۱۴۰۰ خرداد ۵, چهارشنبه

ازدواج های مبارزین قبل از انقلاب سال ۵۷

قبل از اینکه وارد ازدواج تشکیلاتی در مجاهدین بشوم. میخواهم بخشی دیگر از خاطراتم که به این گونه ازدواج ها برمی گردد را منتشر کنم تا ازدواج های تشکیلاتی که ریشه اش در مبارزه مخفی سازمانها و گروه ها در زمان شاه بود بیشتر ملموس شود.
بعد از آزادی ابوذر ورداسبی از زندان اواخر سال ۵۶ ، توسط برادر بزرگترم که از اعضای کانون دفاع از زندانیان سیاسی بود. با او آشنا شدم.
ابوذر که رشته تحصیلی اش حقوق قضایی در دانشگاه تهران بود، در سال ۱۳۵۰ به مدت یکسال به دلیل فعالیت های دانشجویی در زندان بسر برده بود. او دوباره در سال ۵۳ دستگیر و اینبار بعد از تحمل بیش از سه سال حبس، آزاد شد. پدر ابوذر که صاحب یک قهوه خانه کوچک در جویبار قائمشهر بود، بخاطر طرفداری از مصدق دو سال زندان کشیده بود. این پدر در زمان خمینی نیز دوباره دستگیر شد و بعد از آزادی وقتی ماموران اطلاعاتی به او خبر دروغین اعدام ابوذر را دادند، سکته کرد و از دنیا رفت.
اولین دیدارم با ابوذر ورداسبی و شنیدن ماجرای زندان و شکنجه اش مرا سخت تحت تاثیر شخصیت آرام و قاطع او قرار داد. انگشتان پایش بر اثر شکنجه له شده بود و موقع راه رفتن می لنگید. نگاه نافذ و دوست داشتنی اش انسان را تحت تاثیر قرار میداد.
زمانی نگذشته بود که به همراه برادرم در مراسم ازدواج او و فاطمه فرشچیان که دانشجوی پزشکی بود، شرکت کردم. پدر فاطمه، محمود فرشچیان نقاش شناخته شده ای بود. فاطمه در این مراسم یک پیراهن ساده بجای لباس سفید عروسی بر تن داشت. خانواده فاطمه فرشچیان که متعلق به قشر مرفه جامعه بودند با ازدواج او با ابوذر که متعلق به یک خانواده ساده روستایی در جویبار قائمشهر بود، موافق نبودند. اما فاطمه و ابوذر روی این پیوند اصرار داشتند. ازدواج بچه های سیاسی آن زمان الزاما نه از موضع عشق و علاقه بلکه بیشتر یک ضرورت محسوب می شد. برای بوجود آوردن خانه های تیمی دو نفره که بتوانند بصورت آزاد و بدور از محدودیت هایی که در خانواده ها وجود داشت، به کار سیاسی و مبارزاتی بپردازند. البته غالبا بعد از ازدواج چون هدف مشترک مبارزاتی وجود داشت، علاقه و دوست داشتن هم بوجود می آمد. ازدواج فاطمه و ابوذر در میان تنش دو خانواده صورت گرفت.
بعد از مدتی به دعوت ابوذر و فاطمه، یک تیم سه نفره آموزشی تشکیل داده و با هم به خواندن کتاب و مرور مسائل روز می پرداختیم. با اینکه ابوذر به لحاظ آگاهی و اندیشه در سطح بسیار بالاتری از من و فاطمه قرار داشت و در روشنگری به مثابه استاد نقش مهمی برایمان ایفا میکرد. اما چنان برخورد متین و افتاده ای داشت که هیچ تفاوتی بین خود احساس نمی کردیم. رابطه سه نفره صمیمانه و دوستانه ای بینمان شکل گرفته بود. در شرایط آشفته جامعه در آنروزها که به بن بست رسیده و اکثر اعضای گروه های چریکی دستگیر شده و در زندان بودند، ما هر هفته یک جلسه مخفی با چشم انداز تشکیل نهادهای کوچک چریکی تشکیل میدادیم. خواندن کتابهای ممنوعه و جزوه های مخفی در دستور کارمان بود. بعد از مدتی جاوید که دانشجوی دانشگاه ملی بود، به جمع ما پیوست. و این آغاز یک رابطه بود.
عاطفه اقبال - 26 می 2021
- فاطمه و ابوذر در عملیات فروغ جاویدان کشته شدند. از آنها یک پسر بنام مسعود و یک دختر بنام ماندانا بجا مانده است که نزد مادر فاطمه که خود زنی بسیار شجاع و دوست داشتنی بود، بزرگ شدند. بعد از مرگ این مادر در آلمان ، خانواده فرشچیان هر دو را نزد خود بردند.
- ابوذر ورداسبی نویسنده ای بود که از او آثار متعددی به جا مانده است: ایران در پویه تاریخ - علل کندی و ناپیوستگی تکامل جامعه فئودالی ایران- جزمیت فلسفه حزبی
ابوذر ورداسبی در یکی از تحلیل هایش می نویسد: «آن یکی یعنی شاه، دیکتاتوری و استثمار و ارتجاع مدرن رو نمایندگی می‌کرد و این یکی یعنی خمینی مظهر ستم و تجاوز در اشکال سنتی و قدیمی آن است، سمبل ارتجاع ضدتاریخی است. ارتجاع ضدتاریخی یعنی چه؟ یعنی نه‌فقط تلاش می‌کند که جریان انقلاب، چرخ انقلاب را به عقب برگرداند، بلکه مذبوحانه تلاش می‌کند و می‌خواهد که چرخ تاریخ و چرخ زمان را هم به عقب ببرد و به عقب برگرداند. در یک کلام سمبل و ثمره روابط و مناسبات و رسومات و اخلاقیات ماقبل سرمایه‌داری است. مادون سرمایه‌داری است، سمبل ارزشهای مادون تمدن جدید است. و به همین جهت جانی‌تر، و وحشی‌تر و پلیدتر و ناپاکتر است. و لاجرم ناحق‌تر و نامشروع تراست».)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر