۱۳۹۶ بهمن ۲۲, یکشنبه

خاطرات من از دو روز آخر انقلاب سال ۱۳۵۷ – قسمت اول




آخرین روزهای انقلاب سال ۵۷ بسیار پر حادثه بود. درگیری ها در نقاط مختلف تهران فضای شهر را پر از آتش و دود و گلوله کرده بود. درگیری پرسنل نیروی هوایی با گارد جاویدان شاهنشاهی در پادگان دوشان تپه تهران که از بیست بهمن حوالی ۹ شب شروع شد و تا بیست یکم بهمن ادامه داشت، سرآغاز تسخیر پادگان ها و سقوط کامل رژیم شاه در تهران بود. من مقابل پادگان دوشان تپه در آن لحظات حضور داشتم که در خاطراتم بصورت مفصل منعکس شده است. پادگان تشکیلات شاهپور از پادگان هایی بود که  با سازماندهی بچه های محل تسخیر شد.قبل از ورود به چگونگی تسخیر پادگان و آنچه در آن روز گذشت. کمی در رابطه با ترکیب خانواده و نقششان توضیح میدهم. 

در خانواده ی ما دو برادرم محمود و عارف با توجه به فاصله سنی کم با هم بسیار صمیمی بودند، هر دو خدمت سربازی رفته و کار با سلاح را می دانستند. من نظامی نبودم و تا آنروز هنوز دستم به سلاح نخورده بود. عارف تا آخرین روز با چند تن از دوستانی که من به او معرفی کرده بودم در صدد درست کردن یک گروه مسلحانه بود که در خاطرات قبل از ۲۲ بهمن آنرا مفصلا ثبت کرده ام. با توجه به اینکه عارف چندین سال در انگستان و بعد در امریکا بود و در زمان انقلاب به ایران بازگشته بود، هنوز دوستان زیادی در این طیف نداشت. برادرم محمود نیز در تشکیل تمام تظاهرات های کوچک و بزرگی که از محل شروع میشد، نقش سازمانده داشت و از صبح تا شب به دنبال تشکیل تظاهرات ها به اینور و آنور می دوید. عکس های او را در راس تظاهرات ها با بلندگویی در دست، گرفته بودم که به غارت رفت. من نیز در همه جا با دوربین کانونی در گردن حوادث را ثبت میکردم. تقریبا در هر جا که تظاهرات کوچک و بزرگی بود، شرکت داشتم و روزی نبود که بدون باتوم خوردن و سوختن از گاز اشک آور به خانه برگردم. برادر کوچکترم نیز همیشه همراه یکی از ما سه تا بود. 

خواهرم عفت ازدواج کرده بود و دیگر خانه ما نبود. میدانم که در تظاهرات های بزرگ بعد از شهریور سال ۵۷ با دختر دو ساله اش بصورت فعال شرکت داشت. پدر در تمامی این مراحل فعالانه و با شور و شوق با ما بود. مادر در تظاهرات های بزرگ با بچه های کوچک خانه شرکت می کرد. همچنین جمع و جور کردن خانه ی بزرگی که درش بعنوان مرکزی برای انقلاب همیشه باز بود و دوستان ما و جوانهای فامیل گاه شبانه روز در آنجا حضور داشتن و غذا دادن به این همه و به  خبرنگاران خارجی که محمد گاه بیگاه به خانه می آورد، کار مادر را بسیار سنگین میکرد. او نقش مهمی در روز تسخیر پادگان شاهپور بازی کرد که آنرا توضیح خواهم داد. 

محمد برادر بزرگترم که ازدواج کرده و با همسر و پسر کوچکش آنزمان هنوز در خانه ما زندگی میکردند، شخصیتی متفاوت با بقیه داشت. او شخصیت سیاسی و بقولی لیبرال داشت – مجاهدین صفت اصلی او را لیبرال بودن می دانستند که از نظر من بخودی خود بد نبود ولی از نظر مجاهدین بعنوان انتقاد بکار میرفت. -  فعالیت های عمده محمد در آنزمان در پیوند با جمع حاج سید جوادی، اسلام کاظمیه ، شمس آل احمد و ..... در دادن اطلاعیه و امضا جمع کردن و پخش و تکثیر اطلاعیه ها که تعدادی از آنها اطلاعیه های دکتر حاج سید جوادی و بقیه اطلاعیه های خمینی بود و اساسا خبرنگاران را نیز از این طریق و بعضی را نیز بواسطه دکتر یزدی از آمریکا شناخت که در خاطرات کیان خانم همسر حاج سید جوادی مشروح آمده است. آنزمان محمد اطلاعیه حاج سید جوادی و خمینی را اول به خانه می آورد و برای  ما میخواند. برای دکتر سید جوادی احترامی بی نظیر قائل بود.

من و محمد برادر بزرگترم رابطه بسیار نزدیک و خوبی با هم داشتیم. همسر محمد سیاسی نبود و برای همین با کارهای محمد زیاد موافقت نداشت. در همین رابطه هم با اینکه با من رابطه بسیار خوبی داشت ولی در یکسال آخر انقلاب با من غالبا حرف نمیزد بدلیل اینکه میگفت تو محمد را در کارهایش تشویق میکنی!

 در میان برادران هر چقدر محمود و عارف به هم نزدیک بودند. با محمد به لحاظ شخصیتی غالبا درگیر و قهر بودند. مادر می گوید هر زمان عارف ازخارج زنگ میزد و محمد تلفن را برمیداشت، عارف قطع میکرد و چند بار زنگ میزد تا یکی از ما تلفن را برداریم. در روزهای انقلاب، به گواهی مادر، عارف با محمد برادربزرگترم حرف نمیزد. - بعد از انقلاب نیز عارف مدت کوتاهی با شورای گودنشینان همکاری کرد ولی به علت درگیری با محمد سر جریانی که در آن بخش از خاطراتم شرح داده ام، از آنجا بیرون آمد و دیگر با او حرف نزد.-  زمان انقلاب، محمد در رابطه با ترجمه برای خبرنگاران انگلیسی زبان به او نیاز داشت و برای همین عارف گاهی به خاطر رساندن صدای انقلاب از طریق محمد به آنها کمک میکرد. ولی عارف همیشه حضور در خیابانها را در آن شرایط ترجیح میداد و به همراه ما در تظاهراتها و درگیری ها شرکت فعال داشت. محمد گاهی از من نیز برای همراهی خبرنگاران خارجی به تظاهرات ها و بهشت زهرا کمک میگرفت و آنها را همراه من می فرستاد تا عکس و فیلم تهیه کنند.

برویم سر تسخیر پادگان تشکیلات شاهپور در تهران – از شب گذشته در محل غوغایی بود. از درگیری دوشان تپه تازه بازگشته بودم. همه در خیابانها بودند تا حکومت نظامی و توطئه های آنرا بشکنند. شایعه بود که نظامی ها در صددند با حکومت نظامی همه را در خانه ها نگه دارند و آنگاه  به دستگیری های گسترده دست بزنند. برای همین از شب بیست بهمن که درگیری در پادگان دوشان تپه نیروی هوایی آغاز شد، همه بصورت خودجوش در خیابانها ماندیم و عملا حکومت نظامی را شکستیم. خمینی در واقع بعد از ماندن مردم در خیابانها و برای عقب نماندن از مردم  بود  که اطلاعیه داد و از مردم خواست خیابانها را ترک نکنند. ولی بعدها در اسناد انقلاب اسلامی ماندن مردم در خیابانها را به دروغ به اطلاعیه خمینی ربط داده اند. خمینی در واقع با استناد به همین اطلاعیه هرگز فرمان جهاد نداد و طبق قراردادهای پشت صحنه در نوفل لوشاتو اساسا مایل نبود کار به مبارزه مسلحانه بکشد که میدانست آخوندها در آن هیچ کاره خواهند بود. در اطلاعیه خمینی آمده بود : " من با آنکه هنوز دستور جهاد مقدس نداده ‏ام، و نیز مایلم تا مسالمت حفظ و قضایا موافق آراى ملت و موازین قانون عمل شود..... اعلامیه امروز حکومت نظامى، خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند."

خمینی تا به انتها بقول خودش دستور جهاد یعنی همان مبارزه مسلحانه را نداد. و این مردم بودند که بدون اینکه به پیام او اساسا ذره ای ارزش قائل باشند. به پادگانها و مراکز رژیم شاه حمله کرده و انقلاب را به ثمر رساندند. بعد از آن بود که خمینی با آخوندهایی که در مدرسه رفاه دور هم آمده بودند بر موج آن نشست و آنرا به غارت برد.

عاطفه اقبال - 11 فوریه 2018

ادامه دارد

-          تمام مواردی که به آنها نوکی در این نوشته زده ام را بصورت مفصل در خاطراتم شرح داده ام.
-          از خاطرات سازی بیزارم. به نظر من هر کس همانگونه که بوده است باید خاطرات خود را بیان کند و برای خودش گذشته نسازد. گذشته تمام شده است و شاهدانی دارد. از جمله حوادث روزهای انقلاب هنوز شاهدان زنده ای دارد که حضور دارند و می دانند که در لحظه لحظه ی آن روزها چه گذشت. برای همین برای خود خاطرات روزهای انقلاب دروغین ساختن ناشی از کمبودهای درونی است.
-          در دومین قسمت؛ بصورت کامل چگونگی تسخیر پادگان تشکیلات شاهپور را با کسانی که در آن بصورت واقعی شرکت داشته اند و آنچه که در آن روز گذشت را نوشته ام. باشد که تاریخ ایران با واقعیات و ثبت دقیق خاطرات نگاشته شود. 

۲۲ نظر:

  1. خانم اقبال سلام من هم همان اطراف بودم و در گرفتن پادگان با دوستان شرکت داشتم. مشتاق خواندن قسمت دوم هستم. سلام بر شما

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. با سلام ممنون حتما قسمت دوم را بزودی خواهم گذاشت. خبرهای زندان و دستگیری ها و اعتصاب غذاها اجازه انتشار ادامه خاطرات را گاهی نمیدهد. ولی حتما همین چند روز می گذارم.

      حذف
    2. ضمنا خوشحال میشوم اگر آنچه را که شما شاهدش بوده اید را برایم بنویسید. اینها اسناد تاریخی است.

      حذف
  2. روابط بین افراد خانواده را بسیار خوب توضیح داده اید. فکر میکنم که مهم است قبل از هر گونه خاطره نوشتن روابط انسانی بین افراد نیز نوشته شود. شیوه نوشتن شما را دوست دارم. اسد م

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دوست عزیز برای من هم مهم است که قبل از اسم بردن از افراد، رابطه آنها را تعریف و توصیف کنم. به خاطر همین هم در خاطراتم مفصلا اینکار را کرده ام. با تشکر از شما

      حذف
  3. خانم اقبال گرامی من نوشته های شما را دنبال میکنم. به لحاظ دقیق بودن و حساسیتتان در تاریخ نگاری. به شما درود می فرستم. و با شما موافقم که انقلاب را خمینی به غارت برد. وگرنه آن روزها چه صمیمیتی در میان مردم حاکم بود. همچنین می خواهم بگویم که خاطرات برادرتان را نیز دنبال میکنم و با توجه به اینکه ایشان را می شناسم گاه در خاطرات ایشان کمی اغراق و ناخالصی می بینم. گرچه او را نیز به عنوان یک مبارز که در آنزمان خیلی زحمت کشید قبول دارم. ولی عقیده دارم که خاطرات باید دقیق و بدون اغراق باشد. منتظر قسمت دوم هستم.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. با تشکر از لطف کلام شما پرویز گرامی، من سعی می کنم بواقع در وقایع نگاری حساس باشم. برای همین برای نوشته هایم همیشه تحقیق میکنم. با شما موافقم که خاطره باید بدون اغرق باشد و آلوده به دروغ نباشد. من سعی میکنم با سند بنویسم. در مورد روزهای انقلاب بواقع که آنروزها صمیمیت بین مردم بی نظیر بود.امیدوارم که دوباره شاهد آن باشیم. قسمت دوم را بزودی می گذارم.

      حذف
  4. کاش برادرتان محمد آقا مستقل و آزاد مانده بود. آنوقت مطمئن هستم موضع گیری ها و نوشته های امروزش هم زمین تا آسمان فرق میکرد. او انسان خوبی بود ولی در یک سازمان بسته طی سالهای طولانی عوض شد. همه خانواده شما عاطفه خانم انسانهای مبارزی هستند.

    پاسخحذف
  5. من همیشه دنبال رویدادهای آنروزها بصورت مستقل می گشتم. چون هر چه ثبت شده است همانطور که خودتان هم نوشته اید از جانب نظام است که در قالب اسناد انقلاب اسنامی ثبت شده و همه خاطرات شبیه هم است. برای همین بسیار علاقه مند هستم که خاطرات شما را از آن روزها بخوانم و تفاوت ها را ببینم. خدا پشت و پناهتان نصرت

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. نصرت عزیز بله در اسناد انقلاب اسلام تمامی روایات تحریف شده است. سعی خواهم کرد بتدریج خاطراتم را از آن روزها منتشر کنم. اگر اخباری که از زندانها میرسد امان دهد. با تشکر از شما

      حذف
  6. درود بر شما خانم اقبال. بسیار دقیق نوشته اید. تشکر از وقتی که گذاشتین

    پاسخحذف
  7. با سلام
    خاطرات خانم اقبالى رو خوندم و معتجبم چون بيشتر دعواى خانوادگى هست تا شرح داستان انقلاب اسلامى
    من با داداشم خوب بود، اون يكى قهر بود، مادرجون هم خودش گفت، تلفن زد به لندن باهاش صحبت نكرد.
    از خانم اقبالى كه بگذريم تعجب از اين كامنار نويس هاست كه اينهمه تعريف و تمجيد كشكي از چى درن ميكنن؟ ما كه هيچ چيزى از انقلاب و تظاهرات نديديدم
    زن عموم طرفدار كى بود؟
    بعد هم شرح نمى دين اون حاج آقا و اون آدمهايى كه اسم بردين يه هو از كجا سبز شدن من كه فقط آقاى ابراهيم يزدى رو شناختم
    ممد سربازى رفته سلاح بلد بوده، اون يكى داداشى بيكار بوده مىرفته فلانجا...
    اين شد خاطره آخه عزيزان؟
    يه كم جدى باشين

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون از شما که نظرتان را ثبت کردید . کاش نامتان را هم می نوشتید. قسمت دوم را هم خواهم گذاشت شاید آنچه شما به دنبالش می گردید را در آن پیدا کنید. سلامت باشید

      حذف
  8. با سلام و درود، خانم اقبال عزیز نوشته شما را خواندم. چقدر زیبا می نویسید. نوشته هایتان روح دارد و ما را به محل واقعه و آنچه در آن گذشته است می برد. نوشته بی روح نیست. تک تک نفرات شرکت کننده و رابطه هایشان معرفی میشوند. من شما را دنبال میکنم. لطفا هر چه زودتر بقیه خاطرات را نیز بگذارید.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. صدیقه گرامی متشکرم از مهر کلام شما. من سعی میکنم آنچه را که شاهد بوده ام را روی کاغذ بیاورم. و روابط را تعریف کنم تا نوشته ام بی روح نباشد. حتما بقیه را هم خواهم گذاشت.

      حذف
  9. بانوی گرامی خیلی خوب است که جنابعالی خاطرات خود را بیان میکنید. البته بسیار کوتاه و مختصر بود. مایل بودم تمام خاطرات شما را در آنروزها بخوانم. چون منبع مستقلی وجود ندارد. زنده باشید

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ممنون از شما آقای صدیقی عزیز، حتما سعی خواهم کرد مفصل تر بنویسم. با مهر

      حذف
  10. اسناد انقلاب اسلامی بر اساس مدارک و خاطرات افراد قابل اعتماد تهیه شد و خیلی هم دقیق است. سمپاشی نفرمائید خانم گرامی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. ناشناس گرامی، این خاطرات غالبا ساختگی است. من آنها را خوانده ام. در واقع خاطرات ما را هم به یغما برده اند. و باید دوباره آنرا بازسازی کرد. موفق باشید

      حذف
  11. ممنون از شما عیسی گرامی. بله تمام نوشته ها تا جایی که من دنبال کرده ام روایات حکومتی است که به نفع خودشان مصادره شده است.

    پاسخحذف