۱۴۰۲ دی ۲۳, شنبه

بازار روز

گه گاه برای خرید مواد غذایی به بازار روز می روم. معمولا به آدمهای جالبی در مارشه یا همان بازار روز برخورد می کنم و این برخوردها را دوست دارم. فروشنده های بازار روز آدمهای زحمتکشی هستند. در سرما و گرما و زیر باران و برف کار میکنند. کارشان سخت است. هر بار بساط را پیاده کردن و دوباره ظهر همه را بار زدن راحت نیست.
قبل از سال نو میلادی هم رفتم، چرخی بزنم. در اولین خریدم، بقیه پول را پس نگرفتم. فروشنده به گرمی خندید و یک روز بخیر جانانه گفت. این ژست های کوچک مهربانی که خنده به لب فروشنده می آورد، را دوست دارم.
از فروشنده دیگری مقداری سبزیجات گرفتم، حدود پنج یورو و خورده ای شد، پول خوردها را کف دست طرف گذاشتم. گفتم: خودت هم حساب کن که درست باشد. بدون اینکه نگاه کند، پولها را ریخت به صندوقش و با خنده ای بلند گفت: اگه درست هم نبود یکسر برو همین کلیسایی که صدای ناقوسش میاد. کلی از دستش خندیدم. چند قدم بالاتر فروشنده ای هوار میزد: دو کیلو نارنگی 5 یورو. صدایش تا آنطرف بازار می آمد و به هیچوجه نمیشد آنرا نشنیده گرفت. خریدهایم که تمام شد به طرفش رفتم و با خنده گفتم: دو کیلو بده انقدر از ابتدا داد زدی که نمیشه شما را نادیده گرفت. با قهقهه گفت: من که هنوز داد نمی زنم. ولی جهت اطلاع این نارنگی ها بدون سمه و کاملا ارگانیکه. گفتم از مزرعه خودت آوردی؟ گفت نه، ولی از کسی که میگیرم بهش مطمئن هستم. حتما راضی خواهی بود. گفتم: پس دوباره باز خواهم گشت.
در سراسر جهان این بازارها وجود دارند. اما فروشگاه های بزرگ زنجیره ای چنان همه جا ریشه دوانده اند که مردم مثل قبل به این بازارها نمی روند. از آنطرف، جدیدا بعضی از فروشندگان محصولات مزرعه خودشان را نمی فروشند بلکه از فروشگاه ها میخرند و در مارشه به فروش میرسانند. برای همین از کیفیت بازارهای روز کاسته شده.
نوشتن این روزمره ها را دوست دارم. معمولا اینها را در دفتر خاطرات روزانه ام می نویسم و گاه با شما یکی از آنها را به اشتراک میگذارم. این روزانه ها سرشار از زندگی است. دوست داشتم سیاست و جنگی در کار نبود تا همیشه از این روزانه ها و آنچه در کوچه و خیابان می گذرد، بنویسم. آنجا که زندگی در هر شرایطی جریان دارد.
عاطفه اقبال – 13 ژانویه 2024

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر