، گل می گذاشتند. اما لحظه ای بعد کشتار گارد شاهنشاهی، این توهم را برای همیشه شکست. ارتش با ما نبود به فرمان شاه بود و بعد از او هم به فرمان امریکا کنار خمینی قرار گرفت. سایه سنگین تانک ها و گارد شاهنشاهی بر روی ما افتاده بود. ما آرام روی زمین نشسته بودیم. تا وقتی که ناگهان رگبار مسلسل، صدها جوان را مثل برگ خزان روی زمین ریخت. عده ای اینروزها می خواهند از آن روزها حرف نزنیم تا همچنان پاس دادن شیخ و شاه به هم ادامه یابد. نه! من از روزهایی سخن می گویم که حتی یک آخوند در تظاهرات شرکت نداشت. از روزهایی که سرب داغ در سینه هامان می کاشتند. امروز ادامه همان دیکتاتوری و خشونت است که تکرار می شود. وقتی می گوییم نه شاه نه شیخ این حرف ریشه در واقعیت تاریخ میهنمان دارد. ظلم شاهان را دیده ایم. ظلم شیخان را نیز. لطفا امروز هر دو خودتان را عقب بکشید تا ما راه دیگری بیابیم. راهی که شاید به دمکراسی در ایران منجر شود. برای همین به انتشار دو قسمت از خاطراتم از هفده شهریور و بعد به روزهای آخر سرنگونی شاه خواهم پرداخت. قسمت اول را قبلا منتشر کرده بودم. من شاهد عینی لحظه به لحظه ی آنروزها بودم. باید بنویسم تا کسانی مثل بهنودها و نوریزاده ها خاطرات جعلی برای آن روزها درست نکنند. همانها که اینروزها نیز خشونت جلاد را خشونت مردم می نامند. یا حتی کسی مثل همنشین بهار که کارهای خوبی در تدوین حوادث تاریخی دارد، در مورد هفده شهریور با توجه به تذکرات موکد من به اسناد قلابی انقلاب اسلامی تکیه نکند و آخوند یحیی نوری را رهبر آن قیام خونین معرفی نکند. این مدت هر چه در مورد انقلاب مردم علیه دیکتاتوری شاه خوانده ام با استناد به اسناد قلابی دست ساخته آخوندها بوده. خواسته اند آنروزها را نیز مثل انقلاب ملا خور کنند. نخیر ما هنوز هستیم . آنروزها مردم نمیدانستند خمینی کیست. رهبران خیابان ما بودیم. جوانان آنروز از جمله خود من. شبانه روز نداشتیم تا انقلاب به ثمر رسید اما خمینی با آخوندهایش روی موج آن نشستند. بعد از معرفی خمینی توسط رسانه ها، ما هنوز اطلاع زیادی در مورد او نداشتیم که بخواهیم به افشاگری دست بزنیم. اصلا فکر نمیکردیم که آخوند بخواهد وارد سیاست شود. می گفتیم که می آید و همانطور که قول داده میرود قم. اما نرفت و به یکی از جنایتکارترین جنایتکاران تاریخ مبدل شد. امروز که جوانان در خیابانها هستند. عده ای می خواهند همان تجربه را اجرا کنند. اتفاقا در چنین شرایطی است که باید تجارب بازگو شود. نیازی به اتحاد با کسانی که دیروز خود شکنجه گر و زندانبان ما بوده اند، نیست. با کسانی که خود گلوله به سینه مردم نشانده اند. کسانی که با دزدیدن ثروت ملی ، در خارج هم بساط پرنس و پرنسسی براه انداخته اند.
بعضی می پرسند چه باید کرد با این نیروی سرکوبگر که در خیابانها مستقر شده؟ من تجربه ام را خواهم گفت از آنچه ما در شرایطی مشابه بعد از هفده شهریور انجام دادیم. شاید کمکی باشد به جوانانی که امروز در انتظار فرصتی دیگر کمین کرده اند و میدانم که مثل خود ما عقب ننشسته و نخواهند نشست.
امروز جوانان در میدان هستند. جوانانی مثل پویا بختیاری که قبل از متلاشی شدن مغزش این پیام را بجا می گذارد: "آی مردم من جانم را به خطر انداخته ام. به خیابانها بیایید و یکبار برای همیشه این حکومت تبهکار را از بین ببریم".
دیگر وقت فریب دادن مردم گذشته است.
از فردا خاطرات آنروزهایم را منتشر خواهم کرد.
عاطفه اقبال - ۹ آذر ۹۸

۱ نظر:

  1. مگه وسعت میدان ژاله چقده؟ گفتید:
    " ناگهان رگبار مسلسل، صدها جوان را مثل برگ خزان روی زمین ریخت ".صدها جوان یعنی دست کم 200نفر ولی میدان ژاله اونقد کوچیکه که صدها تن توش جا نمیشن.

    پاسخحذف