۱۳۹۹ دی ۴, پنجشنبه

توهم و قلدری

امروز بعد از ظهر در حال بیرون آمدن از فروشگاهی بودم که هیچ جای پارکی مقابل آن خالی نبود. متوجه شدم کمی دورتر یک دختر جوان که دخترکی کنارش نشسته بود، با تردید و هراس لابلای ماشین ها میخواهد جای پارکی بیابد. از دور به آنها اشاره کردم که بیایند جلوتر جای ماشین من پارک کنند. با خوشحالی دست تکان دادند و خندیدند. تا سراغ ماشینم رفتم . چند ماشین دیگر آمدند در کمین ایستادند. اشاره کردم که جای پارک گرفته شده. اما یکی از آنها کوتاه نمی آمد. منهم از ماشین بیرون آمدم تا بالاخره رفت. بعد هم طوری بیرون آمدم که این خانم جوان توانست در همان محل پارک کند.

یکبار دیگر هم چند سال پیش کلی منتظر پارک ایستاده بودم تا بالاخره یک جا خالی شد. فلاش زده بودم که بپیچم اما طرف از سمت من بیرون آمد و آقایی از طرف مقابل با وجود اینکه دید من منتظر هستم، پیچید و همانجا پارک کرد. جلو رفتم و به او گفتم، من مدتها است منتظر بودم. با بالا انداختن شانه هایش گفت: به من چه! ماشین را بردم دقیقا پشت ماشینش پارک کردم و بیرون آمدم. طرف پیاده شد با داد و بیداد که من پنج دقیقه کار دارم ، عجله دارم و شما راه منو بستی. با آرامش جواب دادم: من حدود یکساعت اینجا کار دارم. برمیگردم. وقتی دید جدی جدی راهم را کشیده و میروم از دور صدا زد: اکی ماشین را برمیدارم. و مثل بچه آدم اینبار ماشین را بیرون آورد تا من بتوانم پارک کنم.

در مقابل آنهایی که میخواهند در هر شرایطی با قلدری و گردن کلفتی کارشان را پیش ببرند، همیشه ایستاده ام. چه در کارهای جاری روزانه و چه در مشی سیاسی ام. قلدری ناشی از توهم است. غافل از اینکه با یک سوزن می توان باد بادکنکی که زیادی بادش کرده اند را خالی کرد. اینرا در زندگی خوب آموخته ام که در مقابل قلدرها، بی پرنسیب ها و متوهم ها باید محکم ایستاد.

عاطفه اقبال - 24 دسامبر 2020

لینک و نظرها در فیسبوک


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر