۱۴۰۲ خرداد ۷, یکشنبه

من و انتشار اولین لیست کشته شدگان جمهوری اسلامی

سال 1364 بود. من بعنوان عضو سازمان مجاهدین در بخش تبلیغات قسمت نشریه در پاریس فعالیت می کردم. یکی از روزها مسعود از ما در قسمت نشریه خواست که لیست کسانی که رژیم جمهوری اسلامی کشته را جمع آوری و بصورت کتاب منتشر کنیم. در این راستا بلافاصله بخش نشریه بسیج و واحد تحقیق تشکیل شد. من نیز در واحد تحقیق مشغول به کار تحقیق و جمع آوری اسامی شدم.
عهده دار کار عظیمی شده بودیم که برای آن پایانی متصور نبود. قبل از آن، فرمهایی در روزنامه مجاهد منتشر شده بود که مردم بتوانند نام کشته شدگان خود را بفرستند. تعداد زیادی فرم و نامه روی هم تلنبار شده بود که ما باید تک تک آنها را می خواندیم و مشخصات شهدا را می نوشتیم. گزارشات زندان، شکنجه، اختناق و آنچه در ایران بر سر زندانیان سیاسی گذشته بود، بیش از حد باور ما بود و بر روح و روانمان فرود می آمد. خواندن این گزارشات بسیار سخت بود. کاری بود کارستان. تک تک بچه ها با تمام وجود در واحد تحقیق برای تنظیم این لیست کار میکردند.
حمید اسدیان – کاظم مصطفوی- مسئول واحد تحقیق بود. حمید نام عارف برادرم را بر روی خودش گذاشته بود. چهره ای صمیمی و دوست داشتنی داشت. سرنوشت او و آنچه بر همسر و دخترش در دستگیری و زندان گذشت، خود کتابی جداگانه است.
چند هفته مستمر بصورت شبانه روزی روی لیست کار می کردیم. روزی چند ساعت بیشتر نمی خوابیدیم. اما گاه چند شبانه روز فرصت خوابیدن پیدا نمی کردیم. تابستان بود و لیست باید در روز 15 شهریور به مناسبت سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین منتشر می شد. کار سختی بود. به لحاظ روحی فشار وحشتناکی رویمان می آمد. خواندن اینهمه رنج و درد راحت نبود. هر نامی که می دیدم برایم دردآور بود. گویی دوباره به زندان بازگشته و به تخت شکنجه مرا بسته بودند. با تک تک شهیدان دوباره شکنجه می شدم و گلوله بر قلبم می نشست. نام عارف، محمود، اشرف، پری و ..... بسیار دیگری که می شناختم در این لیست بود. اسامی در پیش چشمانم رژه می رفتند. خواب از چشمانم رفته بود. وضعیت بچه های دیگر نیز در واحد تحقیق همین بود.
بالاخره تنظیم نهایی لیست، به پایان رسید.
هرگز یادم نمی رود آن سحری که لیست نهایی را به چاپخانه فرستادیم. کار تمام شده بود و من که مدتها با شهدا زیسته بودم، احساس خلاء می کردم. هوا هنوز کاملا روشن نشده بود که بیکباره درد و تهوع شدیدی در معده ام احساس کردم، بسوی دستشویی دویدم و خون بالا آوردم. بچه ها اورژانس خبر کردند. خون بالا آوردن نشانه خوبی نبود. مرا به قسمت اورژانس بیمارستان سن دنی در حومه پاریس منتقل کردند. بخودم می پیچیدم و حالم اصلا خوب نبود. با حدس خونریزی معده بلافاصله مرا داخل بردند و دو پرستار بالای سرم آمدند. پرستار برایم توضیح داد که باید دو لوله را از بینی ام به معده بفرستند و درد آن زیاد است. به مترجمی که همراهم بود گفتم بگوید که از شکنجه های رژیم خمینی در جمهوری اسلامی بدتر نخواهد بود و خندیدم. در حالیکه یک دستم را پرستار و دست دیگرم را مترجم در دست گرفته بود، پرستار دیگر دو لوله را داخل بینی فرو برد تا درون معده. درد و سوزش بسیاری داشت. توسط این دو لوله، خون داخل معده، به درون کیسه ای که به آن وصل بود ریخته میشد. چشمهایم را بستم و بخود گفتم بیاد همه ی شکنجه هایی که زندانیان ما دیدند تحمل میکنم. بستری ام کردند و این لوله ها را یکروز در بینی ام نگه داشتند. از دردی که داشت تمام این مدت بدون اینکه بخواهم از چشمهایم اشک می آمد.
روز بعد، نزدیک ظهر خواهرم عفت با بچه هایش به دیدارم آمدند و چشمهایم به دیدارشان روشن شد. اما همینطور اشک از چشمهایم سرازیر بود. فکر میکنم همان روز یا یکروز بعد لوله ها را از بینی ام بیرون کشیدند. بیرون کشیدن آن نیز دردی دیگر داشت با بجا گذاشتن دو رد در مسیر معده و بینی ام. دکتر گفت: خونریزی مویرگ های عصبی معده بر اثر فشار بیش از حد عصبی است.
به پایگاه بازگشتم. اولین کسی که دیدم مسئولم حمید اسدیان بود. به سویم آمد و با لبخند گفت: عاطفه، فکر کردم دیگه باید اسم تو رو بعنوان آخرین شهید پای لیست شهدا بگذاریم.
آری! من آنروز آخرین شهید نشدم. بعد از آن از پیکر دهها هزار دیگر نیز، خون جاری شد. قلب انسانهای مبارز بسیاری را گلوله ی دژخیمان سوراخ کرد. طناب های دار بر گردنها آویخته شد. خاوران در کشتار سال شصت و هفت پیکرهای جوان را در خود کشید و میعادگاه عاشقان شد. من هنوز هستم. این اسامی تا زنده هستم بر جانم سنگینی خواهد کرد. هنوز در خلوت خود بر این همه خون، بر اینهمه جان شیفته می گریم.
عاطفه اقبال – 28 می 2023
- اسماعیل وفا که او نیز در بخش نشریه مجاهد و در واحد تحقیق بود. شعر زیبا و بلندی بنام "سرودی بر صلیب" سرود که در قسمت آخر لیست، صفحه بندی شد. هنوز این ترجیع بند یادم هست :

غروب کرده ام ای شحنه تا طلوع کنم
میان بیشمری ماه و اختر شبکوب
-تا جایی که میدانم این اولین اقدام در جهت جمع آوری این اسامی بود و قبل از ما کسی به جمع آوری اسامی کشته شدگان نپرداخته بود. بعدها بسیاری دیگر به این مهم پرداختند که پایه کارشان بر همین لیست اولیه ما بود و به آن اسامی دیگر را افزودند. سایت های زیادی در این رابطه وجود دارد.
-توضیح برای دوستان جدید: من سالهای طولانی است که از مجاهدین جدا شده و نقدهای زیادی در مورد آنها نوشته ام.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر