۱۴۰۲ خرداد ۱۴, یکشنبه

داستان یک زندگی! حیدر بابایی

حیدر بابائی یکی از کسانی است که بعد از عملیات فروغ جاویدان از مجاهدین جدا شد. همسر او که باردار بود به تحریک مجاهدین حاملگی اش را از او پنهان کرده و در کمپ اشرف می ماند. حیدر بعدها توسط کسانی که جدا شده اند، می فهمد که دارای پسر دیگری شده و مجاهدین که قبلا پسر دیگرش حماد را به هلند فرستاده بودند، اینبار طفل دو ماهه اش را از مادر جدا کرده و با زنی دیگر به کمپی در هلند فرستاده اند. او یک پسر دیگر بنام حامد دارد که در ایران بجا مانده است.
حیدر در عملیات فروغ جاویدان بشدت زخمی میشود و مجاهدین چون از او خبری نمی یابند، نامش را جزو کشته شدگان می نویسند. اما او که خود کُرد است با تعدادی دیگر از مجاهدین خود را به قرارگاه مجاهدین رسانده و نجات می یابد.
حیدر و همسرش که از زندانیان سیاسی رژیم بودند. بعد از آزادی از زندان در سال 64 از کرمانشاه به تهران می آیند و در گوهر دشت کرج ساکن میشوند. حیدر مشغول کار می شود تا زندگی دو کودک خردسالشان که در مدت زندانی بودن آنها ضربه دیده اند را سر و سامان بخشند، اما مجاهدین محل کار حیدر را پیدا کرده و نفر سراغش می فرستند که او را به کمپ اشرف ببرد. با فرستادن پیک مجاهدین به محل کار و اقامت حیدر، وضعیت او به لحاظ امنیتی سرخ می شود و حیدر ناچار می شود به خروج از ایران تن دهد. به حیدر که حاضر نیست بدون خانواده اش خارج شود، قول میدهند که همسر و دو پسر خردسالش حامد و حماد را نیز بزودی منتقل میکنند. با اینکه حیدر برای همسر و دو فرزندش پاسپورت گرفته بود تا بصورت قانونی خارج شوند. مجاهدین با ترساندن نسرین همسرش از او می خواهند که حامد را در ایران بگذارد و با یک فرزندش بصورت مخفی خارج شود. حامد در ایران می ماند و در فامیل از این خانواده به آن خانواده آواره می شود تا اینکه حیدر بعد از جدایی از مجاهدین موفق می شود با دشواری بسیار او را نزد خود بیاورد. پسرانش که اینک بزرگ شده و هر کدام برای خود شغلی دارند، پدرشان حیدر را که برای آنها هم پدری و هم مادری کرده است، بسیار دوست دارند.
حیدر با شجاعتی مثال زدنی بعد از جدایی از مجاهدین، در حالیکه آنها بشدت می کوشند تا از خروج او از عراق جلوگیری کنند، موفق می شود به کمک دوستان کومله و حزب دمکرات از عراق خارج شود. او در عین پرداختن به سه فرزند خردسال که برای تامین زندگیشان مجبور به کار کردن است، به تحصیل در رشته وکالت می پردازد. حیدر بابایی بتازگی شروع به نوشتن و انتشار خاطراتش در فیسبوک کرده و می خواهد در انتها آنرا بصورت کتاب منتشر کند. خاطرات حیدر حتی برای منی که با عملکردها و تهمت های غیرانسانی مجاهدین دست و پنجه نرم کرده ام، تکان دهنده است. با اینکه حیدر را از قبل می شناختم اما هرگز نمیدانستم چه بر سر او و کودکانش آمده است. حیدر که از خطه کردستان است، از حامیان فعال کمپین ما برای انتقال ساکنان لیبرتی بود. او با جدا شدن از مجاهدین نه از مخالفت خود با رژیم جمهوری اسلامی دست برداشت و نه به چپ و راست زد. او مستقل ماند برای اینکه بروشنی می دانست چه میخواهد.
حیدر در خاطراتش وضعیت کمپ رمادی که جدا شدگان مجاهدین را به آنجا فرستاده بودند را توصیف میکند. برای من آنچه خواندم درد آور بود. از مهدی تقوایی نیز شنیده بودم مجاهدین با این بچه ها که دیگر نمی خواستند در کمپ اشرف بمانند چه کرده اند، اما آنچه که در خاطرات حیدر خواندم شوک آور بود. بگذارید به صراحت بگویم، فرستادن مجاهدین جدا شده به کمپ رمادی و زندان ابو غریب و ... عین جنایت بود. فرستادن کودک دو ماهه بدون مادرش به کمپ های پناهندگی نیز همینطور. از رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی انتظار هر جنایتی را داشتیم ولی نه از سازمانی که آنرا مبارز می دانستیم.
خواندن خاطرات حیدر را به دوستان توصیه می کنم. لینک صفحه و خاطراتش را اینجا می گذارم. امیدوارم که بزودی کتاب او منتشر شود.
به حیدر بابایی و استقلال و شجاعتش درود می فرستم.
عاطفه اقبال – 4 ژوئن 2023
- حیدر بنام بابی آذر در فیسبوک فعالیت می کند.



خاطرات ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر