۱۴۰۳ تیر ۲۴, یکشنبه

عملیات آفتاب در منطقه فکه

شروع سال 1367 در پایگاه های مجاهدین در عراق با سخنرانی توجیهی مسعود رجوی برای شروع اولین عملیات بزرگ ارتش آزادیبخش بنام " آفتاب" همراه بود.

دو سال قبل از آن، در بهار سال 1365 طی ماجراهایی که شرح آن مفصل است، ما مجبور شدیم از کشورهای اروپایی و آمریکایی به عراق اسباب کشی کنیم. مسعود رجوی هنگام ترک فرانسه در سخنان شورانگیزی گفته بود: "می رویم تا آتشها برافروزیم در کوهستانها". و ما سرشار از امید، کف زده بودیم.  پادگان خرابه ای که دولت عراق در  بیابان خشک و بی آب استان دیالی در هشتاد کیلومتری مرز ایران به ما داده بود با کار شبانه روزی تبدیل به قرارگاهی  سر سبز با پایگاه های متعدد شد که نامش را بیاد اشرف ربیعی " اشرف" گذاشتند. مسعود در پی تشکیل "ارتش آزادیبخش ملی ایران" بود تا سازمان از غالب چریک شهری بیرون آمده و تبدیل به نیروی نظامی کلاسیک شود. روز سی  خرداد  1366 بصورت رسمی تاسیس ارتش آزادیبخش ملی ایران اعلام شد. نیروهای مجاهدین در تیپ های رزمی به منظور انجام عملیات های بزرگتر سازماندهی شده و شروع به آموزشهای زرهی کردند. نیمه دوم سال 66 را در آماده سازی ها و آموزش های مختلف نظامی گذشت. از زمان استقرار در عراق عملیات مرزی  بسیاری در ابعاد کوچکتر از طرف نیروهای چریکی مجاهدین صورت میگرفت. اما عملیات آفتاب در نوع خود و ابعاد آن جدید  و در واقع معرفی عملی ارتش آزادیبخش بود.

فرم های ارتشی سبز و خاکی رنگ توسط یک واحد خیاطی از مجاهدین که با تلاشی تحسین برانگیز بی وقفه کار می کردند، دوخته شده و آماده بود. من از کسانی بودم که لباسهای آزمایشی را بر تنم پرو کرده و اولین فرم ها را امتحان کرده بودم تا اینکه بصورت گسترده در میان همه پخش شود. حواشی فرم زنان مجاهد و اینکه چه اندازه و چگونه باشد، زیاد بود که در بخشی جداگانه به آن پرداخته ام.  از لباسهای شهری بیرون آمده و همه فرم های متحدالشکلی به تن کردیم. ما حالا عضو ارتش آزادیبخش ملی ایران بودیم که عهد بسته بودیم ایران را از چنگال آخوندها رها کنیم. احساس افتخار در تمام وجودمان موج میزد.

فرصت زیادی نداشتیم. مهدی ابریشمچی از مسئولین اولیه سازمان، در ابتدای ورود به عراق طی نشستی تاکید کرد که ما زیاد نمی توانیم در عراق بمانیم. ماکزیمم تا دو سال باید کار رژیم را یکسره کنیم وگرنه به لحاظ سیاسی می سوزیم. بعدها مسعود رجوی همین را در نشست تکرار کرد. رفتن ما نیز به عراق با همین چشم انداز کوتاه مدت بود و هرگز فکر نمیکردیم که این چنین طولانی شود. برای همین تمامی تلاشمان آماده شدن برای عملیات نهایی بود. به این اعتقاد داشتیم که رهبری به همه ی ابعاد اشراف کامل دارد و او است که تدارک این راهگشایی و سرنگونی را می بیند.

من آن زمان جزو نیروهای نظامی نبودم و در قسمت تبلیغات که شامل تلویزیون. رادیو و نشریه می شد، فعالیت می کردم.

آنچه که من در اینجا منتشر میکنم فقط قسمتی فشرده برگرفته از خاطرات آن روزها می باشد. هر کدام از این مراحل  و آنچه آنروزها گذشت، را بصورت مفصل در خاطراتم توضیح داده ام.

عید سال 67 بوی دیگری می داد. در مراسم نوروز یکدیگر را سخت در آغوش می کشیدیم چون می دانستیم امکان دارد هر کداممان از این عملیات زنده باز نگردیم. مسعود رجوی در نشست توجیهی عملیات آفتاب گفت: " قرار است عملیات بزرگ و بعد هم عملیات بزرگتر بکنیم. تا خدا چه بخواهد. همچنانکه در بحث خطی گفتیم. امروز مجاهدین می خواهند با تمام توان و با تمام قوا بجنگند. در عین حال که در هر نشیب و فرازی زد و خوردی متصور است. اما در مجموع و بالمآل درسهایی به دجال و دژخیم بدهیم که در تواریخ بنویسند. مسئولینتون – مسئولین بالای سازمان-  یک به یک بصورت توجیه شده اند و شما بصورت کلی در جریان قرار گرفتید و حالا دیگر بایستی آتش کرد."

بدین ترتیب ما برای اولین عملیات بزرگ مرزی شتافتیم. این اولین عملیات متمرکز ارتش آزادیبخش بود که یکی از شاخص های عمده آن شرکت وسیع زنان مجاهد در سطح فرماندهی و بدنه دو تیپ نظامی بود. تقریبا تمام اعضای سازمان در این عملیات شرکت داشتند.

نیمه شب یکشنبه هفتم فروردین عملیات آفتاب در منطقه فکه حمله به لشکر 77 رژیم در غرب شوش، استان خوزستان آغاز شد. این حمله برای نیروهای رژیم غافلگیر کننده بود و شکست سنگینی با به اسارت رفتن 508 نیرو برای آنها بجا گذاشت. در این عملیات بنا به اطلاعیه رسمی مجاهدین، 32 مجاهد خلق و نزدیک به 3500 نفر از طرف رژیم کشته شدند. آمار کشته شدگان از طرف رژیم را نمیتوان تائید کرد چون معمولا مجاهدین و همچنین رژیم آمارشان از کشته شدگان طرفین جنبه تبلیغاتی داشت. جمهوری اسلامی هیچ آماری در این رابطه ارائه نداد و فقط طبق معمول آمار کشته شدگان مجاهدین را بالا برد. فقط در سال 2020 بود که جمهوری اسلامی برای اولین بار رقم 1503 نفر از نیروهایش را در سه عملیات نظامی مجاهدین اعلام کرد. اما آنچه مسلم است این آمارها از هر دو طرف  هیچ سندیتی ندارند.

من در سازماندهی نظامی صف اول این عملیات نبودم و گروهان ما بعد از اینکه پادگان تسخیر شد به آنجا رسید. شب تا سحر یکشنبه را  ما در فاصله ای کمی دورتر در انتظار بودیم. پرتاپ خمپاره ها و موشک های متعدد که گاه در نزدیکی ما فرود می آمد ما را وادار به دراز کشیدن روی زمین و سنگر گرفتن کرده بود. آنشب گویا در سراسر آسمان آتش بازی بود. آتش بازی خونین! وقتی ما به پادگان رسیدیم، درگیری پایان یافته بود. در مدتی کوتاه سربازان و پاسداران به اسارت درآمده توسط مجاهدین به صف شدند. هیچگونه بدرفتاری با آنها نبود برای همین هم ترس و وحشتی در چهره هایشان دیده نمیشد. اما میشد تعجب را در چشمهای آنها از نظامی بودن زنان ما مشاهده کرد. اسلحه ها و ماشین آلات پادگان مصادره شد و تا جایی که می شد آنها را با خود به قرارگاه آوردند. سهم من نیز یک ماشین نظامی شد. چون سوئیچ ماشین را نداشتیم، سیم های زیر فرمان را باز کرده و با اتصال به هم ماشین را به حرکت در آوردیم. با توجه به بیابانی بودن محل، گرد و خاک زیادی بود. و چون شیشه ماشین شکسته بود روی سر و صورتم را با شال بزرگی پوشانده بودم تا سوز سرما به آن نخورد. به قرارگاه رسیدیم. سرمست پیروزی بودیم.

این پیروزی بزرگ میان رزمندگان که عملیات نظامی بر علیه رژیم جمهوری اسلامی به مثابه شرط سرنگونی برایشان مثل آب حیات بود، شور و حال دیگری ایجاد کرد. سرشار از انرژی منتظر عملیات بعدی شدیم.

عملیات آفتاب انعکاس گسترده ای در رسانه های بین المللی داشت. از جمله خبرگزاری فرانسه گفت: "طی بزرگترین تهاجم ارتش آزادیبخش ملی ایران، 10گردان از نیروهای رژیم ایران از‌هم پاشیدند". همچنین خبرگزاری آسوشیتدپرس گزارش داد: "در بزرگترین تهاجم ارتش آزادیبخش ملی ایران، که تحت نام "آفتاب تابان" علیه لشکر77 خراسان انجام شد، صدها نفر به‌اسارت گرفته شدند"

در نشستی بزرگ مریم رجوی توضیح داد که این اولین ارتش جهان است که زنان در آن شرکت دارند و اکثریت ما که با ارتش های بزرگ جهان آشنایی نداشتیم، خوشحال شدیم که اولین زنان پیشرویی هستیم که لباس نظامی به تن کرده و در عملیات شرکت می کنیم.

بعدها وقتی از مجاهدین جدا شدم و شرکت زنان را در ارتش های کشورهای مختلف دیدم بخود گفتم که یا مریم رجوی خود نیز با بیسوادی تمام به آنچه به ما میگفت، باور داشت و یا آگاهانه دروغ بزرگی را با آگاهی از تکنیک ماکیاول که دروغ هر چه بزرگتر باشد بهتر باور میشود. به خورد ما داده بود.

بعد از بازگشت از عملیات، روز 10 فروردین برای خاکسپاری  یارانمان که کشته شده بودند به کربلا رفتیم. در قطعه 4 قبرستان وادی السلام کربلا 32 پیکر پاک در کفن های سفید پیچیده شده بودند. آخرین وداع با یارنمان برای ما بسیار غمناک بود.

عاطفه اقبال – 14 ژوئیه 2024

پیوست ها:

- در خاطرات متعددی که از جدا شدگان مجاهدین در ایران توسط رژیم منتشر شده، تاکید به پشتیبانی ارتش عراق توسط آتشباری سنگین قوای توپخانه در عملیات آفتاب میباشد. به هر حال این مسئله مشخص است که بدون توافق دولت عراق و شخص صدام عبور کردن از خطوط مرزی امکان نداشت. اما از اینکه آیا قوای توپخانه ارتش عراق در این عملیات مجاهدین را همراهی کرده، من سندی در دست ندارم.

- عملیات آفتاب اولین سری از عملیات های سه گانه ای که به عملیات فروغ جاویدان با انبوهی کشته و مجروح ختم شد. تا قبل از آن عملیاتها بیشتر در حمله به قرارگاه های کوچک مرزی رژیم محدود می شد.

- در این رابطه سرتیپ پاسدار کریم عبادت در خاطرات خود می نویسد: "تا اواسط یا حتی اواخر سال 1366، منافقین فقط به ژاندارمری‌های مرزی ایران حمله می‌کردند و این حملات آنان نیز معمولاً پراکنده و کوچک بود و تأثیر چندانی بر سیر حوادث جنگ نداشت. اما آنان از اواخر سال 1366 با حمایت و زیر سایه رژیم بعث عراق گردان‌هایی تشکیل دادند، نیروهای‌شان را سازماندهی کردند و منظم‌تر شدند و به اصطلاح «یگانی حمله کردند."

- هاشمی رفسنجانی که آن زمان نماینده خمینی در شورای عالی دفاع بود در کتاب خاطراتش در مورد عملیات آفتاب در حالیکه سعی می کند آنرا بی اهمیت جلوه دهد می نویسد: " از جبهه خبر دادند که منافقین و عراقی‌ها باهم به لشکر 77 در فکه حمله کرده‌اند و یک خاکریز را تصرف کرده‌اند، ولی ارتش حمله را دفع کرده و (منطقه اشغالی) را پس گرفته است. "

- در کتاب عملیات والفجر 10 که مرکز اسناد و تحقیقات جنگ رژیم ارائه داده در این رابطه آمده: " در آغاز عملیات، تعدادی از عناصر سازمان به وسیله بلندگو از نیروهای ارتش می‌خواستند که بدون درگیری خود را تسلیم کنند، ولی نیروها با آنان درگیر می‌شدند. مهاجمان اسامی همه فرماندهان را می‌دانستند و آن‌ها را به اسم صدا می‌زدند. نفوذ اولین نیروهای مهاجم در کمال غافلگیری انجام شد... مهاجمان پس از اتمام عملیات خود، حدود ساعت 10 تا 11 صبح امروز (هشتم فروردین) محدوده تصرفی را رها ردند و به عقب بازگشتند. اینکه منافقین اسم فرماندهان ما را می‌دانستند نشان می‌دهد که پیش از عملیات، از طریق جاسوسی و نفوذ اطلاعات زیادی از نیروهای ما جمع‌آوری کرده بودند. حتی آن زمان این تلقی وجود داشت که «مهاجمان با کمک برخی عناصر نفوذی در یگان‌های ارتش از جمله پیشخدمت فرمانده گردان 110 به مقر این گردان راهنمایی و هدایت شده‌اند."

- همان زمان وزارت اطلاعات آنطور که خودشان نوشته اند با تکیه بر مستندات، تحلیلی درباره این عملیات و برنامه‌های مجاهدین ارائه داد: در مقطع فعلی نفس اجرای عملیات برای سازمان منافقین یکی از ضرورت‌های آنان بوده، شاهرگ حیاتی آن‌ها محسوب می‌شود، چرا که به این وسیله با قرار گرفتن در راس مهم‌ترین موضوع ایران، یعنی جنگ، در بهترین شکل ممکن (به زعم خود) در سطح بین‌المللی و داخل آن را به عنوان آلترناتیو مطرح می‌کردند. بنابراین، این گونه عملیات‌ها همچنان ادامه داشته و با توجه به شواهد و اطلاعات مذکور، شدت و قوت بیشتری نیز خواهد گرفت."



 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر