۱۴۰۱ دی ۲۹, پنجشنبه

متا و محدودیت های فیسبوکی

اینروزها خانه فیسبوکی ام را تاریک می بینم. پنداری پرده ها را کشیده و راه بیرون به خانه را مسدود کرده باشند. از روزنه ای کوچکی گاهی کسی به خانه ام می نگرد. برای همین به توئیتر رفته ام. خانه ای که در ابتدا آنرا موقت می پنداشتم ولی امروز به نظر می رسد با آن کم کم آداپته شده ام. خانه ام آنجا شیشه هایش پرده ندارد. روشن است و همه به آن راه دارند. می آیند و می روند و اثری از خود بجا می گذارند. من نیز با چرخ زدن در خیابانهایش اثر خود را بجا میگذارم. گاه با موافقت. گاه با مخالفت و گفتگو. زندگی در خیابانهای توئیتر با وجود تفاوت کیفی اش با فیسبوک جریان دارد. کم کم به آن عادت کرده ام. کوتاه نویسی را یاد گرفته ام و زبان مخاطب توئیتری را. اما دلم برای مخاطبانم در فیسبوک تنگ می شود. برای چهره های آشنایی که از سالهای دور یکدیگر را شناخته ایم. با هم خندیده ایم. با هم گریسته ایم. با هم جدال کرده ایم. شب شعر گذاشته ایم و در کمپین ها و فراخوان های متعدد شریک شده ایم. اما از زمان تبدیل شدن فیسبوک به متا - دقیقا مثل پلیس فتا در ایران -دیگر هیچ گرمی اینجا احساس نمیکنم. گاهی سر می زنم مطلبی می گذارم و به صفحات دوستان می روم و کامنتی می نویسم اما بسیاری از دوستان را دیگر در صفحه عمومی نمی بینم و بعد از مدتها متوجه می شوم که بقول بچه های توئیتر " ساسپند" شده اند. این اصطلاح خنده دار را هم در آنجا یاد گرفته ام. بچه های توئیتر بسیار متفاوت هستند با بچه های فیسبوک. آنجا به مرور زمان مخاطب زیاد پیدا کرده ام اما مخاطب های غالبا بی چهره. خیلی ها را نمی شناسم برخلاف فیسبوک که تک تک بچه ها را می شناختم و با آنها عجین شده بودم. بی چهره گی آنجا البته بیشتر برای این است که در ایران مجبور هستند مخفی بمانند وگرنه میدانند که برای گردن هایشان بدنبال طناب دار هستند. بعضی هم سایبری هستند و سایبری بودنشان از کلمات رکیک و فیک نیوز و حملاتشان مشخص میشود. در توئیتر برخلاف اینجا نمیشود کامنت ها و نظرات را حذف کرد. نظرات و فحاشی ها با همه خوبی و بدی هایشان می مانند. فقط امکان بلاک کردن وجود دارد یا بستن نظرات بروی همه. بعضی از کسانی که خیلی هم ادعای محبوبیت دارند با تیک آبی، برای فرار از نظرات مخالف کلا امکان نظرگذاری را بسته اند. من ترجیح می دهم نظرات بمانند. در فیسبوک هم هرگز جز فحاشی های آنچنانی را پاک نکرده ام. به گفتگو همیشه حتی به سختترین شکل آن معتقد بوده و هستم. یک تفاوت خوب توئیتر با فیسبوک این است که در توئیتر تعداد کسانی که نوشته را خوانده ام را زیر مطلب می توان دید و این خیلی خوب است که می بینی که نوشته ات تا کجا رفته. مثلا همین نوشته گلشیفته که در فیسبوک تعداد محدودی آنرا دیدند در توئیتر بیش از ششهزار لایک خورد و نزدیک به سیصد هزار خواننده داشت. نویسنده مخاطب می خواهد. بدون مخاطب هیچ است. قلمش خشک می شود. مسئله لایک مهم نیست مخاطب و خواننده مهم است. قبلا که در سایت ها مطالب را منتشر میکردیم لایکی در کار نبود تعداد بیننده مهم بود.
به هر حال خواستم بگویم اگر کم می آیم اینجا، برای این است که خانه ام روشن نیست. احساس این سه میمون را دارم. گویا اینجا از نظر فیسبوکی که فتا- ببخشید متا شده است باید چشمها را بست. گوشها را گرفت و دهان را دوخت. این فضا مرا به خاطرات زندانم می برد. بازجوها و شکنجه گران را جلوی چشمانم ظاهر می کند. و من با زندان میانه ای ندارم. همیشه سلامت باشید.
عاطفه اقبال – 19 ژانویه 2023

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر