۱۴۰۰ شهریور ۷, یکشنبه

سفر پرماجرا و کبوترها

امروز صبح بعد از یک سفر بسیار پرماجرا به جنوب فرانسه در ایستگاه منتظر ترن بودم تا به پاریس بازگردم. چون صبحانه نخورده بودم سر راه نانی گرفتم. در ایستگاه هنوز سر نان از کیفم بیرون نیومده بود یک کبوتر نشست جلوی پایم و با چشمان مظلوم منتظر سهمش شد.😏 دیدم نه، این نگاه نمی گذارد یک لقمه نان خشک از گلوی من پایین برود. 😊از خمیرش چند تکه انداختم جلوی کبوتر. یکدفعه یک کبوتر دیگر هم تا دید صبحانه آماده شده، کنار پایم پایین نشست. برای او هم ریختم. یک تکه خودم می خوردم دو تکه برای آنها می ریختم. این وسط این دو تا با هم دعواشون شد و کبوتر اولی دنبال دومی کرد که حق نداری تو زمین من باشی و دومی رو بیرون کرد. اون یکی هم سرخورده یه گوشه ایستاده و نگاه می کرد. ناچار شدم از راه دور برای اونم پرتاب کنم تا گرسنه نمونه. کم کم دیدم یکی یکی کبوترا که فکر کردند اینجا رستوران باز شده دارند از راه می رسند. یک مسئله ای هم جالب است، اینکه کبوترا غذا را نمی جَوَند. من کلی براشون نون میریختم تا خودم بتونم یک تکه بخوردم. اما اونا سریع تموم میکردند و دوباره با نگاه مظلوم به من زل می زدند. در حالیکه من باید یک لقمه رو کلی می جویدم. یعنی واقعا در حق من ظلم میشد.😄 خلاصه نون من تموم شد، نه اونا سیر شدند، نه خودم.😌 دقیقا با همین صحنه زمان رفتنم از پاریس مواجه شده بودم. یکسری کبوترای پاریسی از من سهم خواهی در غذایم میکردند. اصلا فکر میکنم همین پاریسی ها به شهرستانی ها خبر داده بودند. این کبوترا همیشه تو بیرون منو انگشت نمای مردم می کنند. کلی مردم منتظر ترن به من و کبوتر هایی که زیر پای من می پلیکیدند، می خندیدند.😀
- در این عکس دومی سرشو انداخته پایین و بعد از دعوا داره از صحنه خارج میشه.
عاطفه اقبال - 29 اوت 2021

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر