۱۴۰۰ فروردین ۲۹, یکشنبه

مشاوره بر سر کفن و دفن خودم!

امروز عصر در حال رانندگی بودم که تلفنم زنگ زد. چون تلفن وصله به بلندگوی ماشین جواب دادم. زنی فرانسوی از پشت خط قبل از اینکه حتی سلام بگه، گفت مادام اقبال؟ منم راستش به کسی که قبل از معرفی خودش، اسم منو بپرسه، جواب نمیدم. برای همین پرسیدم: شما؟ دوباره با نادیده گرفتن سئوال من و با سماجت گفت : مادام اقبال هستید؟ منم مثل خودش با سماجت دوباره پرسیدم : شما ؟ طرف ناچارا گفت: من از طرف بیمه زنگ میزنم و میخواهم با شما سر مسئله مهمی مشاوره کنم! من راستش هاج و واج مونده بودم که من چقدر مهم شدم در فرانسه که شرکت بیمه می خواد با من مشاوره کنه، اونم سر یک مسئله مهم! در همین فکر بودم که طرف دوباره پرسید: الان فرصت دارید؟ منم که خودم رو خیلی مهم فرض کرده بودم، گفتم: راستش الان در حال رانندگی هستم، ولی اگر مهمه بفرمائید. خانمه گفت : نه ! الان مزاحمتون نمیشم بگید کی وقت دارید که سر فرصت با شما تماس بگیرم و مشورت کنم! من دیگه خیلی کنجکاو شده بودم که چه خبره؟ بخودم گفتم ، شاید از وزارت و سفارت و رئیس جمهوری چیزی به مشاورت من احتیاج دارند و خلاصه مسئله مملکت لنگه و بهتره جواب بدم. برای همین گفتم : میشه سوژه مشاورت رو لطفا بگید؟ اینو که گفتم، طرف دید سوژه رو بگه یعنی همه مسئله رو گفته. برای همین شروع کرد یکریز توضیح دادن که، بله من از طرف آقای رئیس بیمه تماس میگیرم و قبل از شروع باید بدونم که شما واقعا خود خانم اقبال هستید یا نه؟ منم دیگه اینبار بدون معطلی گفتم : بله خود خودشم.... خانم بعد از اینکه از هویت من مطمئن شد، تازه شروع کرد به سلام گفتن : بن ژور.... کمان تله ووو .... حالتون چطوره..... و سلام مخصوص از طرف رئیس شرکت و .... حالا من هی بیشتر کنجکاو میشم که مشاوره بالاخره در مورد چه امر مهمیه؟ و فکر کردم شاید این وسط یک پولی هم به من بابت این مشاوره برسه چون در فرانسه قیمت مشاوره دادن کلا خیلی بالاست... بالاخره جان ما به لب رسید تا طرف حرف اصلی رو بالا آورد: "چون شما از سالهای طولانی در شرکت بیمه ما هستید و جزو مشتری های قدیمی و وفادار محسوب میشید. میخواستیم به شما بیمه کفن و دفنتونو پیشنهاد کنیم.... ". منو بگی انگار یکدفعه بهشت زهرا و شاه عبدالعظیم و اینا همه با هم جلوی چشمم اومد.... بعد بدون معطلی پرسید: اصلا شما تا بحال به مسئله کفن و دفن خودتون فکر کردین؟ گفتم : نه والا! گفت : خوب کار خوبی نیست دیگه! باید از الان به فکرش باشین. باید با هم مشاوره کنیم و ما قیمت خوبی بهتون پیشنهاد خواهیم کرد... من که حسابی تو ذوقم خورده بود، گفتم : نه مرسی! علاقه ای به مشاوره دادن و گرفتن در این رابطه ندارم. گفت : میشه بپرسم شما چه برنامه ای برای کفن و دفنتون دارید؟ با این سئوال من از خنده ریسه رفتم و یاد جواب فی البداهه خمینی در هواپیما افتادم. جواب دادم: هیچی! گفت : هیچی؟ گفتم : آره والا هیچی! گفت : آخه بالاخره چطوری میخواهید شما را به اون دنیا بفرستند.... با خنده گفتم : اصلا به این سوژه فکر نمیکنم . طرف که دید من به طنز گرفتم و اهل بیمه کفن و دفن نیستم. خندید و عصر خوبی برایم آرزو کرد و گوشی رو گذاشت! ولی حالا دیگه مگه از سرم بیرون میره: بالاخره کفن و دفن قراره چطوری باشه؟
همه رو در یک کاغذ پاره ای یک گوشه نوشتم. من کفن و دفن و از این چیزا نمی خوام. در یک ده کوره ای جایی همین گوشه ها بندازید تو آتش بسوزونید و خاکسترم رو هم بر باد بدهید. والسلام شد تمام.
عاطفه اقبال - 18 فوریه 2021
- در حال تنظیم آرشیو هایم بودم که این نوشته را پیدا کردم. در مارس 2015 نوشته و فرصت انتشار نیافته بودم. اما ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است.
- ضمنا امکان گفتن روحم شاد برای دوستان فراهم است. میتوانید دلی از عزا در بیاورید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر