۱۳۹۹ خرداد ۲۰, سه‌شنبه

سنت شکنی، خواستگاری من از محمود


آن روز در سالن عمومی شورا در طبقه دوم "محمود محبوبی" مسئول شورای عالی اسکان گودنشینان، تازه از راه رسیده بود، سراغش رفتم و از او خواستم برای صحبت با هم به اطاق جلسات شورا برویم. روی صندلی مقابلش نشستم. برایم سخت بود سخن بگویم. دختر جوان ۲۲ ساله ای بودم که می خواستم پا روی سنت های کهنه بگذارم. بعد از کمی مقدمه چینی اینگونه شروع کردم: میخواهم در مورد موضوعی صحبت کنم، ولی برایم کمی سخت است. محمود گفت: من و تو که همیشه با هم راحت حرف میزنیم.
راست میگفت از زمانی که با هم کار میکردیم، بقدری صمیمی بودیم که جدا شدنمان تصور کردنی نبود. با مکثی کوتاه گفتم: " میخواهم در مورد ازدواج با هم صحبت کنیم. فکر میکنم نیاز به گفتگویی دو نفره در این رابطه داریم. "
محمود که در آرامش به من نگاه میکرد. با آن شرم و حیای ذاتی اش لبخندی زد و گفت: " خوب اینکه سخت نبود. باشه حتما با هم حرف می زنیم. " بعد با توجه به اینکه من ناظر انتخابات بودم مرا تا محل مورد نظر رساند. آری ۲۴ اسفند سال ۵۸ بود. بعدها بخاطر فعالیت های فشرده و درگیری هایی که در رابطه با کارشکنی در کار شورا از طرف حکومت داشتیم، چند ماهی این موضوع به تاخیر افتاد. یکی از شبهای اواخر بهار در خانه محمود گفتگوهایمان شروع شد. گفتگوهای طولانی در مورد فلسفه ازدواج و اینکه اصلا چرا باید ازدواج کرد. پرشور و جوان بودیم و پر از امید و آرزو. با هم می خندیدیم که بعدها این بحث ها را تبدیل به یک جزوه ی آموزشی خواهیم کرد. نمیدانستیم که بعدهایی در میان نخواهد بود. هر چه بود همان روزها بود که میگذشت تا در خاطراتم ثبت شود. محمود میگفت: من اول باورم نشد که تو از من خواستگاری کردی. چون مادرم همیشه به من میگفت: عاطفه را از دست نده. و من به او میگفتم: عاطفه خیلی جوانتر از من است. تردید دارم قبول کند.
به او نگریستم، تفاوت سنی اش با من فقط هفت سال بود. ولی نمیخواست این فاصله را به من تحمیل کند. محمود آنزمان ۲۹ سال داشت. از فرانسه آمده بود تا در گودهای جنوب برای مردم فعالیت کند. چه زیبا بود این مرد. چه بزرگ بود و چه جان عاشقی داشت.
سالها بعد "محمود نعمتی" مسئول کمپ پزشکی شورا در یادی از آنروزها گفت: " عاطفه ،به من گفته بودی با درخواست ازدواج از محمود میخواهی سنت شکنی کنی".
آری میخواستم سنت شکنی کنم. آن دختر جوان بیست و دو ساله دلش میخواست سنت های عقب مانده جامعه را بشکند و طرحی نو براندازد. در آن زمان فکر میکنم از معدود کسانی بودم که برخلاف سنت های جامعه به خواستگاری یک مرد دست زدم. محمود بعدها بارها به من میگفت: چه کار تحسین برانگیزی کردی و چه زیبا راه گشودی. و من به او پاسخ میدادم: برای اینکه تو مقابلم نشسته بودی.
عاطفه اقبال - 9 ژوئن 2020

۱ نظر: