گذر زمان جای پایش را بر چهره ها نیز می گذارد. .وقتی نقاب از چهره بر میکشی، موهای سپید که از سنگینی رنگ رها می شوند، گودی زیر چشمها، خطوط روی چهره، سنگینی، راه رفته را به چشم می کشند. راه طی شده ای که نمی توان بر آن دوباره گذر کرد. گذشته ای که باز نخواهد گشت. زخمهایی که شاید حتی گذر روزها آنها را بهبود نبخشند. آن زخمهایی که نه بر تن بل بر عمق وجود نشسته اند. آن زخم هایی که دیده نمی شوند. زندگی روزی آغاز می شود. روزی به پایان می رسد. و ما در یکی از این تجربه ها می فهمیم که نه آن آغاز چنان شعف آور است و نه این پایان چنون هول آور! قدم زدن در فاصله ی ایندو اما ! حدیث دیگری است!
عاطفه
اقبال - 30 دسامبر 2018
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر