زمستان رفت و بهار آمد. طبیعت هر سال بصورت قانونمند می چرخد تا فصلهای گوناگون در پی هم از راه برسند. زمستان بخواهد یا نخواهد باید برود تا شکوفه ها جوانه زنند. در جامعه اما برخلاف آنچه ما طی سالهای طولانی بر اساس سنتی بظاهر انقلابی تکرار می کردیم این چرخش قانونمند نیست. تغییر فصلها در جامعه، همت و اراده انسانها را می طلبد. زمستان دیکتاتوری و بی عدالتی و دگماتیسم می تواند برای دهه های طولانی در یک جامعه جا خوش کند و مردم را از ترس سرما و انجماد به کنج خانه ها براند. در این میان شکستن این انجماد و پس زدن ابرهای سیاه فقط به همت انسانهایی میسر خواهد شد که زمستان را با تمام سختی ها و سرمای جان سوزش به چالش بکشند و بهار را به دشت و دیارشان دعوت کنند . بهار اجتماعی هرگز به شکل بهار طبیعت قانونمند نیست. آنچه در کتب بظاهر انقلابی در طول زمان خواسته اند به ما بقبولانند جز به سکون کشیدن جامعه هیچ نتیجه ای نداشته است. قانونمند بودن سرنگونی دیکتاتورها دقیقا مثل فلسفه انتظار که روزی کسی خواهد آمد برای نجات مردم، همه را به سکون و سکوت و کاری نکردن دعوت می کند. نه! بهار جامعه بصورت قانونمند هرگز نخواهد آمد. هیچ کس هم در راه نیست که این بهار را برای ما بیاورد. سرسبزی و شادی و خنده و عشق را تک تک ما می توانیم به خانه هایمان و در هر کوچه و شهر دعوت کنیم. ولی این دعوت بهایی می طلبد که باید حاضر به پرداخت آن باشیم. وگرنه هر سال بهار طبیعت خواهد آمد و در قلبهای ما جز زمستان خانه نخواهد کرد. باز عزیزانمان را بر سر دار خواهیم دید. باز خاوران ها سرشار از پیکر بی گناهان خواهند شد. باز فرزندانمان را از سر سفره خانه دستبند زده و در سیاه چالها زیر شکنجه خواهند کشت و بعد قاتلان در پی دادخواهی مادران و پدران به آنها وقیحانه لبخند خواهند زد و یا پدر و مادر را هم به شلاق محکوم خواهند کرد. باز کودکانمان در خیابانها در کارتون مقوایی خواهند خوابید. باز هزاران انسان هر شب بدون سرپناه سر گرسنه بر خاک خواهند گذاشت. باز تبعیدیان و مهاجران در حسرت دیدن کوچه و دیارشان در غربت، چشم از جهان فرو خواهند بست. باز... باز ...آری! آمدن بهار بسته به اراده انسانها دارد. انسانهایی که بهار را بطلبند. آمدن بهار اجتماعی شعار نیست که هر سال بر سر سفره هفت سین آنرا بصورت ورد تکرار کنیم و س سرنگونی را به هفت سین هایمان اضافه کنیم! آنها که سرسبزی و عدالت و آزادی را به همراه چهچه پرندگان در سرزمین شان می خواهند باید قد برافرازند و آنرا با صدای بلند فریاد کنند. ما انسانها همچون پروانه ای هستیم در پیله هایی که بدورمان از بدو تولد تنیده اند. باید در پرتو آگاهی و اراده این پیله ها را بشکافیم و از درون آن بیرون بیاییم تا بتوانیم پر پروازمان را در آسمان آزادی بگشائیم. اگرنه در درون پیله هایی که آنرا زندگی نامیده ایم از درون خواهیم مرد، بدون اینکه زندگی واقعی را تجربه کرده باشیم. از این پیله خاموشی و سکوت و بی عملی که بیرون بیاییم. آنوقت پرواز پروانه های رنگارنگ را در فضای بهاری سرزمین مان خواهیم دید. این چنین است که بهار مردم نیز در هر کوی و برزن فرا خواهد رسید. تا آن بهار نه عیدی در کار است و نه سالهای کهنه و خونین نو می شوند. به امید اینکه بهار مردم ما نیز با اراده آنها به ایران زمین گام بگذارد تا مقدمش را گرامی بداریم. تا بعد از سی و هفت سال، سال نو شود. و آن عید واقعی را در هر کوی و برزن جشن بگیریم. آن روز عید واقعی خواهد بود. آنروز که آزادی و عدالت دو بالش را بر فراز سرزمین ما بگشاید. امروز اما نه عید و نه روز نو بلکه بهار طبیعت است. تا آن بهار آزادی بخش ، بهار طبیعت بر شما مبارک باد.
مولانا زیبا سروده است :
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
مولانا زیبا سروده است :
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام، شمایید
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید!
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است،
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
عاطفه اقبال – 1 فروردین 95 - 21 مارس 2016
در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید!
عاطفه اقبال – 1 فروردین 95 - 21 مارس 2016
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر