یک ساعتی است که از خواب پریده ام با سردردی که بیرحمانه به شقیقه هایم می کوبد. برف زمین را یکپارچه سفید کرده است. از آسمان دانه های برف رقص کنان بر روی زمین می نشینند. سرم در حال انفجار است. سحر هنوز بسیار دور است! فردا خورشید طلوع نخواهد کرد.
عاطفه اقبال - 7 دسامبر 2012 ساعت 5 و 55 صبح
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر