فردا صبح سالگرد پرواز پدر است. چهار سال پیش در این ساعت بر بالین پدر بودم که با اطمینان بسوی مرگ گام بر میداشت. اما گویا وعده ای با سپیده سحر داشت که با تمام درد طاقت فرسایش بر شب پیروز شد و درست ساعت 6 و 44 دقیقه صبح که ساعت زدن اولین رگه سپیده صبح در آسمان بود، چشم از جهان فرو بست. سحر بود و سر پدر هنوز در آغوشم بود و من می گریستم. امشب همه چیز در برابر جشمانم جانی تازه گرفته است. ساعت 6 و 44 دقیقه صبح را منتظرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر