۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

راه شقایق ها و یک تابلو


تا جایی که بیاد می آورم، شقایق را با ترانه داریوش شناختم. "شقایق آی شقایق گل همیشه عاشق". در مسیر مزار مادر راهی است بنام " راه شقایق ها" اولین بار که سر مزارش رفتم، این تابلو، نظرم را جلب کرد. از وقتی مامان رفت یک چیزی در درون من شکست. بعد از رفتنش خنده های من دیگر تبدیل به قهقهه نشد. حتی دیگر دستم به آیکون خنده در فیسبوک که قبلا از آن خیلی استفاده میکردم، نرفت. بدون اینکه تصمیمی گرفته باشم دیگر نتوانستم موهایم را رنگ کنم، تصمیمی که البته الان از آن بسیار خوشحالم. گذاشتم کم کم سفیدی موها بیاید و روی انبوه موهای بادامی ام بنشیند، مثل موهای زیبای مامان که سپید بود. از آن روزها در یادداشت های خصوصی ام که هرگز منتشر نکردم، مفصل نوشته ام. اما در رابطه با این تابلو، بعد از مامان چندین تابلو در رابطه با او کشیده ام. هرگاه قلم مو بدست می گرفتم، طرح ها بصورت شگفتی بر روی تابلو نقش می بست. بعدها بود که در یک مقاله روانشناسی خواندم، از نقاشی ناخودآگاه یعنی هر آنچه که در لحظه به ذهن می رسد، برای تراپی و معالجه بیماران استفاده میشود. تاثیر اینگونه نقاشی های لحظه ای بر روی خود من جالب بود. نقاشی هایی که از ناخودآگاهم بعنوان یک نیاز شکل میگرفت. یکی از روزهای زمستان ۲۰۱۹ که در سوگ مامان در خود فشرده شده بودم، به یکباره نیاز شدید برای کشیدن تابلو در خودم احساس کردم. قلم مو بدست گرفتم. بدون اینکه زمان را احساس کنم، قلم مو بر روی تابلوی سفید حرکت میکرد. بعد از اتمام به آن نگریستم. طرحی که نقش بسته بود، عجیب مینمود. این اولین طرح من از پیکر انسان بود. زنی بر دامن شب با پای برهنه بر روی شقایق ها می رقصید. ماه دقیقا همان ماه شب رفتن مامان بود. فراتر از ماه، کبوتری بسوی سحر پرواز میکرد. با خودم فکر کردم، موهای مامان که بلند نبود. هرگز لباس سرخ بر تن او ندیده بودم و این رقص!
آری! او تابلو را ترسیم کرده بود. در مقابل چشمانم گویا مامان را می دیدم که از بستر درد و بیماری بلند میشود. دستش را به پرده شب میگیرد تا آنرا بدرد. با موهایی که به یکباره رشد کرده و به کمر رسیده اند، رها و آزاد از بند یک عمر مذهب و سنت بر شانه های زن بودنش، چون کودکی سبک بال، رقص کنان با دستی که به ماه رسیده، بر روی راهی از شقایق ها میرود تا در هیبت کبوتری سپید پروازش را آغاز کند.
شب بود و در من کسی غمگنانه میخواند: " شقایق آخرین عاشق تو بودی، تو رفتی و پس از تو عاشقی مُرد".
عاطفه اقبال - 6 می 2020
نوشته ام خاطره ای است به مناسبت یک تابلو. تسلیت " و روحش شاد" از طرف دوستان مناسبتی ندارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر