۱۳۹۹ خرداد ۱۸, یکشنبه

چراغ راهنمایی عاطفه!

حدود یازده سال پیش، یکروز صبح، یکنفر که برای چند روزی از آلمان نزد من بود را با ماشین به ایستگاه قطار نزدیک خانه قدیمی ام می بردم. حدود هفت صبح بود و آن خیابان که یکی از اصلی ترین خیابانهای منتهی به راه آهن محل بود، در آن ساعت بسیار شلوغ.
قسمتی که باید به راه آهن می پیچیدم، چراغ راهنمایی نداشت و برای پیچیدن به آنطرف طبق قانون فرانسه باید در فرصت چند ثانیه ای حد فاصل دو چراغ قرمز عبور میکردم.
به مقابل راه آهن که رسیدم. یک ماشین پلیس مقابل آن پارک بود. چند نفر پلیس جلو آمدند و به من گفتند که یک بازرسی عادی است و برگه هایم را نشان دهم. نشان دادم و مشکلی نداشت. نگاهی هم به داخل ماشین انداختند و در همان حال یکی از پلیس ها شروع به نوشتن جریمه کرد. از او پرسیدم، این برای چی است؟ گفت، یعنی خودت نمیدونی؟ گفتم اولا من را حق ندارید " تو" خطاب کنید. دوما، نه نمیدانم. گفت: چراغ قرمز رد کردید! گفتم : چراغ قرمز؟ شما از اینجایی که هستید، نمیتوانید چراغ آنطرف را ببینید که سبز است یا قرمز؟ ضمن اینکه اگر اینطور است چرا از اول نگفتید؟ در این میان کسی که با من بود جلو آمد و بزبان آلمانی گفت، من شاهد هستم. پلیس با لحن بدی رو به من گفت، به دوستتان بگویید، من از آلمان ها خیلی بدم می آید و با من حرف نزند! گفتم ،این حرف شما راسیستی است. پلیس مسئول گروه سعی کرد مسئله را جمع و جور کند ولی دختر جوان پلیس که بنظر تازه وارد می آمد، گفت: جریمه را نقد همین جا بدهید وگرنه بعد دو برابر می شود. گفتم، من هیچ چیزی نمی پردازم. برگه را آورد و گفت، پس امضا کن. گفتم، امضا هم نمیکنم. چون اعتراض دارم. گفت ببین امضا نکردنت هم بر جرم می افزاید. در دادگاه با وکیل پلیس طرف هستی. گفتم اشکالی ندارد. به دادگاه برویم. خلاصه مسئول گروه که مسن تر بود، واسطه شد و رفتند.
مدتی بعد برای من کاغذ دادگاه آمد. من که پایم کاملا روی خودم سفت بود و میدانستم هیچ چراغ قرمزی را رد نشده ام. یک کروکی کامل ازچهارراه کشیدم، با شرح موقعیت ها و چندین عکس دقیقا در همان ساعت و همان روز و وضعیت محل گرفتم. روز دادگاه نوبت من که رسید، متوجه شدم، طرف مقابل نه آمده و نه وکیل فرستاده. رفتم جلو. کروکی را مقابل رئیس دادگاه گذاشتم و با عکس ها توضیح دادم که در چنین ساعتی اساسا نمیشود از چهارراه رد شد. و در محلی که در کروکی می بینید پلیس امکان دیدن محل را نداشته است و در ابتدا هدف یک بازرسی عادی اعلام شده. و دست آخر اینکه باید در این محل یک چراغ قرمز نصب شود.
رئیس دادگاه در تمام مدت، با آرامش به من گوش میداد. در انتها با لبخندی گفت: شما کار یک وکیل و یک کارآگاه خصوصی را با پرونده ی به این کاملی انجا م داده اید. و به نفع من رای داد.
چندی بعد یک چراغ قرمز در آن محل سبز شد که دوستان و آشنایانی که در جریان کار بودند، نام آنرا "چراغ راهنمایی عاطفه" نهادند.
عاطفه اقبال - 7 ژوئن 2020

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر