۱۳۸۸ خرداد ۲۴, یکشنبه

برای ثبت در دل تاریخ

این نامه را در ژوئن سال ۲۰۰۹ برابر با خرداد ۸۸ زمانی که با مجاهدین رابطه ای متقابلا نزدیک و صمیمانه ای داشتیم، نوشتم و به محسن رضایی، بعنوان یکی از مسئولین مجاهدین و دبیر شورا دادم که بدست مریم رجوی برساند. هنوز هیچ کشتاری در رابطه با ساکنان اشرف صورت نگرفته بود ولی از نظر من و مطمئنا بسیاری دیگر قابل پیش بینی بود. البته هرگز هیچ پاسخی به این نامه داده نشد ولی در عوض توطئه ای تدارک دیده شد تا بقول آنها ضربه کاری را با قطع رابطه همه افراد خانواده ام به من بزنند! گفته بودند کاری میکنیم تا تک تک افراد خانواده ات در برابر تو موضع گیری کنند!! اما همانطور که همان زمان به آنها گوشزد کرده بودم، گذر زمان مشخص کرد، نه تنها حتی یک نفر از اعضای خانواده را که بیرون از تشکیلات مجاهدین بودند و آگاهی های اجتماعی شان را نه در نشست های درونی و کمپ های حصار بسته بل در گذر از شرایطی بس بغرنج و سخت در جامعه بدست آورده بودند، نتوانستند بفریبند بلکه با گام گذاشتن در مسیر "گیلانی ها و ملاحسنی ها" مشروعیت شان را بصورت کامل نزد بسیاری دیگر از خانواده های ایرانی نیز از دست دادند. آنها که بجای یک پاسخ منطقی و دوستانه مرا تهدید به بدنامی و دربدری کرده بودند!! بدنامی نصیب خودشان شد. به آنها پاسخ داده بودم: "بفرمائید خواهش میکنم بفرمائید و نتیجه را ببینید" امروز نتیجه عدم برخورد اصولی در برابر تمامی نقدهایی که از جوانب مختلف به آنها شده است را جلوی چشمان خود دارند. آنروز شاید برایم قابل درک نبود ولی امروز میدانم که عدم پاسخ مجاهدین به این نامه از نخواستن نبود از نتوانستن بود. یعنی هیچ توجیه مشخصی برای استراتژی که منجر به تله افتادن نیروهایشان در عراق شده بود، نداشتند. چه پاسخی میتوانستند به این نامه بدهند؟ برای همین به جای نقد استراتژی سازمان، در راه رژیم جمهوری اسلامی پا گذاشتند و با سر بریدن و تهمت و فحاشی به نزدیک ترین یارانشان نشان دادند که اگر در قدرت باشند شناگران ماهری هستند! یکی از اهدفشان آن زمان این بود که با سربریدن یکنفر، دیگران را از اعتراض به استراتژی خون مجاهدین بترسانند تا دیگر هیچ کس جرات ابراز نظر و اعتراض پیدا نکند! اما فکر نمی کردند که ابعاد اعتراض فراتر از آنچه تصور میکردند برود! آنها سیاست ماکیاول را برگزیدند و هر وسیله ای را در رسیدن به قدرت سیاسی مشروع دانستند. همان سیاستی که مسعود رجوی در سخنرانی هایش خمینی را به آن متهم کرده بود!
سیاست امروز مجاهدین از موضع قدرت نیست از موضع کسی است که برای نترسیدن در تاریکی آواز میخواند! اگر به این اشراف داشته باشیم دیگر ناراحت نمیشویم برایشان متاسف میشویم.
عاطفه اقبال - 30 می 2014
--------------------------------------------------------------------
آقای محسن رضایی با سلام
آخرین اطلاعیه شورا- فراخوان بين المللي براي برگرداندن پليس از اشرف و لغو محاصره ضد انساني به تاریخ 9 ژوئن 2009 - را در رابطه با اشرف خواندم و از جمله ی آخر آن شوکه شدم : " از اين رو دولت عراق راهي جز مرگ يا زانو زدن در برابر فاشيسم مذهبي باقي نگذاشته است و مجاهدين همچنان كه در قتل عام 1988 نشان دادند هرگز در برابر ديكتاتوري سياه ديني حاكم برايران زانو نخواهند زد."
این نامه را برای شما به عنوان سکرتر شورا و یکی از مسئولان سازمان مجاهدین می نویسم و مثل همیشه ترجیح میدهم مشکل را بسیار تیز و تند بدون هیچ تعارف سیاسی قبل از هر چیز از موضع منافع مقاومت بنویسم. این نامه یک نامه ی اعتراضی است نسبت به این موضع گیری در رابطه با بچه های اشرف که در میانشان اعضای خانواده ی من نیز حضور دارند....ولی اینها تنها اعضای خانواده ی من نیستند که مرا نگران کرده اند بلکه اعضای خانواده ی بزرگترم یعنی خانواده ی مقاومت ایران که در میانشان بسیاری از دوستان و زندانیان سابق این رژیم یعنی همانها که ارزش ها و سرمایه های مردممان هستند و به امانت به سازمان مجاهدین سپرده شده اند حضور دارند. یادتان هست که یکروز مسعود گفت : " شما را از سر راه بدست نیاورده ایم که براحتی از دست بدهیم." برای من اصلا قابل فهم نیست که چنین موضع گیری در شرایط فعلی اتخاذ شود. این موضع گیری با گفته ی مسعود مبنی بر اینکه " وای بروزی که یک مو از سر بچه های اشرف کم شود " تفاوت کیفی دارد.
مشکل من حضور بچه ها در عراق و سدسازی در برابر هجوم بنیادگرایی رژیم نیست و همانطور که میدانید از آن بارها در نوشته هایم بدرستی دفاع کرده ام. و میدانم که این حضور بهایی دارد که باید پرداخت ولی بهای آنرا هرگز و هرگز جان بچه های خودمان نمی دانم. شرایط فعلی جهان همانطور که خود بهتر از من می دانید بسیار تغییر کرده است و اینگونه تاکتیک ها تاثیری نخواهد گذاشت. صحبت از جان عزیزترین هایمان در اشرف است و این موضع گیری برایم قابل هضم نیست. حضور در عراق برای من به قیمت جان بچه ها قابل قبول نیست. همانطور که برای بسیاری از خانواده ها و هواداران خود سازمان..... اینرا با یک نظر سنجی کوچک در اطراف خود – کاری که من انجام دادم – میتوانید بفهمید. کوچکترین ضربه به این بچه ها تعادل قوا را به ضد شما برخواهد گرداند.
سئوال من این است:
مگر زمانی که فرانسه در سال 64 از سازمان خواست که کشور را ترک کنند اینکار را نکردند. در آنزمان نیز مگر حضور در فرانسه به گفته ی آنموقع سازمان از اهمیت حیاتی به لحاظ سیاسی برخوردار نبود؟
مگر وقتی که متوجه شدید که توطئه ی تحویل مسعود در تدارک است بلافاصله به عراق نقل مکان نکردید؟ مگر بعد از سال 60 و ضربه ی 19 بهمن و 12 اردیبهشت از ایران خودمان به خارج کشور مهاجرت نکردید؟ چطور است که کشور خودمان که مبارزه ی اصلی در آن رقم زده می شد و خطر ترویج بنیادگرایی رژیم در آن بیشتر از عراق امروزی بود را در آنزمان ترک کرده و مبارزه را در بستری گسترده تر در خارج کشور رقم زدید ولی اینک در عراق به نحوی دیگر موضع گیری می کنید؟ مگر به جز این بود که خط خروج از کشور برای حفظ نیروهای باقیمانده ی سازمان بعد از پرداختن آن بهای سنگین در 19 بهمن و 12 اردیبهشت و اعدامهای سال 60 به اعضا و هواداران سازمان داده شد؟
چطور است که در عراق به این سهولت صحبت از مرگ برای بچه های اشرف می شود؟ حرف من این است حتی اگر این جمله یک بلوف زدن تاکتیکی باشد فکر نمی کنید که اگر فردا وضع خراب شد و خواستید عراق را ترک کنید به ضد خودتان تبدیل خواهد شد؟
من حرف آخرم این است: ماندن در عراق مشکل من نیست ولی نه به قیمت جان بچه ها! و معتقدم که در صورت ترک عراق نیز مبارزه در مداری باز هم بالاتر و کیفی تر ادامه خواهد داشت و بقول مسعود نطفه ی ما در عراق بسته نشده که در عراق از بین برویم. ولی مطمئن هستم که در صورتی که ضربه ای به جان این بچه ها وارد شود در قدم اول این مقاومت و مبارزه ی علیه رژیم است که ضربه ی کاری و جدی خواهد خورد و از طرف خود هواداران و اطرافیان مقاومت مورد سئوال قرار خواهد گرفت . امیدوارم که توانسته باشم آنچه را که مرا نگران کرده انتقال دهم. همین
تاکید دارم که این نامه به خانم مریم رجوی اطلاع داده شود.

با احترام عاطفه اقبال 14 ژوئن 2009

- تعدادی از دوستان سابق و اعضای شورا در جریان این نامه هستند.

- انتشار علنی در فیسبوک 30 می 2014



کامنت ها:

Hanif Hidarnejad
خانم اقبال عزیز
دلسوزی و احساس مسئولیت شما در همان زمان ستودنی است. سوالات شما بسیار درست و منطقی بوده و هست. اگر رهبری سازمان مجاهدین به واقع برای جان اعضاء و نیروهایش ارزش قائل بود باید که با انتقاد از خود و نقد استراتژی اش به خروج از عراق فرمان می داد. متاسفانه نکردند و تا حالا و فقط از زمان تحویل حفاظت اشرف به عراقی ها، بیش از136 نفر با خون خود بهای آن را پرداخته اند. پر واضح است که بجای پاسخ منطقی، راهی جز حملات بیمارگونه با رکیک ترین کلمات برایشان باقی نمانده است. شرم آور آنکه بجای قبول مسئولیت خویش، با رودرو قرار دادن افراد خانواده تان تلاش دارند تا موضوع را منحرف کرده و از پاسخگوئی فرار کنند.
از آگاهی رسانیتان و انتشار نامه ای که بار مسئولیت رهبری مجاهدین در قبال حفظ جان ساکنین اشرف آنزمان و لیبرتی امروز را بیش از پیش روشن تر می کند سپاسگزارم.
به عنوان یکی از اعضاء کمپین خواهان آنم تا رهبری مجاهدین به بازی شرم آور روردور قرار دادن افراد خانواده ها برای در بردن خود از پاسخگوئی پایان دهند و از دیگر اعضاء کمپین هم می خواهم به هر زبان و هر طریق شما را تنها نگذاشته و بر این خواسته تاکید کنند.
حنیف حیدرنژاد

Atefeh Eghbal
حنیف عزیز، از شما متشکرم. همانطور که گفتید، متاسفانه "بجای پاسخ منطقی، راهی جز حملات بیمارگونه با رکیک ترین کلمات برایشان باقی نمانده است. شرم آور آنکه بجای قبول مسئولیت خویش، با رودرو قرار دادن افراد خانواده تان تلاش دارند تا موضوع را منحرف کرده و از پاسخگوئی فرار کنند." اما با این حملات از پاسخگوئی در برابر مردم نمیتوان فرار کرد. دیر یا زود همه باید پاسخگو باشند.

Arash Faryadazadi
برای ثبت در تاریخ را خواندم
ان زمان شاید هنوز اینقدر نزدیک به سازمان بودید که بعضی مسایل برایتان متصور نبود
بعضی نکات را شما شنیده اید و یاد اوری کرده اید
مثلا نطفه ما در عراق بسته نشده که در عراق از بین برویم
خواستم در مورد تاریخچه این جمله کمی برایتان بگویم
بعد از ورود امریکایی ها به عراق که هنوز در امریکایی ها حضور زمینی در قسمت عربی عراق را نداشتند و فقط در کردستان بودند.
مجاهدین که بنا بگفته مسعود رجوی که گفته بود ما هدف نیستیم ولی بعد هدف هم قرار گرفتیم
به شدت دنبال رابطه زدن با امریکایی ها بودند
در این تاریخ که میگویم مشخصا کسی که یادم هست عباس داوری
برادر رحمان سر این قضیه بود با تعدادی مترجم
امریکایی ها رادر قسمت مرزی کردی عربی عراق پیدا کردند
انها نیروهای متخصص امریکایی ها بودند
پیش قراولها
کسانی ه دست به سلاح هم نمی بردند
از پایین گرا می دادند
هواپیماها از بالا میزدند
در این تاریخ تمام مهمات و خیلی از زرهی ه و ماشینها مورد هدف قرار گرفته بود.
بنده و خیلی ها فقط یک کلاشینکف داشتیم با چهار خشاب فشنگ که بعضی ها هم حتی سلاح بدون فشنگ فقط داشتند
اینها مذاکرات اولیه را با امریکایی ها کردند
و امریکایی ها را به قرار گاه اشرف بردند
انجا با حضور فرماندهی باقی مانده در اشرف که سرش مژگان پارسایی بود نشست گذاشتند.نشستش خیی جالب بود
مذاکره بود اسمش ولی فضای مذاکره جالب بود
در طی این دوروز مذاکره هواپیماهای ب پنجاه و دو
B52
امریکایی در بالای سر قرار گاه اشرف بودند
تانکها از بیرون نقاط حساس اشرف شامل برجهای نگهبانی را هدف گرفته بودند
به هر حال اینکه این مذاکرات که پایه اش را رحمان و بقیه گذاشته بودند را به اسم مژگان پارسایی تمام کردند در مناسبات
البته هم مسعول اول سازمان بود و باید اینطور می بود
از این مذاکرات که شانزده ماده بود. اعضای سازمان هیچ اطلاعی نداشتند تنها دو بند ان را گفتند که بهتر بود نمی گفتند چون امریکایی ها میگفتند.یک خلع سلاح یا به قول ما در ان موقع گرد اوری سلاح .دو تمرکز نیرو . البته من در انموقع در قراگاه علوی بودم که در نشست این گفته شد و همانجا سوال کردم که مابقی چی گفتند مابقی زیاد مهم نیست مهمهایش همین ها هستند. شرایط مذاکره.در این زمان مذاکره قرارگاه جلولا تقریبا با خاک یکسان شده بود و کردهای عزیز هم سر تعدادی را که در مجموع پنح نفر بودند بریدند .کسانی بودند که مشکلات جسمی داشتند و احتمالا در ان لحظه در امداد جلولا بودند. از مدتی قبل که قرارگاه های جنوب بسته شده بود و ما در قرارگاه علوی و بخشی هم در داخل فیلق یا مرکز لشکر فراری عراق ساکن بودیم و مابقی هم در اشرف.در ان شب و روزهای مذاکره داستان از این قرار بود که از شب تو صبح هلیکوپتر های امریکایی روی قرارگاه علوی که میزان زیادی زرهی هم داخلش بود میچرخیدند که کسی جم نخورد.هوا که روشن شد هواپیمای ب پنحاه و دو B52 امریکایی ها را دیدم که روی قرارگاه اشرف چرخ میزنند هرازگاهی هم هواپیماهای جنگنده کوچیکتر و دو یا سه هواپیمای شناسایی که مستمر دود سفید از پشت خارج میشد قابل روییت بودند.به گفته نفراتی که ان لحظه در اشرف بودند گفتند که تانک های امریکایی جاهایی از قرار گاه اشرف را تحت هدف داشتند از جمله برجهای نگهبانی. 
به گفته خود مژگان پارسایی که من هم در نشست حضور داشتم حرف اولیه این بود که تسلیم شوید من سخن را کوتاه کنم در کل توافق اولیه انجام شده بود و به قول مسعود رجوی تا اینجا درست انجام شد که گفته بود بین سلاح و صاحب سلاح .........صاحب سلاح را انتخاب کردم و با خلع سلاح مواقت کردم.البته از حق هم نگذریم متن امضا شده متن دیکته شده توسط فرماندهی مجاهدین بود که امریکایی هم امضا کردند و موافقت کردند.در بکار بردن نوع جملات که در مقابل رژیم به نفع ما بود. ما هم از علوی و فیلق به قرارگاه اشرف منتقل شدیم .در این تاریخ پیام این بود که اشرف مرز سرخ است.اشرف حفظ شرف.و اینکه ما به قیمت کشته شدنمان هم اینحا می مانیم.افراد برای سرویس زرهی ها به قسمت زاغه های مهمات که محل تجمع زرهی ها بود میرفتند.من بدبخت و ساده هم که تفنگم را زوری داده بودم و پر از روغن کرده بودم تا زنگ نزند .فکر میکردم چند روز دیگر اینقدر حرفهای ما منطقی است که امریکا را مجبورمیکنیم به ما کمک کند به ایران حمله کنیم.حد اقل از سلاحهای ام شانزده خودشان به ما بدهند.به هر حال فضا فضای ماندن در عراق بود.بعد کمی عوض شد و گفته شد ما اعتراض خود را میکنیم حرف خود را میزنیم ولی اگر قرار شد برویم میرویم و این پیام از مسعود یا مریم امد که نطفه ما در عراق بسته نشده که در عراق بمانیم یا بمیریم.این برای من روشن بود که مذاکراتی در جریان است که ما اعضا از ان بی خبرهستیم و این مذاکرات رو به شکست است و این بازتابش در مناسبات به این شکل بیرون میزند.در این تاریخ ماشینهای هامر امریکایی سه تا سه تا در خیابانهای اشرف گشت میزدند و حتی اگر کسی کارد سنگری یا سرنیزه هم داشت از او میگرفتند.در همین تاریخ خودروهای زیادی را در نزدیک در خروجی قرارگاه اشرف جمع کردیم و شروع به فروختن انها کردیم.تعدادی ادم موتورهای زرهی را بازمیکردند تا بجای موتور اب به کشاورزان و پیمان کاران عراقی فروخته شود. کولرها را در اوردیم و فروختیم.
چند روزی درگیر این داستان بودیم که این پروژه بکن و بفروش به پایان رسید خودم شخصا رادیویی داشتم که ان را هم به سازمان برای فروش دادم که خودش داستان طولانی دارد و در این نوشته نمی گنجد.در این تاریخ به طوری محسوس گشت های امریکایی از داخل قرارگاه جمع اوری شدند و کولر های نو خریداری شد و ماشینهای نو خریداری شد البته به اندازه محدود.ودوباره شعار راهگشای اشرف مرز سرخ است سر داده شد.بطور مشخص معلوم بود که مذاکراتی در جریان بوده که ما اعضا بی خبریم.سوال مهم هر کسی این است که ما اعضاع یعنی به اندازه جانمان هم که در این راه گذاشتیم حق نداشتیم از مواد این تواقعنامه یا مذاکرات باخبر شویم؟مژگان پارسایی یا مسعود رجوی به پشتیبانی تک تک این افراد که با ازجان گذشتگی راه را هموار کرده بودند به عنوان نماینده گان این جمع بوند و طرف حساب قرار میگیرند ایا روا بود که خودما بی خبر باشیم؟به هر حال اینکه پروژه های طاقت فرسایی اغاز شد.در اشرف مسجدی ساخته شد .اقای ننه مرده را لباس اخوندی تنش کردند و همراه با عراقی ها یی که دعوت میکردیم کار سیاسی میکرد.نماز وحدت می خواندیم.بعد یک نهار مفصل هم به انها میدادیم که من نمی دانم خرجش چقدر میشد .فقط بگویم خودمان گرسنه بودیم و استانبولی بدون گوشت و عدس پلو میخوردیم ولی به عربها بهترین غدا ها را می دادیم از انها امضا میگرفتیم.بعد استادیومی بنام امجدیه به یاد استادیوم امجدیه ایران درست کردیم و در ان هم عربها را دعوت کرده بودیم و خود من امضای حمایت میگرفتم.حمایت از ماندن مجاهدین در عراق.خیلی ها امضا و اسم الکی می دادند.البته بد هم نبود رزیم نمی توانست ثابت کند این امضا مال کی هست واقعی است یا دروغ.اصلا اسامی قابل خواندن نبود.برای انها یک نهار و نوشابه مهم بود برای ما هم امضا مهم بود.ریس های عشیره ها که تا بحال میکروفن و جمعیت ده هزار نفره جلویشان ندیده بودند جوگیر میشدند بطور خاص شیخ شمری میگفت من با تمام عشیره ام وقتی لازم باشد اینجا می اییم و سپر انسانی درست میکنیم تا اتفاقی برای مجاهدین برادر نیافتد ولی در عمل هیچ کاری نکردند.حاصل این دعوت های چند ده هزار نفره برای سازمان به نظر من دوتا و نصفی بیشتر نبود.اول اینکه امضای حمایت بگیرد برای جنگ سیاسی با رزیم دوم اینکه در هنگام تعطیل شدن این میهمانی ها تعدادی از کسانی که میخواستند از سازمان خارج شوند ولی احتمال و خطر دستگیری داشتند را در بین این جمع ده هزار نفره از سازمان خارج کردند.
هدفم از نوشتن این داستان یاد اوری و تحلیل درست برای همه است .هدفم شلیک به محاهدین نیست که انها هم مثل من بخاطر وفای به عهد و بر سر پیمان بودن تا به حال جان خود را گذاشته اند.هدف این است که هواداران مجاهدین با اطلاعات درست و دقیق از انچه گذشته قضاوت کنند.دوستانی با اتهام زدن به خانم اقبال اورا به وزارت اطلاعات مربوط می دانند در صورتی که این نامه خیلی وقت قبل تر به شکل خصوصی به سازمان داده شده.ولی متاسفانه در سازمان نه به حرف ما که اعضایش بودیم گوش میکند نه به حرف هوادارش. خدا همه را به راه راست هدایت کند.

Atefeh Eghbal
آرش عزیز، مسلما شما در آنزمان در قلب ماجرا بودید و شاهد بسیاری از حوادث که ما فقط از دور می شنیدیم. از شما بسیار متشکرم که تجارب و دیده های خود را با ما به اشتراک گذاشتید. مطمئنا تک تک بچه هایی که آنزمان در آن شرایط سخت حضور داشتند روزی خاطراتشان را از روزها بیان خواهند کرد. باز هم متشکرم 

Ahmad Moghimi
انتشاری هر چند کمی‌ دیر اما به راستی‌ که نامه‌ای است تاریخی ، و در عین حال سیلی محکمی است بر گونه رهبرانی که دانسته شرایط کشتار مجاهدین بی‌ دفاع را فراهم کردند . چگونه یک هوادار و عضو ساده سازمان شرایط را درک کرد ، اما کله گنده‌های متوهم تشکیلات بدون تحلیل مشخص از شرایط مشخص چون گوسفندانی بع بع کنان از رهبر چوپان شده پیروی کردند . هر چند سالها قبل از این نامه از طرف گروههای چپ هم هشدار داده شّد ، اما آنرا به حساب رقابتهای گروهی گذاشتند . اما نامه عاطفه اقبال عزیز که برای سالیان طولانی در میا‌‌ن خانواده مقاومت بوده و هزینه‌ها داده است ، و در مقابل اصرار رهبران مجاهدین بر ماندن در عراق تمامی اتهامات تشکیلاتی و جنسی‌ مسعود رجوی را اثبات می‌‌کند .

Atefeh Eghbal
احمد گرامی، بله راست میگوئید شاید که نامه را باید زودتر منتشر میکردم ولی ترجیح دادم صبر کنم. دلایل خودم را برای آن دارم. آنزمان که این نامه را نوشتم حتی از ارسال ایمیلی آن پرهیز کردم که نکند به دست کسی بیفتد. به نظرم در آنزمان مثل اکثر شما میخواستیم باور کنیم که این درگیری درونی است و هنوز فکر میکردم امکان اینکه مجاهدین با این اعتراض ها تغییر خط بدهند و برای نجات جان ساکنان اشرف اقدام کنند هست. ولی بعدها لحظه به لحظه با برپایی کمیته نجات بیماران اشرف و بعد کمپین انتقال فوری برای ساکنان لیبرتی مجاهدین ناچار شدند ماهیت اصلی خود را به نمایش بگذارند. باور کنید من گاهی هنوز هم دلم می خواهد باور نکنم که مجاهدین تا به این حد تغییر کرده باشند! اما با مرور این راه طی شده، میبینم این ما بودیم که چهره ی واقعی شان را ندیده بودیم وگرنه فاکت ها و نشانه ها در همان مسیر روزانه ما بسیار بود. عفت بارها به من میگفت که این نامه را منتشر کنم ولی من هنوز نمیخواستم آنچه را که درونی نوشته بودم بیرونی کنم!! نمیدانم گویا دلم میخواست باور کنم! باور کنید بسیار موارد دیگر هست که هنوز دلم نمیخواهد بیرونی کنم.....باور ندارم که اینهم خون و فدا به اینجا رسیده باشد.... بگذریم

Faezeh Sojodi
این طور که به نظر میاد مبارزه سازمان بعد از خروج از ایران خلاصه شده در مبارزه با خانواده ها و منتقدین که اتفاقن از مخالفین جمهوری اسلامی هستند ,,من هم به عنوان یک خواهر ,,عضو کمپین از مریم رجوی ,( محل اقامت خارج از عراق ) واعضای شورا ( محل اقامت اکثر آنان خارج از عراق) میخواهم که به ما توضیح دهند ,,چرا عزیزان مان را در جهنم عراق نگاه داشتند ,, مسولیت سازمان در قبال سلامت اعضایش چیست و کجاست ,الان که ایران تحویل آنان را از عراق خواسته و عراق هم تلویحا موافقت کرده ,,چه اقدامی رهبری برای نجات جان عزیزان ما انجام داده ,,توضیح دهید این بالماسکه ٢٧ جون برای چیست؟

Atefeh Eghbal
فائزه گرامی کاش همه خانواده ها به مانند شما در برابر این بی اطلاعی اعتراض کنند. تا مجاهدین وادار به پاسخگویی بشوند. جان ساکنان لیبرتی در عراق در خطر جدی قرار دارد.

Parham Mousavi
آنها سیاست ماکیاول را برگزیدند و هر وسیله ای را در رسیدن به قدرت سیاسی مشروع دانستند. همان سیاستی که مسعود رجوی در سخنرانی هایش خمینی را به آن متهم کرده بود!

Ahmadreza Amoezedi
خانم اقبال عزیز من فکر می‌کنم که خانه از پایبست ویرانست.راستش خاطرات زنده یاد کامل رفت صفا را که می‌خوانم .به درستی‌ از این که اینقدر دیر بیدار شدم احساس شرم می‌کنم که چه می‌‌دیدیم و باز شک نمیکردم که حقیقت کجاست.ولی‌ حالا دیگر همه چیز آشکار است و اصلا نه نیاز به توضیح دارد و نه به سند .امروز یک سوال جدی است و این که سرنوشته مبارزه مسلحانه و استراتژی مبارزه.مسلحانه برای این سازمان چه معنایی دارد و چه کسی‌ پاسخگو هست که چرا رزمندهی که جان برکف آماده بود که تحت نامه مبارزه مسلحانه انقلابی سرنگون کند جنایتکارانه حکم بر ایران را چرا کارش به زندانه لیبرتی کشیده است .مگر نبود که می‌گفتیم سلاح مجاهد را کسی‌ نمیتواند بگیرد و باید با حد اکثر تهاجم دفاع کرد از خود آیا این همان استراتژی و تاکتیک است یا باید در برابر نزم نوین جهانی در برابر جوللیاننی.و بولتون گردن کاج کرد برای دفاع از استراتژیک مبارزه مسلحانه .چه جوابی‌ هست دا برابر این‌همه تناقض.خانم اقبال عزیز من قبلان به شما گفته بودم که خواهر من وقتی‌ ۱۶ سال بیشتر نداشت فقط و فقط به خاطره دفاع از این مبارزه مسلحانه در زندان به جوخهاای مرگ خمینی سپرده شد .چون روز ۳۰ خرداد دستگیر شده بود و هیچ اطلاع از شروع مبارزه مسلحانه نداشت .و در مشورت با ۱۱ نفر دیگر که همه همین وضعیت را داشتند تصمیم به دفاع گرفته و تیرباران میشوند .امروز چه کسی‌ پاسخگو است این خو نها را.من که حاضرم بمیرم و به نوبه خود از خود انتقاد کنم ولی‌ آیا این احساس در مسئول اول و رهبر ذره هست من که فکر نمیکنم.

Atefeh Eghbal
راست میگوئید آقای عموزیدی عزیز، خانه از پای بست ویران است و خواجه حتی در پی نقش ایوان هم دیگر نیست! من هم امروز با خواندن این قسمت خاطرات کمال که به خودکشی و حلق آویز کردنش اشاره داشت بهم ریختم. بخاطر اینکه همانطور که در صفحه مجید بیدار نوشتم خود نیز در این لحظات در ساختمان بقایی بغداد حضور داشتم. کمال از لحظاتی می گوید که من نیز آنرا لمس کرده ام برای همین خواندن این نوشته برایم بسیار سخت بود. مرور کردن دوباره آن روز سیاه که نظام خود در بغداد حلق آویز کرد. کلماتی که به سر و رویمان می ریخت تا این پیکر بر دار آویخته را فراموش کنیم. انقلاب ایدئولوژیک کم کم داشت بینات خود را نشان میداد!! و ما هنوز اندر خم یک کوچه بودیم.... همه این لحظات چه تلخ و سیاه از جلوی چشمانم رژه میرود... چگونه بود که اعتراض نکردیم!؟ و نپرسیدیم که چرا در یک سازمان انقلابی خودکشی اتفاق میافتد! اعتماد بی شائبه مان پاشنه آشیل مان بود.... بله خواهر شانزده ساله شما و بسیاری دیگر از میلیشیای دانش آموزی در آنروزها بر پای این اعتماد رفتند. امروز مجاهدین حتی نمیخواهند در قبال جان ساکنان لیبرتی که اکثرشان همان زندانیان جان به در برده هستند حساب پس بدهند و کاری برای نجات جانشان انجام دهند. امروز مجاهدین برای رسیدن به قدرت قادر به هر کاری هستند. قدرت هر وسیله ای را برایشان توجیه میکند. اینها را ما باور نداشتیم ولی در مسیری که پیموده شد باور کردیم. 

Anahita Tanha
خانم اقبال منم هنوز برام قابل باور نیست که علیه همه منتقدین و بخصوص شما اینها اینطور می نویسند!!! یعنی یه جور فحش نویسی که حتی در جامعه ما بخصوص علیه یک زن به این شکلش وجود نداره. نمیدونم این کلمات زشت رو از کجا می آورند. ولی مثال خوبی زدید از ترس تو تاریکی آواز میخوانن و فکر میکنن خیلی هم شجاع هستند. خوب گفتید باید براشون متاسف بود ولی من گاهی ازشون متنفر میشم.

Ahmad Moghimi
هم اینک در پستی از حنیف عزیز نامه‌های محمد اقبال و پسرش خطاب به خواهر گرانقدرش را خواندم ، هر چند نامه پسرش را در همان آغاز رها کردم . بخاطر ادبیات زشت یک برادر بزرگتر به خواهرش و فاجعه بارتر لحن نوشته پسرش خطاب به عمه خود ، هر چند مستحق شماطتند اما اینان خود نیز قربانیند . ریشه سقوط اخلاقی‌ مجاهدین تا قعر لجن را بایستی‌ در انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی جستجو کرد ، که برای اهداف کثیف خود آن سناریو ویرانگر را نوشت و اجرا کرد . تفو بر رهبرانی که گوی خباثت و نا مردمی را از آخوند‌های کثیف و جنایتکار ربودند ، تفو بر تمامی مسئولین و اعضای شورا و تشکیلات مجاهدین که این سقوط را می‌‌بیند و ساکتند .

اسماعیل وفا یغمائی
بسیار روشن است و بسیار جالب و گویا ولی باید شاید دعا کرد چشمهائی بینا و گوشهائی شنوا به مخاطبان عطا شود شاید بخود ایند و در گذر زمان صحنه اینده را ببینند.در هر حال و بقول معروف:ما بیادگار بر دیوار خطی ز دلتنگی و درد نوشتیم باشد تا اینده داوری کند و نیز مردم این روزگار

در ضمن فراموش نشود در تاریخ معاصر این سنت فحاشی و توهین به خویشاوندان را مادر طریق الاسلام در تلویزیون خمینی بنا گذاشت وگرنه در فرهنگ مردم ایران و سنتهای مذهبی چنین چیزی نمیبینیم. در این زمینه جدا حضرات بنا بر ماهیت سنگ تمام گذاشته اند

Efat Eghbal
"سیاست امروز مجاهدین از موضع قدرت نیست از موضع کسی است که برای نترسیدن در تاریکی آواز میخواند! اگر به این اشراف داشته باشیم دیگر ناراحت نمیشویم برایشان متاسف میشویم."
Efat Eghbal
درود بر تو عاطفه عزیزم ، سلام بر تو روزی که زاده شدی و شیر پاک مامان را خوردی . روزی که ۱۶ سال بیشتر نداشتی قدم در راه مبارزه و اهداف انساندوستانه گذاشتی و در این مسیر از هیچ چیز کوتاهی نکردی و با از دست دادن بهترینها از جمله همسر عزیزت و جوانی ات و تحصیلات و زندگی در رفاه و مال و ملال فقط و فقط در راه اهداف حقوق بشری تلاش کردی ،. خوشا بحال تاریخ نویسان که چنین مدرکی را بثبت خواهند رساند

Shahla Zamayeri
با سپاس از شما

شیخ جعفر قندی شهدیقی
نامه خوبی نوشته اید خانم. من هم از رفتار نامناسب مجاهدین خلق بهت زده میشوم. آخر این چه الفاظی است که این آقایان بکار میبرند؟ خجالت آور است.

میم باران
"سیاست امروز مجاهدین از موضع قدرت نیست از موضع کسی است که برای نترسیدن در تاریکی آواز میخواند! اگر به این اشراف داشته باشیم دیگر ناراحت نمیشویم برایشان متاسف میشویم."

Fara Bahar
درود بر عاطفه گرامی،
فـرامـرز بـهـار

Faezeh Sojodi
شرم آوره ,,شرم آور من نتوانستم تا به انتها گند نامه طاهر را بخوانم ,,اینا نسل سوم را به خدمت فحاشی ,,لمپنیسم ,گرفتند متاسفم
عاطفه جان نمیدانم خانواده های که در پنهان خون گریه میکنند چرا قدم جلو نمیزارند و اعتراضاتشان را علنی نمیکنند ,,از چه میترسند ,,عزیزان ,, مادران ,,خواهران ,برادران دوستان ,,فردا خیلی دیراست .

Majid Bidar
عاطفه عزیز درود بر تو و بر شیر پاکی که خوردی...

Afsaneh Binesh
خانم اقبال ,درود بر شما من به شما افتخار میکنم , که پنج سال پیش همه چیز را بدرستی دیده بودید , و میشد جلوی کشتارها را گرفت , من از خانواده های اسیران لیبرتی هستم و چند نفر از بستگان نزدیکم آنجا هستند , و به مجاهدین هیچ اعتمادی نه من و نه بقیه خانواده ام نداریم , مجاهدین از بی لیاقتی و ندانم کاری , تعداد بسیار زیادی از مبارز ها رو به کشتن دادن , تنها امید ما سازمان ملل و صلیب سرخ است که با توجه به تماسهایی که گرفته ایم ,گفته اند که مجاهدین اجازه انتقال همه را نمیدهند و فقط به تعداد کم و نفراتی که خودشان انتخاب میکنند را میشود به بیرون آورد .

Nasrin Shahabi
خمینی در دهه اول انقلاب باعث از همپاشیده شدن خانوادها شد و بعد مجاهدین هم راه او را ادامه دادان چقدر این ۲ جریان بهم شبیه هستند و ما زمانی چه ساده ونادان بودیم که فکر میکردیم که مجا هدین نقطه مقابل حکومت خمینی هستند و من الان میفهمم که رجوی ودارودسته اش سازمانی است که بسیار شبیه به دارودسته خمینست با همون تفکرات ارتجاعی وضد بشری ودهنهای گشاد برای لجن پراکنی و تهمت زدن و مثل سگ هار پارس کردن خدا مردم ایران را از شر این ۲جریان فکری خطرناک حفظ کند امین

علی مقصودی
بگذار هر چه نمی خواهند
بگوئیم
بگذار هر چه نمی خواهیم
بگویند
باران که بیاید
از دست چترها کاری بر نمی آید
ما، اتفاقی هستیم
که افتاده ایم !

یادم هست در دوران جنگ ایران و عراق که ما اول بچه و بعد نوجوان بودیم دستگاه تبلیغ رژیم که همه چیز در خدمتش بود بخصوص تنها دو شبکه تلویزیونی و اینقدر در بی اطلایی و بی خردی بودیم که وقتی اهنگران این رقاصه انقلاب یک روضه می خواند و میگفت هر که دارد هوس کربلا بسم الله سیل جمعیت بود که جلوی مسجدها صف میکشیدند برای جبه و کشته شدن.توی این سالها جنگ موهبت الهی بود و هر کسی هم که جبهه می رفت بطور خاص نوجوانها می شدند میدان مین باز کن .به قول عراقی ها میگفتند بسیجی بی ترمز میگفتند می بینند اولی میرود روی مین چیزی ازش باقی نمی ماند ولی بعدی هم همان کار را تکرار میکند.هدفم از یاداوری این مثال این بود که بگویم من از نامه طاهر فقط این را می فهمم که هنوز اهالی تحت نظارت سازمان در چنان بی خبری هستند در چنان تبلیغاتی هستند که عمه که هیچ اگر به پدر ببرند خواهر را هم شلاق کش میکنند.اگر فرصت شود روی مین هم می روند.طاهر داره انتقام نوجوانی بر باد رفته را خانواده اش میگیرد.

Ebrahim Tavangar
خانه از پایبست ویرانست

Kal Katoon
این مریم رجوی گویی از بازماندگان قاجار است و همان زن دربار شاه قاجار را تداعی میکند که بعد از او همه کاره دربار شد . نمی دانیم این قاجا کی دست از سر ما بر میدارد

Fariborz Nik
هیچ صیادی از جویباری گل آلود که به مردابی بریزد مروارید صید نخواهد کرد. واین درس تاریخ است .

Rasoul Raisi
Ba tashakor, aia inha (Mojahedin) fekr mikonand hanoz ham dar galb melat jai hast barashon? Chera agel konad kari keh baz arad PASHIMANI. Chera ma az tarikh tajdrobh nemigirm v har eshtebahi ra tajdrobh mikonim! Doste azizam Atefeh k hamchon esmat atefeh dari, Masoud hargez nabaiad be Erag miraft! In galate mahz ast k bependarim "dosman doshman man doste man ast"! Man varede joziat nemisham chon vagef be in hastam k hamegi be shakhsiate Sadam v doshmani o ba Iran o Irani vagefit. Ba drod v arezoi solhe Jahani makhsosan aramesh o solh dar Iran.

Firoz Naderi
نامه برادر شما هیچگونه ارزش پاسخگویی،غاطفی وسیاسی ندارد.مثل هر چیزی که به فرموده باشد؛از جمله نامه هایی که دیگر افرار به خانواده خود نوشته اند.متاسفانه به دلایل جسمی توان انرژی گذاری بیشتر را فعلا ندارم .برایت آرزوی موفقیت میکنم.امیدوارم زودتر مشکلم حل شود.

Fereshteh Karimi
درود بر شما خانم اقبال ، از کوزه همان برون تراود که در اوست سازمان حربه ای جز فحاشی و هتاکی و افترا زدن ندارد

Nasser Ashdjari
ضمن تشکر از عاطفه خانم که این فرصت روشنگری را فراهم آوردند، می خواستم از آرش خان به عنوان مطلع خواهش کنم که نظرشان را در رابطه با آخرین اتفاقی که در اشرف افتاد و تعداد زیادی دست بسته کشته شده بودند، بیان کنند

Arash Faryadazadi
اقای ناصر اشجاری گرامی ببخشید که به دلیل مشغولیتهای زیاد من دیر متوجه سوال شما شدم.هر گونه حمله به اشرف که ساکنان ان افرادی بی دفاع هستند محکوم است.در زمان این اتفاق به اندازه کافی من دفاع کردم.قبل از این حمله اخر کمپین حمایت از خروج مجاهدین از عراق راه افتاده بود.من هم جزعش شدم .به میزان زیادی گفتم و نوشتم که نباید در عراق ماند که داستان ماندن در اشرف ازریشه یک اشتباه بزرگ بود و داستان میخ طویله ای بود که ملا نصردین میگوید.انها میخواستند جای پایی داشته باشند و بهانه ای برای بازگشت به اشرف.اینها مفت مفت کشته شدند .سعید جمالی یا هادی افشار به اندازه بازه ای این داستان را توضیح داده من هم نظری بیشتر از این بزرگوار ندارم

 اگر لینکی دارید، لطفا بدید بخونم، فقط میخوام بدونم که مهاجمین از کجا تغذیه می شدند یا کی بودند؟

Arash Faryadazadi

اقای اشجاری گرامی مجاجمین از گارد ویژه عراق بودند ولی من شخصا فکر میکنم از عوامل سپاه قدس در داخل انها هم بوده اند یا فرمانده ای کرده اند.از سال دوهزار و سه حکومت عراق حکومت جمهوری اسلامی است و جای شک ندارد که کسانی که حمله کرده اند جمهوری اسلامی بوده اند حالا قسمت عراقیش یا قسمت ایرانیش دیگر خیلی مهم نیست.مهم این است که اینها نباید بخاطر مسایل هیچ و پوچ در اشرف می ماندند.کل داستان از ابتدا غلط بوده. قاسم سلیمانی ریس مافیای ایران در عراق است. یک فیلم بعلاوه میزانی توضیح
درود بر شما بانوی گرامی
خانم عاطفه اقبال نازنین
دست مریزاد از این همه تلاش برای نجات جان ایرانیانی که در زندان لیبرتی و رجوی، زندگی تلف می شوند
و ای کاش این صداها و نواهای دردناک در گوش کَر رجوی و مریم عضدانلو فرو برود و بیش از این با جان ایرانیان در بند در عراق، بازی نکنند.
هرچند این دو موجود، بقای خودشان را در تلف شدن زندگی تک تک اسرای لیبرتی می بینند تا هر بار مثل آخوندهای ضد ایران و ایرانی و خونریز، دسته های عزا داری راه بیاندازند و بر سر و سینه ی بی مقدارشان بکوبند و از امت مجاهدین اشک از چشمان جاری کنند.
و همه ی این پافشاری ها برای زنده کش کردن اسرا در لیبرتی عراق، خشکاندن اسرار جنایت بار رجوی ها در درون تشکیلات است که مبادا پایشان بر بستر زندگی آرام گام گذارد و در محیطی آزاد، سینه ی مالامال از درد وُ شکنج و سرشار از اسرارشان را با ملت ایران در میان بگذارند
دوستانه از شما می خواهم دل قوی دارید و به این راهی که گام گذاشتید، با همه ی توش و توانتان برای نجات حتا یک نفر هم که شده است، از مبارزه در این راه کوتاه نیایید و بدانید جهانی از عاطفه های رنگارنگ و جان های بی قرار زندگی دوست، با شما همراه است.
هرچند رجوی ها برای زمین زدنتان، برادر دردمند و رنج کشیده تان را به مصاف شما و خواهر بزرگتان کشانده است.
اما و اما بدانید بزودی محمد عزیزتان، زانوی ادب در مقابل شما بر زمین خواهد سائید و تف تاریخی را بر سر و صورت رجوی ها پرتاب خواهد کرد.
با سپاس

Ali Negahdar
"آنروز شاید برایم قابل درک نبود ولی امروز میدانم که عدم پاسخ مجاهدین به این نامه از نخواستن نبود از نتوانستن بود" مرسی اقبال گرامی

میم باران
خانم اقبال بدرستی که تمام نوشته هایتان حقیقت محز بود و افسوس که مجاهدین به خطا رفتند . و مقاومت را سر بریدند . افسوس

Atefeh Eghbal
امروز بعد از خروج کامل مجاهدین از عراق که البته آنرا بعد از گذشت سالها و با کشته شدن بیهوده بسیاری از عزیزان در خاک عراق بالاجبار پذیرفتند. هشداری که در این نامه نهفته بود خود را به واقعیت سختی مبدل کرد. هشداری که مجاهدین نخواستند و نتوانستند آنرا بشنوند. هشداری که از جوانب مختلف چه درونی و چه بیرونی به آنها داده شده بود ولی آنها بجای اندکی اندیشیدن به تهمت زدن و فحاشی پرداختند. امروز این واقعیت خود را تحمیل کرد که خروج از عراق یک امر حتمی بود ولی اگر مجاهدین زودتر آنرا می پذیرفتند جان بسیاری دیگر از ساکنان اشرف و لیبرتی را که امروز دیگر در میان ما نیستند نجات داده بودند. اما مرز سرخی که بدور اشرف کشیدند و خونی از پیکر ساکنان آن جاری شد. این خروج را با قیمتی باورنکردنی بر آنها تحمیل کرد. امروز ریزش نیروها و تبدیل شدن مجاهدین به یک نیروی بسته و ارتجاعی ناشی از این اشتباه محاسبه میباشد.
مجاهدین می توانستند و باید در همان ابتدا که آمریکا به عراق حمله کرد از آنجا خارج شوند تا جانهای بسیاری را ذخیره کنند. اما تنها چیزی که برای اورنشینان و خانم برگزیده مهم نبود آن جانهای شیفته بود. بقول خانم برگزیده که همان زمان در نشستی در اور گفت : مسئله ما که جان 3400 اشرفی نیست! 120 هزار تا دادیم بیشترش را هم خواهیم داد! او که از جان فرزندان این مردم این چنین بذل و بخشش می کرد نمیدانست که بزودی خروج از عراق به مجاهدین تحمیل خواهد شد. و ناچار خواهند شد در پی خط آمریکا سرشان را پایین بیندازند و مثل بچه های سربزیر از آنجا خارج شوند تا بلکه مک کین در آلبانی به دیدارشان بیاید و به خانم برگزیده با خنده ای ملیح دسته گل هدیه کند! آنها جان بچه های اشرف و لیبرتی را با آمریکا تاخت زدند. و اینرا هرگز نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم.

Hamid Hamidzadeh
اولين. حرفى. كه. بعد. از حمله. موشكى به ليبرتى. كفته. شد
١٢٠ ميليون. دلار. خسارت. حتى. هنوز. تعداد. شهدا مشخص. نشده بود
داشتند. حساب. جار تا. ديوار سيمانى رو مى كردند. و. نمى. دونم. اين ١٢٠ ميليون. از كجا. اومد. همه. عراق. رويهم. ١٢٠ ميليون نمى. ارزه. فورى. حساب. بالا. اوردند.
من. توى. يك. كمونت. كفتم. خجالت. خوب. جيزيست. فورى. بهم. مهر. ارتش. سايبرى زدند

Atefeh Eghbal
بله حمید گرامی یادم هست همینطور است که میگوئید. اول خسارت پولی را گفتند که من هم در بیانیه کمپین به آن اشاره کردم.

علی مقصودی
خانم إقبال بحث ناراحت شدن وَيَا متأسف بودن يك طرف بحث است ولي بحث اصلي اينجاست كه چه كسي جوابگوى خون هزاران نفرى كه مفت و مسلم وفقط به خواست رهبر جانشان را از دست دادند ميباشد چرا و چرا و چرا ؟؟؟ بايستى بدنبال اين جواب بود

Zohreh R Rad
موفق باشی عاطفه جان

Efat Eghbal
دوستی پیام داده بود که وقتی این مطلب دوباره بروز شد ، زوزه های داعشی مستقر در مقر خانم برگزیده به گوش فلک رسیده ، باو گفتم ، نگران نباش ، بقول عاطفه : آنها برای نترسیدن در تاریکی آواز میخوانند!

Bahram Goran
Xanom Eghbal,28 sal pish man be yaky az Masulin inha Goftam der Eshraf ,Shoma hama ra Doshman mydany,Be exas Kurdha,O goft ma hama ra leh mykonim.Va hala der Ferance dara Esterahat mykona.Bad az sal 1367 Mojhedin Soxtan

Reza Gooran
خانم اقبال گرامي مسعود رجوي در واقع از مبارزه در برابر رژيم مي گريخت چون اهل مبارزه نبود شما مي تونيد به پروسه هاي كه فرار را بر قرار ترجيع مي داده انديشه كند
از ايران گريخت
از فرانسه گريخت
از عراق گريخت و مغقودالاثر شد تا به امروز
اينكه مسعود گفته بود: واي بروزي كه بك مو از سر بچه هاي اشرف كم شود ووو
اين شعار فريبي بيش نبود مي خواست همه ماها را به كشتن بدهد در زمان حمله امريكا به عراق مختصات تمام محل هاي كه در ان مستقر شده بوديم به امريكا گزارش داده بود فقط خواست خدا بود كه دل مسئولين امريكايي به رحم اورد و كمتر ما را بمباران كردند كه تقريبا صد تن از بچه ها كشته شدند
مسعود و مريم بجز دروغ و ريا و حقه بازي عوامفريبي كار ديگري نمي كنند چون درونشان پر از كينه و عقده بدست اوردن قدرت و ثروت هستند
دست مريزاد به شما كه با اين سندهاي مستند هر روزه روسياتر و بي ابرو تر مي شوند


Hanif Hidarnejad
عاطفه عزیز از نامه اولیه شما در سال 2009 هشت سال می گذرد و از یاداشت بعدی شما در سال 2014 نیز سه سال. نگاهی به این نوشته ها و استدلال های شما و مروری بر همه تاخت و تاز و حمله و هجوم و فحاشی و تهمت زنی های رهبری سازمان مجاهدین به شما و دیگر منتقدان و مخالفین آنها، نشان می دهد که به قول شما پاسخ ندادن آنها نه از سر نخواستن، بلکه از سر نتوانستن است. و من فکر می کنم گذر زمان نشان داده که علاوه بر اینها پاسخ ندادن آنها همچنین نشان از بی مسئولیتی آنها و دلیلی محکم بر بیگانگی آنها با ارزش های دمکراتیک است. ارزش هائی که رژیم حاکم و ارتجاع غالب با آن ضدیت می کند و رهبری مجاهدین نیز نشان داد که به دلیل ضدیتشان با همین ارزشها و به دلیل تداخل مذهب و قدرت سیاسی و موازی پیش بردن تئوری رهبری عقیدتی با اصل ولایت فقیه که رژیم حاکم بر آن تاکید می کند، همسو با رژیم حاکم و در نتیجه بر علیه منافع ملی مردم ایران عمل می کنند. آنها در آزمایش تاریخی پایبندی به اصول مردود شده و دیگر ارزش مطرح شدن ندارند مگر آنجا که قرار باشد از تجارب آنها درس گرفت و یا هر کجا که بخواهند بطور فعال در زد و بند با قدرت های خارجی مبارزه ی دمکراتیک مردم ایران را به بیراهه و جنگ و نابودی بکشانند. به شما بخاطر تیز بینی، صراحت بیان و شجاعتتان که در آنزمان یکه و تنها در مقابل موجی از تهمت و افترا سینه سپر کردید درود میفرستم.

Atefeh Eghbal
حنیف گرامی ممنونم از حمایت همیشگی شما از انتقال ساکنان لیبرتی و شرمنده ام از تهمت های بیشرمانه ای که به شما زدند. بله گذر زمان همانطور که شما میگوئید بسیار از حقایق را آشکار کرد بطوری که مجاهدین ناچار شدند برای عدول کردن از خط های سرخی که بدور اشرف و لیبرتی کشیده بودند حتی جشن پیروزی بگیرند و اینگونه وانمود کنند که از ابتدا خطشان خروج بوده است. بر ما نیز بار دیگر بیگانگی آنها با ارزش های دمکراتیک آشکار شد. درود بر شما و ارزش هایی که آنها ار نمایندگی میکنید.

Reza Gooran
حنيف جان مسئولين به بي راهه رفته پاسخي ندارند تنها با مارك زدن و تهمت و هتاكي و افترا و تهديد پيش مي رند
يادمه روزي رجوي روي سن سالن اجتماعات در بين صحبت هايش گفت؛ اگر ما الف را بگيم تا ي بايد پيش بريم و پاسخگو باشيم
دقيقا هم به هدف زد چون واقعاشم ضدانقلابيش حرف نداشت
خيلي خوشحالم كه خانم اقبال با سند و مدرك مشخص سران را افشا مي كند اونها هم در حال جوشش و غليان خوردن هستند اما دستشون براي مردم افشا و رو شده فقط با لمپن بازي و تهمت و مارك و فحاشي كه برازنده خودشون است پاسخ انتقادات را مي دهند..،
درود

Farideh Irani
خيلي جالب بود عاطفه جان كه اينها را از آن سالها نوشته بودي ... براى كسي مثل من كه تا سال گذشته در ليبرتي و عراق بوديم و از اين نامه ها خبر نداشتيم بسيار خواندني و مهم بود ...
شايد من به عنوان كسي كه به هر حال انتخاب كرده بودم در عراق با هر اشتباهي بمانم و آخرين نفري باشم كه نجات مي يابم با تمام نوشتههايت موافق نباشم ... اما قبل از محتواى نوشتههايت ..لحن دلسوزانه و آينده نگرانه و كاملا دوستانه شما چشم مرا گرفت كه تمام اين دلسوزي هاي پاك و بي رياي شما متأسفانه چگونه پاسخ داده شد ... با بي اخلاقي تمام و وارد كردن برادر شما عليه شما كه از زشت ترين كارهاي اين سازمان بوده و خواهد بود

Atefeh Eghbal
فریده جان، ممنونم از شما. بله اینرا می دانم که اکثر بچه هایی که آنجا بودند هر کدام حاضر به فداکاری بودند. میدانم چون خود نیز در چنین شرایطی در آنجا بوده ام. یادم هست در عملیات فروغ زمانی که زخمی ها را روی زمین دیدم از دادن ماشینی که سوار بر آن بودیم برای بردن زخمی ها تردید به خود راه ندادم و در میان انفجار و آتشی که از آسمان می بارید و هر لحظه امکان مرگ داشت از ماشین پایین آمدم و ساعتها بدون وسیله نقلیه به همراه دوستانی دیگر در آن محل ماندیم در حالیکه امیدی به یافتن وسیله نقلیه دیگر نبود. مشکل در ما نیست ما حاضر بودیم جانمان را در راه اهدافمان و برای دوستانمان بدهیم. هر کس حاضر بود که بمیرد ولی همر رزمش زنده بماند. مشکل در یک خط سیاسی و استراتژیک است که برای جان انسانها و اعضای سازمانش هیچ ارزشی قائل نیست و میخواهد استراتژی خود را با خون پیش ببرد. اگر من آن زمان نوشتم برای این بود که مقابل استراتژی خون بایستم و راه دیگری را بگشایم که جان ساکنان لیبرتی را نجات دهد. مسئله این بود که کشته شدن در عراق دیگر نه مبارزه محسوب میشد و نه مسئله ای را حل میکرد. تنها فایده اش برای مجاهدین آنتنی کردن و مطرح شدنشان بود که قیمت آنرا از خون این بچه ها می پرداختند و کمپین مقابل این ایستاد. بیخود نیست که مجاهدین از هیچ تهمتی به کمپین و من و حامیانش فرو گذار نکردند و نمیکنند. درود برشما

Atefeh Eghbal
اینرا در سال 2014 برای ثبت در دل تاریخ منتشر کردم. امروز اما بازنگری آن در رابطه با آنچه گذشت و اشتباهات دهشتناکی که مرتکب شدند و جان صدها انسان بی دفاع را در معرض خطر قرار دادند. کسانی که کشته شدند. کسانی که معلول شدند و کسانی که به بیماری های متعدد دچار شدند و امروز در فراموشخانه آلبانی یک به یک می میرند. این نامه زمانی نوشته شده بود که هنوز هیچ کشتاری اتفاق نیفتاده بود. چگونه است که خود مجاهدین نخواستند اینهمه را ببینند و برای نجات جان اعضایشان اقدام کنند؟ آیا جز این بود که اعضایشان برای آنها گوشت دم توپ بودند و بس؟

Faezeh Sojodi
عاطفه جان الان با فاكت در دست ميدانيم كه ماندن در عراق بدون موافقت مسعود غير ممكن بود ، از اين نامه و نقل قول هايي كه از مسعود اوردى او را تبرئه كردى ، او كسى بود كه با بيا بيا عزيزان را به كام مرگ فرستاد از نا كجا آباد فرمان ماندن ميداد

Atefeh Eghbal
فائزه جان نقل قول های من از مسعود برای تبرئه کردن او نبود. میدانستم که خودش پشت همه این قضایا و خط سرخ ها است. مخصوصا فاکت های خودش را در نامه می آورم که بگویم پس این گفته ها چه شد؟ باد روی هوا بود؟

Faezeh Sojodi
خوب عاطفه جان حتمن هدف تو همين بود ولى به نظر كسى كه خارج از روابط سازمان اين نوشته را مى خواند اين هدف را نمى گيرد

Atefeh Eghbal
فائزه جان این جمله ای است که من با نوشتن آن خواسته ام گفته آنروز مسعود را به چالش بکشم، یعنی اینکه دو بام و دو هوا نمیشود. از همین زمان بود که مجاهدین به شدت عصبانی شدند. چون اگر یادت باشد من در فیسبوک نیز مداوم جملات خودشان را به چالش میکشیدم. شاید آنطور که میگویی بعضی دچار اشتباه میشدند ولی من آگاهانه میخواستم گفته های خودشان را بنویسم تا انبوهی هواداران که این جملات را شنیده بودند ببنند که اینها دروغ میگویند. جمله این بود : "یادتان هست که یکروز مسعود گفت : " شما را از سر راه بدست نیاورده ایم که براحتی از دست بدهیم." برای من اصلا قابل فهم نیست که چنین موضع گیری در شرایط فعلی اتخاذ شود. این موضع گیری با گفته ی مسعود مبنی بر اینکه " وای بروزی که یک مو از سر بچه های اشرف کم شود " تفاوت کیفی دارد. " حتی من فراخوان اولیه را بر مبنای جمله خود مریم رجوی که گفته بود ما میخواهیم آنجا را ترک کنیم و نمیگذارند نوشتم. در همین تناقض ها بود که برای همه مشخص شد اینها دروغ میگویند.

Faezeh Sojodi
ميدانم عاطفه جان

Majid Rajabi
با سپاس فراوان از شما خانم عاطفه اقبال از اینکه بخشی از دفاع خوداز جان ساکنین اشرف درعراق را منعکس می کنید،راستش ما که درعراق بودیم آگاهی از این داستان که نداشتیم،ونمی دانستیم موضوع چه هست ،اگر هم نامی از شما در نشست بزرگ ومجزا گفته میشد،(البته الان برای من قابل فهم هست که چه نبردی در بیرون جریان داشت که یک نشست بزرگ را باخودش برد) دربالاترین سطح گفته می شد ،کاملا واژگونه به ما منتقل می شد،داستان گذشت که ما از عراق خارج شدیم ،ودر آلبانی به ماگفته شد که هجرت بزرگ با موفقیت انجام شد وسازمان جان شما را نجات داد تا خون شما برای سرنگونی ذخیره شود،من مثل دیگر افراد خودم را بدهکار این همه ایثار سازمان می دانستم ،ووقتی تصمیم گرفتم از سازمان جدا شوم شرمنده بودم که بعد از این همه فدارکاری سازمان ،الان باید آنرا ترک کنم، ودنبال زندگی خود می روم،،چقدر سنگین بود،اما امروز خانم عاطفه اقبال من خودم را مدیون تلاش طاقت فرسای شما می دانم که واقعا حماسه ای خاموش بود برای نفراتی که داخل بودند،الان هم همه جداشده باید خودرا بدهکار شما بدانند،البته می دانم شما هم در آنزمان وهم این زمان هیچ وقت منتظر سپاسگزاری از کسی نماندید ونمی مانید،اما ابرها وقتی کنار برود روشنایی نمایان خواهد شد.وحماسه شما ودوستان شما ماندگار ماند ومی ماند.باسپاس فراوان از شما.

Atefeh Eghbal
مجید عزیز، نبردی که بر سر مخالفت با ماندن در عراق از سال 2009 بصورت نقد و انتقاد درونی در سازمان مطرح شد و منجر به جدایی من از مجاهدین گردید. بعدها در بیرون تا سال 2013 به اشکال مختلف ادامه داشت. بسیج های مجاهدین نیز بر علیه من از همان زمان آغاز شد. از فوریه 2013 که با حمله به کمپ لیبرتی کمپین انتقال تاسیس شد. مجاهدین با تمام توانشان به تمام اعضای کمپین فشار وارد کردند که از کمپین خارج شوند. خوشبختانه با حمایت فعال خانواده ها که بدنبال عزیزانشان بودند و همچنین دوستان باشرفی که بدنبال نجات جان انسانها بودند این کمپین توانست صدای خود را به افکار عمومی برساند و مجاهدین را ناچار به انتقال کند. وگرنه آنها میخواستند همانطور که مسعود در ابتدا گفته بود همه در خاک عراق کشته شوند! انتقال را مرز سرخ نامیده بودند و بعد با وقاحت وقتی همه منتقل شدند جشن پیروزی گرفتند! اما در رابطه با سخن آخر شما، هیچ کس به من و کمپین بدهکار نیست. اگر کاری من و دوستانم در کمپین انجام دادیم فقط و فقط اهداف انسانی بود و بس. من فقط امیدوارم در آلبانی دوستانی که جدا شده اند تمامی شان به سر و سامانی برسند و از این بلاتکلیفی نجات پیدا کنند. چنین باد! ممنون از شما بخاطر حقایقی که نوشتید.

Majid Rajabi
عاطفه گرامی البته ،من خودم را بدهکار شما تا زنده هستم وهر کجا احساس کردم باید از شما حمایت کنم ،بدون هیچ درنگی وارد میشم ،هر چه هزینه باشد،اما یک نکته الان یادم آمد ،در آن موقع همه اعضای شورای ملی مقاومت به جز یک نفر ، به اتفاق آرا یک چیز را تصویب کردند که هر گونه صحبت کردن با رسانه های فارسی زبان وغیر فارسی ،سر اشرف وانتقال اعضا به خارج ممنوع می باشد وهمه شان به جز یک نفر ،زیرش را امضا واجرا کردند،همه کسانی که به اصطلاح عضو غیر مجاهد شورا ومستقل خوانده می شوند ،آن یک نفر هم از زبان خود مسول شورا ،به عنوان کسی که پرت هست وتوی باغ نیست واین مصوبه را امضا نکرد ،خوانده شد.داستان خیلی جدی از بالا پیگیری می شد.

Atefeh Eghbal
با تشکر از شما لطف کلام شما مجید عزیز، در مورد تصویب چنین قطعنامه ای تا جایی که یادم هست مسئله صحبت کردن با رسانه هایی که ضدیت با ماندن در عراق میکنند مطرح بود که من یک نسخه آنرا دارم. امضایی در کار نبود. دفتر شورا آنرا منتشر کرده و به تک تک اعضای شورا داده بود. ولی بصورت شفاهی گویا به آنها گفته شده بود که در مورد اشرف مصاحبه ای با رسانه ها انجام ندهند که فقط دکتر قصیم بود که بصورت مستقل اینکار را انجام داد و با بی بی سی چند مصاحبه داشت و از طرف مجاهدین استقبال نشد. و آنرا کار خودسر نامیدند.

Majid Rajabi
اما در نشست عمومی مسول شورا گفتند که همه به اتفاق آرا آنرا تصویب کردند،به جز یک نفر ،کسانی که حتا امضا نکرده آنرا اجرا کنند،به معنی امضا وتایید آن هست.

Mallek Mortezay Mallek
خانم عطفه خیلی خوب کاری کردید که نوشتید واقعا چه سیاست کثیفی سازمان داشت، رجوی ها مارا در زیر موشکهای ایرانی عراقی رها کردند وخودشان به سواحل امن اروپا متواری شدند و به خون همه شهدا و رنج همه اسرا خیانت کردند چهل سال در مجاهدین بودم و از اینکه مورد خیانت این رهبری واقع شدم با تمام وجود از آنها متنفر هستم. نه بخاطر خودم بخاطر خیانتی که به جنبش مردم ایران کردند.

Atefeh Eghbal
مالک عزیز، مگر میتوانستم ننویسم. وقتی به عینه می دیدم که حرف از کشته شدن در خاک عراق در جوار امام حسین می زنند و بیرون آمدن از عراق را خط سرخ کرده اند و هیچ کس هم جرات حرف زدن در مقابلشان را ندارد! بیشرفی بود اگر حرف نمیزدم و سکوت می کردم. میدانستم که اعتراض من بهای سنگینی دارد ولی بخاطر انسانیت باید آنرا می پرداختم. شما حق دارید متنفر باشید که زندگیتان را که با صداقت در مسیر مبارزه برای رهایی گذاشته بودید را به ناکجا آباد کشاندند. و امروز حتی به یک اشتباه در قبال اینهمه خون اعتراف نمیکنند. آری اولین خیانت را خودشان کردند. آنها که فرار کردند و دیگران را به زیر تیغ در سرزمینی غریبه دادند. شرمشان باد! 

Mostafa Pourahmad
اولین باره که این مطلب تان را میخونم خیلی خوب و‌با استدلال گفتید ولی در آن زمان که من در اشرف بودم کو گوش شنوا ؟
ودرآن زمان کم وبیش از برخوردهای سازمان باشما و فرستادن برادرتان به وسط و اون موضع گیری های لمپنی آشنا شدم ولی هیچوقت این گزارش تان را نخوانده بودم

Faezeh Sojodi
دوستان عزيز كه در زندانهاى عراق بودند هيچ كدام از اين نامه و نامه هاى مشابه خبرى نداشتند ، تا مدت ها حتا از كمپين و أهداف ان بى خبر بودند ، همه متفق القول هستند كه رجوى نمى خواست انها از عراق خارج بشن ، باشون ميگفتن كميساريا دست نشانده جمهورى اسلاميه و پرهيز كنيد از مصاحبه يا جنگ و جدل با اونا راه بندازين

Mostafa Pourahmad
کاملا درسته
همان بعد ازپایان جنگ در سال ۲۰۰۳ قراربود آمریکا کل نفرات اشرف رامیخواست خارج کند وحتی همه نفرات را ببره آمریکا ولی این آقای رجوی بود که مانع شد ویا وقتی حکیم‌مسئولیت یک ماهه را به عهده گرفت و گفته شد باید مجاهدین عراق را ترک کنند یادم‌هست کلی وسایل را به قیمت پایین فروختند و آماده بودیم که خارج شویم که ناگهان‌این رهبر عقیدتی بود که گفت دربرابر این دستور حکیم می ایستیم‌وبازهم مانع شد بگذریم که بعدازاین بازهم بارها وبارها ، آماده ترک اشرف بودیم که این ولی فقیه مدرن مانع شد ووو
داستانش طولانی است

Mehrdad Saberi
متاسفانه برای بسیاری از به اصطلاح سیاسیون هدف وسیله را توجیه می کند و یا همان رسیدن به قدرت به هر قیمت قبله گاه شان است

Masoud MeymanatJavid
خانم اقبال بنظرم هنوز اشتباه می کنید که نوشته اید " آنها پاسخ نامه را نداده اند چون نتوانسته اند نه اینکه نخواسته اند".
در هر سیستم غیر دمکراتیک و بخصوص دیکتاتوری، رهبریت کوچکترین نقد و پرسش را از رده های پایین تحمل نمیکند. آنها حتی اگر پاسخ هم داشتند، ماسخ ننی دادند. علت سیستم فکری ست. رهبریت فکر میکند با پاسخ به یک نقد، اجازه می دهد در نقد ها باز شود و بقول خودشان بجای مبارزه فکر و ذکر افراد نقد و مرسش و گلایه باشد.
من یک‌مثال بی ربط میزنم. اینجا در سر کار علنن میگن شرکت سیستم دمکراسی نداره که حق داشته باشی هر کار دلت بخوهد بکنی. امر رییس شرکته و ناراحتی بزار برو.
بار ها دیدم اگر کار مندی مثلا حقوقش ۱۰۰ دلار بوده، رفته گفته جای دیگر بمن پیشنهاد ۱۴۰ دلار دادن شما بمن ۱۲۰ هم بدین من می مانم.، حتی اگر رییس مستقیمش به پرسنلی گفته بهش بدین، پرسنلی قبول نکرده. طرف رفته، پرسنلی کس جدیدی رو با حقوق ۱۴۰ آورده. چرا؟ برای اینکه تفکر اینست: اگر امروز در خواست اینرا قبول کنیم بقیه می فهمند و اونها هم درخواست اضافه حقوق میکنند. نفر جدید رو کسی نمیشناسه پس هیچکی قابلیت یا حقوقش رو نمی فهمه.
این سیستم رهبری نه تنها در شرکتها بلکه در هر سیستم رهبری یکطرفه ست.

Atefeh Eghbal
مسعود عزیز منظور از نتوانستن همین است. مسعود رجوی در نشست می گفت اگر بخواهیم گذشته را نقد کنیم این کلاف همین جا نمی ماند تا ته آن باز می شود. منظور از نتوانستن همین است. 

Jafar Askari
درود برای من مجاهد و ملا یکی ست اصلا انگیزه کسانی که به اینا پیوستند را درک نمیکنم. چون مشی و ایدولوژی ملا و مجاهد بسیار شبیه بهم همانقدر نسبت به حجاب گیر میدن همانقدر تعصب حسن و حسین و الله و سنگ سیاه را دارند و کذا و کذا ...و هر آنکس که مشی فکری ش اینگونه باشد فرسنگها با دموکراسی فاصله دارد به گمانم نظام قبیله ای ما که یادگار فئودالیسم بوده آزادی و دموکراسی به مراتب بیشتری داشته

Atefeh Eghbal
جعفر عزیز اینها در مرور زمان به این تحول رسیدند وگرنه از ابتدا اینگونه نبود. کسانی که به اینها پیوستند همگی سودای آزادی و مبارزه برای آزادی را داشتند.





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر