۱۴۰۱ آذر ۳۰, چهارشنبه

بلندترین شب سال

امشب شب یلدا است، بلندترین شب سال. من در زندگیم شبهای یلدای زیادی داشته ام. شبهایی که فکر میکردم هرگز به پایان نمیرسند. چه در زندان چه در بیرون زندان. شبهایی که در آن کور سویی از روشنایی هم نبود. بیخود میگویند که بلندترین شب سال فقط یک شب در سال است. سالها است که شب یلدای ما سحر نشده. سالهاست که از این شب طولانی سیاه یخبندان عبور نکرده ایم. سالهاست که با این سیاهی که بر میهنمان سایه افکنده میجنگیم. امروز انقلاب امید را در دلها زنده کرده. امید گذر از این شب طولانی را. امید سر زدن خورشید در این وطن ویران. انقلابی که شاید به اینهمه درد پایان دهد. شاید که سحر آزادی در خون و رنج ما عاقبت بشکفد. شاید که ما کوچه های کودکی مان را یکبار دیگر ببینیم. شاید که اینهمه کشتار، فقر، بدبختی و ویرانی و فلاکت پایان گیرد. امروز به این پایان بیش از هر زمان دیگری یقین دارم. میدانم که دست در دست هم از این شب یخ زده عبور خواهیم کرد.
عاطفه اقبال - 30 آذر 1401

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر